قبل از اين که به دلايل حقّانيت اسلام بپردازيم لازم است دليل نياز انسان به دين حق و اثر دين در زندگي شخصي و اجتماعي را بررسي کنيم.
-
دليل نياز انسان به دين حقّ چيست؟
انسان موجودي است مرکّب از تن و روان، و عقل و در اثر اين ترکيب، فطرت او در جستجوي سعادت مادّي و معنوي و رسيدن به کمال مقصود از هستي خويش است.
و از طرفي حيات هر فردي از افراد انسان دو بُعد دارد فردي و اجتماعي، مانند هر عضوي از اعضاي بدن که گذشته از زندگاني خاصِّ به خود، تأثير و تأثّر متقابل با بقية اعضا دارد از اين رو انسان نيازمند برنامهاي است که تضمين کنندة سعادت مادّي و معنوي و حيات طيبة فردي و اجتماعي او باشد و چنين برنامهاي دين حق است که احتياج به آن ضرورت فطرت انسان است. (قالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى).
-
اثر دين در زندگي شخصي چيست؟
زندگي انسان متن و حاشيه و اصل و فرعي دارد، اصل و متن خود اوست، و حواشي و فروع، آنچه به او تعلّق دارد، مانند مال، مقام، همسر، فرزند و بستگان.
حبّ ذات و علايق ذات، زندگي آدمي را با دو آفت غم و اندوه، نگراني و ترس به هم آميخته تا غم و غصّه براي آنچه ندارد تا به او برسد، و ترس و نگراني که مبادا حوادث روزگار آنچه را دارد از او بگيرد.
ايمان به خدا هر دو آفت را ريشهکن ميکند، چون ايمان به خداوند عالِم قادر حکيم و رحيم، او را وادار به انجام وظايفي ميکند که براي او مقررّ شده، و با انجام وظايف بندگي ميداند خداوند به عنايت حکمت و رحمت، او را به آنچه خير و سعادت اوست و اصل، و از آنچه ماية شرّ و شقاوت باز ميدارد.
آنچه اعصاب آدمي را در اين زندگي فرسوده ميکند اضطرابها و هيجانهايي است که از شادماني ظفر به علايق مادّي و افسردگي از نرسيدن به آنها حاصل ميشود، و لنگر ايمان است که در طوفان اين امواج به مؤمن آرامش و اطمينان ميدهد.
-
اثر دين در زندگي اجتماعي چيست؟
انسان داراي شهوت و غضبي است که با غريزة افزونطلبي به هيچ حدّي محدود نيست، اگر شهوت مال بر او غلبه کند گنجينههاي زميني او را قانع نميکند، و اگر شهوت مقام بر او چيره شود حکومت زمين او را کفايت نميکند، و ميخواهد پرچم قدرت خود را بر کرات ديگر برافرازد.
هواي سرکش انسان با شهوت شکم و دامن و مال و مقام و استخدام قوّة غضب براي اِقناع هوس پايانناپذير خود هيچ مرزي نميشناسد، و از پايمال کردن هيچ حقّي صرفنظر نميکند، و نتيجة حيات انسان با چنين شهوتي جز فساد، و با چنان غضبي جز خونريزي و خانمانسوزي نخواهد بود زيرا قدرت فکر آدمي با شکستن طلسم اسرار طبيعت و استخدام قواي آن براي رسيدن به آمال نفساني نامحدود خود، زندگي انسان بلکه کرة زمين را که مهد حيات بشر است به نابودي ميکشاند. (ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ).
قدرتي که نفس سرکش را مهار و غضب انسان را تعديل وحقوق فرد و جامعه را تضمين و تأمين ميکند. ايمان به مبدأ و معاد و ثواب و عقاب است، که با اعتقاد به وجود خداوند، آدمي به هر خيري وادار و از هر شرّي برکنار خواهد بود و جامعهاي بر مبناي تصالح در بقا و برکنار از تنازع در بقا به وجود خواهد آمد.
