فارسی
يكشنبه 04 آذر 1403 - الاحد 21 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 1
100% این مطلب را پسندیده اند

انفاق به غير مؤمنان‏  

انفاق به غير مؤمنان‏   

 معلى بن خنيس كه از شهداء راه فضيلت و راويان احاديث اهل بيت است مى گويد: امام صادق (ع) در شبى بارانى از منزلش به جانب ظله بنى ساعده، جائى كه مستمندان و نيازمندان از حرارت و سرما زير آن پناه مى بردند روان شد، من دنبال حضرت به صورتى آهسته به راه افتادم، در ميان راه چيزى از آن منبع خير و احسان به زمين افتاد فرمود:

«بسم الله اللهم رد علينا:»

خداوندا گم گشته را در اين تاركى شب به ما برگردان.

پيش رفته و به حضرت سلام كردم فرمود: معلى تو هستى گفتم: آرى فدايت شوم معلى هستم، فرمود به جستجو مشغول شو و آنچه را يافتى به من بده، من روى زمين دست كشيدم، به نظرم آمد نان زيادى پراكنده شده است.

 

آنچه يافتم در اختيار آن جناب گذاردم، نهايتاً ديدم جمع آن ابنان سنگينى از نان شد، به اندازه اى سنگين بود كه حملش دشوار مى نمود، به حضرت گفتم: مرا اجازه دهيد تا اين بار را بر دوش خود حمل كنم، پاسخ داد من به برداشتن و حمل كردن آن سزاوارترم، ولى با من بيا تا به ظلّه بنى ساعده برويم.

چون به آنجا رسيديم عده اى را در خواب ديديم، امام (ع) كنار هر خفته اى يك يا دو قرص نان مى گذاشت و مى گذشت، به همين صورت به همه نان رسانيد تا از ظله خارج شديم به حضرت گفتم: اينان حق را مى شناسند و از پيروان اهل بيت هستند؟ فرمود اگر عارف به حق بودند آنان را بهتر از اين پذيرائى مى كرديم، آگاه باش خداوند هيچ چيز را نيافريده مگر اين كه خزينه دارى جهت آن خلق كرده است غير از صدقه كه خود حافظ و نگهبان آن است، پدرم حضرت باقر (ع) هر گاه صدقه مى داد و چيزى را در دست سائل مى گذاشت باز از او مى گرفت و مى بوسيد و مى بوئيد و دو مرتبه به او برمى گرداند، صدقه دادن در شبانگاهان خشم خدا را فرو مى نشاند، و گناهان را محو مى كند و حساب روز قيامت را آسان مى نمايد، اما صدقه روز مال و عمر را مى افزايد.

 

عيسى بن مريم از كنار دريا مى گذشت، قرص نانى از خوراك خود را در دريا انداخت، يكى از حواريون گفت براى چه منظورى اين كار را انجام داديد، با اين كه قرص نان غذاى خود شما بود؟ فرمود: انداختم تا نصيب يكى از حيوانات دريا شود، اين عمل در نزد خدا پاداشى بزرگ دارد. «11»

 

خوشحالم كه هزارنفر را شاد و مسرور مى كنم

عامر شعبى مى گويد شبى حجاج بن يوسف كه نسبت به امت اسلام و به ويژه شيعيان اهل بيت از نمرود و فرعون ظالم تر بود مرا به حضورش خواست، دست از جان كشيدم وضو گرفته، وصيت كرده به سويش روان شدم، هنگامى كه وارد مجلس او شدم وسائل قتل و كشتن از شمشير و نطع آماده بود، سلام دادم، پاسخ گفت و اظهار كرد نترس تا فردا ظهر در امانى، مرا نزد خود نشانيد، سپس اشاره اى كرد از پى اشاره اش مردى را بسته به غل و زنجير آوردند و وى را در برابر حجاج روى زمين نشاندند.

حجاج گفت: اين مرد عقيده دارد كه حسن و حسين فرزندان پيامبرند، لازم است براى اثبات عقديده اش از قرآن دليل بياورد وگرنه او را مى كشم، به حجاج گفتم چه نيكوست غل و زنجير از بدنش برداريد، اگر پاسخ داد آزادش كنيد، چنانچه جواب قانع كننده اى نداد اين غل و زنجير مانع قتل او نمى شود.

 

فرمان داد غل و زنجير از بدنش برداشتند، در چهره او دقيق شدم ديدم سعيد بن جبير است، بسيار اندوهگين شدم، با خويش گفتم از كجا مى تواند براى اثبات اين مسئله از قرآن دليل بياورد، حجاج فرياد زد دليلت را از قرآن بياور وگرنه كشته مى شوى، سعيد گفت: صبر كن مدتى سر به زير انداخته فكر مى كرد، حجاج براى بار دوم گفت: دليلت را بياور، باز سعيد او را دعوت به صبر كرد مرتبه سوم حجاج دليل خواست اين بار نيز درخواست مهلت كرد در مرتبه چهارم سعيد گفت:

 

«اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم»

وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنا وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ: «2»

آنگاه به حجاج گفت بعد از اين آيه را بخوان حجاج خواند:

وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى وَ عِيسى وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ: «3»

 

سعيد گفت: چگونه ممكن است عيسى را به حضرت ابراهيم نسبت داد؟ حجاج گفت: عيسى از فرزندان ابراهيم است، سعيد منتظر همين پاسخ بود، پيروزمندانه گفت: در صورتى كه عيسى بدون پدر به دنيا آمد بر اساس اين آيه از فرزندان او محسوب مى شود در عين اين كه ميان او و ابراهيم فاصله خيلى زياد است پس حسن و حسين سزاوارترند كه اين نسبت را داشته باشند با توجه به اين كه با پيامبر فاصله جز يك مادر ندارند حجاج فرمان داد هزار دينار به او بدهند و پولها را تا منزلش ببرند و به او اجازه رفتن داد.

شعبى مى گويد با خود فكر كردم فردا بايد پيش اين مرد بروم و معانى قرآن را از او بياموزم، من تصور مى كردم به معانى قرآن معرفت دارم، اكنون دانستم كه از معانى قرآن بى خبرم.

هنگام صبح از او جويا شدم نهايتاً وى را در مسجدى يافتم كه پول هاى شب گذشته را پيش رو گذاشته و ده دينار ده دينار از هم جدا كرده و به مستمندان انفاق مى كرد و مى گفت همه اين پولها از بركت حسن و حسين است

«لئن كنا اغممنا واحداً لقد فرحنا الفا و ارضينا الله و رسوله»

اگر يك نفر را اندوهگين كرديم ولى هزار نفر را شادمان و مسرور نموديم و خدا و پيامبر را از خود راضى كرديم. «4»

 

در انفاق و صدقه بايد آبروى اشخاص حفظ شود.

يسع بن حمزه مى گويد: در محضر حضرت رضا (ع) بودم، با ايشان صحبت مى كردم، گروهى نزد آن حضرت حضور داشتند و از مسائل دينى و حلال و حرام مى پرسيدند، در اين هنگام مردى بلند قد و گندمگون وارد شد، پس از سلام گفت: اى پسر رسول خدا مردى از محبان شما و پدران و اجدادتان هستم، از سفر حج بازمى گردم مقدارى پول براى مخارج راه و بازگشت به وطن داشتم گم شد، اينك درخواست دارم به من كمك كنيد تا به وطنم بازگردم، البته صدقه به من نميرسد چون خداوند نعمت به من ارزدانى داشته و داراى ثروتم، چون به شهرم برسم مبلغى كه به من مى دهيد از جانب شما در آنجا صدقه مى دهم.

 

فرمود: خدايت بيامرزد بنيشين، سپس با مردم شروع به سخن نمود تا متفرق شدند، من و سليمان جعفرى و خثيمه با آن مرد باقى مانديم، حضرت رضا فرمود اجازه مى خواهم وارد اندرون شوم سليمان عرض بفرمائيد، حضرت وارد اندرون شد، پس از ساعتى بازگشته درب اطاق را بست، از بالاى درب دست مبارك خود را بيرون آورد و فرمود: خراسانى كجاست؟ عرض كرد در خدمتم فرمود: اين دويست دينار را براى مخارجت بگير و به اين پول تبرك جو و از جانب من نيز صدقه مده، هم اكنون خارج شو كه نه من تو را ببينم و نه تو مرا! خراسانى رفت و بعد از او حضرت رضا خارج شد سليمان عرض كرد فدايت گردم به او محبت نموده بذل و بخشش كرديد، علت اين كه پشت درب پنهان شديد چه بود؟ فرمود: نخواستم بخاطر برآوردن خواسته اش در صورتش انكسار و خوارى مشاهده كنم، گفتار پيامبر را نشنيدى؟

 

«المستتر بالحسنة يعدل سبعين حجة و المذيع بالسيئة مخذول و المستتر بها مغفور له:»

آن كه كار نيك را در پنهان انجام دهد پاداشش معادل هفتاد حج است، و كسى كه آشكارا گناه كند در پيشگاه حق خوار و زبون است، امّا آن كه در پنهان مرتكب گناه شود به آمرزش نزديك است، نشنيده اى پيشينيان گفته اند:

چون نزد او براى حاجتى روم در حالى كه آبرويم حفظ شده به خانواده م بازمى گردم. «5»

«انفاق عاشقانه صاحب بن عباد»

صاحب از چهره هاى برجسته علمى و عملى و از پيروان مكتب پاك اهل بيت بود.

 

صاحب در دانش و بينش در درجه اى بسيار عالى قرار داشت و بسيار دانش دوست و خوش اخلاق و بهره مند از فضائل و كمالات بود.

صاحب در حكومت ديالمه منصب وزارت داشت و كمتر وزيرى در استفاده مثبت از پست وزارت و خدمت به دين و دانش و مردم كشور نمونه او ديده شده است، او را بخاطر كرامت و بزرگوارى كافى الكفاة لقب داده اند، شيخ صدوق كتاب با ارزش عيون اخبار الرضا را براى او تاليف كرد، و حسين بن محمد قمى نيز كتاب تاريخ قم را به خاطر او نگاشت.

در عصرهاى ماه رمضان هر كس به ديدار او مى رفت و بر وى وارد مى شد اجازه خروج پيش از افطار از نزد او نداشت، گاهى هزار نفر هنگام افطار بر سر سفره اش مى نشستند، صدقه و انفاق او در ماه رمضان با يازده ماه ديگر برابرى مى نمود، مادرش از كودكى او را به اينصورت تربيت كرده بود.

 

در زمان طفوليت كه براى تحصيل دانش به مكتب خانه مى رفت، مادر بزرگوارش هر روز صبح يك دينار و يك درهم به او مى داد و اكيداً سفارش مى نمود به اول فقيرى كه مى رسد صدقه بدهد.

اين كار براى صاحب از همان دوران كودكى تا جوانى عادت و خوى پابرجا شده بود، و زمانى هم كه به وزارت رسيد سفارش مادر را ترك نكرد.

او از ترس اين كه صدقه دادن را از ياد نبرد به خادمى كه عهده دار اطاق استراحت و خوابش بود فرمان مى داد هر شب يك دينار و يك درهم زير بسترش بگذارد تا صبح گاه كه از خواب برمى خيزد آن را برداشته به مستحق بدهد.

 

شبى خادم اين برنامه را فراموش كرد، صاحب هنگامى كه سر از خواب برداشت، پس از اداى فريضه دست زير بستر برد تا درهم و دينار را بردارد، ولى متوجه شد خادم فراموش كرده پول زير بستر بگذارد، اين فراموشى را به فال بد گرفت، با خود حديث نفس كرد كه لابد عمرم تمام شده و اجلم فرا رسيده كه خادم از اين امر غفلت ورزيده است!

آنچه در اطاق خوابش از روانداز و زيرانداز و بالش بود به جريمه فراموش شدن صدقه آن روز، به همان خادم فرمان داد، به اولين فقيرى كه برخورد مى كند بدهد، با توجه به اين كه همه وسائل استراحت و خوابش از ديباى گران قيمت بود.

 

خادم همه را جمع كرد و از خانه خارج شد، با مستحقى از سادات مصادف شده كه همسرش بخاطر نابينائى اش دستش را گرفته و او را همراه خود مى برد و سيد در حال گريه كردن بود.

خادم پيش رفت و به سيد گفت: اين اجناس را قبول مى كنى، پرسيد چيست، پاسخ داد وسائل استراحت اطاق خواب كه همه از ديباست، سيد فقير از شنيدن اين مطلب بيهوش شد، صاحب را از جريان خبر دادند، خودش بالاى سر سيد آمد، فرمان داد او را بهوش آورند، چون بهوش آمد صاحب پرسيد ترا چه شده كه اينگونه از حال رفتى؟ سيد گفت: مردى آبرومندم ولى مدتى است به فقر مبتلا شده ام، از اين همسرم دخترى دارم كه به حد بلوغ و رشد رسيده جوانى از او خواستگارى كرد، پذيرفتم، عقد آن دو صورت گرفته، اينك دو سال است نسبت به خوراك و لباس خود قناعت مى كنيم تا براى او جهازيه تهيه نمائيم، شب گذشته همسرم اصرار ورزيد كه بايد براى دخترم رواندازى با بالش ديبا تهيه كنى، هر چه خواستم او را از اين درخواستش منصرف كنم نتوانستم، و او بر خواسته اش پافشارى داشت، نهايتاً بر سر اين موضوع با يكديگر اختلاف پيدا كرديم، به او گفتم چون صبح رسد، دست من را بگير از خانه بيرون ببر تا از ميان شما بروم، اكنون كه خادم شما اين مطلب را با من در ميان گذاشت جا داشت يكه خورده و بيهوش شوم.

 

صاحب بن عباد، چنان تحت تأثير اين واقعه غير منتظره قرار گرفت كه اشك در چشمانش حلقه زد گفت: زيرانداز و روانداز و بالش ديبا لازم است با ساير وسائل مناسب خودش آراسته شود، به من فرصت دهيد تمام وسائل زندگى دختر را مطابق اين لحاف و تشك و بالش فراهم كنم، شوهر دختر را خواست به او سرمايه اى عنايت كرد كه به شغلى آبرومند مشغول شود، و همه جهيزيه دختر را به صورتى كه مناسب با دختر وزيرى بود به دختر داد. «6»

 

-------------------------------------------------------------------

(1)- فروع كافى جلد 4، ص 9.

(2)- انعام 84.

(3)- انعام 85.

(4)- شجره طوبى ج 2، ص 200.

(5)- فروع كافى ج 4 ص 24.

(6)- روضات الجنات خوانسارى بخش صادص 105.

 

برگرفته از کتاب تفسير حكيم جلد هفتم نوشته استاد حسین انصاریان


منبع : پایگاه عرفان
  • انفاق
  • انفاق به غير مؤمنان‏
  • غير مؤمنان‏
  • خوشحالم كه هزارنفر را شاد و مسرور مى‏كنم‏
  • در انفاق و صدقه بايد آبروى اشخاص حفظ شود
  • انفاق و صدقه
  • 0
    100% (نفر 1)
     
    نظر شما در مورد این مطلب ؟
     
    امتیاز شما به این مطلب ؟
    اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب

    عمر بن عبد العزیز خوب بود یا بد؟
    امام سجاد ( عليه السلام ) و عبادت
    حضرت علی اکبر(ع) از مهرداد قصری فر
    قافله عشق حق ازفریبرز کلانتری
    حساب و کتاب
    على بن مهزيار و ديدار با امام عصر (عج)
    هدایتگری امام عصر(عج) در قرآن چگونه عنوان شده است؟
    زندگی ما رنگ و بوی امام زمان(عج) دارد؟
    اشکهای ارزشمند
    دفتر گل از مهدی فخارزاده

    بیشترین بازدید این مجموعه

    ولادت با سعادت هفتمین آفتاب عالم تاب امامت حضرت ...
    بررسي تأثير عقايد مذهب شيعه بر ارتباطات فضايي ...
    هفت نمونه‌ از احیای مردگان در کلام قرآن
    نینوا معبر انتظار
    مال حلال و حرام در قرآن و روايات‏
    گذری بر فضایل حضرت زهرا سلام الله علیها
    "قرآن صاعد" یعنی چه؟
    سوره ای از قران جهت عشق و محبت
    کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا (س) (2)
    متن دعای معراج + ترجمه

     
    نظرات کاربر

    پر بازدید ترین مطالب سال
    پر بازدید ترین مطالب ماه
    پر بازدید ترین مطالب روز



    گزارش خطا  

    ^