اکنون به دلايل حقّانيت اسلام ميپردازيم:
شواهد تاريخي و سنتهاي گذشته نشان ميدهد که نوع بشر سير تکاملي خود را به صورت تدريجي شروع نموده و تا به اينجا رسيده است، انسان اوّليه به عنوان نقطه پيدايش و نطفة آغازين جامعة انساني از ظرفيت و فکر و درک بسيار محدودي برخوردار بوده و خداوند متعال به تناسب انسانهاي آن روز آييني با دستورات ابتدايي ارسال نمود، و همينگونه که پازل فکر و عقل و خرد بشري رو به تکامل بود، انبياء که سفيران الهي بودند آييني رو به رشد و تکامل که پاسخگوي نياز بشر باشد به مردم ابلاغ مينمودند و هر پيامبري قبل از پايان حيات خود، آمدن پيامبر بعدي را به مردم بشارت ميداد اين سنّت فرستادن انبياءو آيين الهي توحيد سير تکاملي خود را طي کرد و جامعه هر روز به استعداد و ظرفيتي بالاتر و درک و انديشهاي کاملتر ميرسيد.
و دستوراتي از طرف خداي متعال ابلاغ و در قالب صُحُف در اختيار انسانهاي دورانهاي گذشته قرار ميگرفت، اين سير کمال به طور تدريجي ادامه يافت تا به انيباء اوليالعزم رسيد در اين مرحله، آيين توحيد با دستوراتي جامعتر به صورت کُتب آسماني نازل ميشد و به وسيلة انبيايي که داراي درجاتي عالي بودند در اختيار جامعة بشري قرار ميگرفت، اين مرحله در اين جامعه با عطشي بيشتر و با انديشهاي رو به رشد مواجه گرديد تا به عصر حضرت عيسيٰ(ع) رسيد، که با کتاب آسماني انجيل مأموريت رسالت و ادامة ابلاغ آيين توحيدي را با دستورات و احکامي کاملتر آغاز کرد و تا مدّتي سکّاندار هدايت جامعة بشري بود وقتي به لحظات غروب آفتاب عمر خويش رسيد جامعه را کاملا براي آمدن پيامبر پس از خود که آخرين سفير الهي بود آماده ساخت و بشارت او را به مردم ابلاغ کرد.(وَمُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ).
راهبان و کشيشان مسيحيت همه در انتظار آخرين پيامبر الهي نشستند و با صراحت گفتند که بعد از پيامبر اسلام پيامبري نخواهد آمد. در اين هنگام بود که آفتاب حياتبخش اسلام طلوع کرد و پيامبر اکرم(ص) کاملترين و جامعترين دستورات اسلام را به جامعه عرضه نمود، مکتب اسلام احکام نوراني خود را در قالب کتاب آسماني قرآن در اختيار بشريت قرار داد.
نکتهاي که هرگز نبايد از آن غفلت نمود اين است که با آمدن اسلام مکتبهاي پيش از آن منسوخ شدند و تاريخ مصرف آنها به پايان رسيد. چنان که قرآن کريم به صراحت ميفرمايد: «وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الإِْسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ؛ کسي که ديني جز اسلام را بپذيرد از او قبول نميشود.»
و شاهد اين مطلب امروز به وضوح پيداست که گاه يک پزشک براي درمان يک بيمار مدّت درمانش را با داروهايي با ميزان و دُز دارويي پايين شروع ميکند و به تدريج به کيفيت آن ميافزايد تا دوران درمان به پايان رسد و بيماري قلع و قمع گردد ناگفته پيداست با تجويز هر نسخهاي جديد، نسخة قبل از آن اعتبار خود را از دست ميدهد.
بنابراين عقل حکم ميکند همچنان که عقل و خرد و انديشة بشر رو به تکامل است بايد آيين توحيدي حق نيز متناسب با آن تکامل پيش برود، و الآن اسلام به عنوان جامعترين و کاملترين مکتب آسماني مطرح است زيرا دستورات و احکام حياتبخش تمام نيازهاي فردي و اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي جامعه را پاسخگو ميباشدو از کوچکترين زاويه از زوايا و شئون زندگي فردي و اجتماعي غفلت ننموده است. چگونه ميتوان تحريفهاي گوناگون دين مسيحيت را ناديده انگاشت، چگونه ميتوان تغييرات شکلي و ماهوي کتاب انجيل را انکار نمود که به دست طغيانگر بشر و عدّهاي سودجو و فرصتطلب مورد دستبرد قرار گرفت، و اين در حالي است که قرآن کريم بعد از هزار و چهارصد سال حقانيت خود را حفظ کرد و کوچکترين تحريف و تغيير را به دامان خود راه نداد زيرا ارادة حق بر حفظ قرآن کريم تعلّق گرفته بود، در حقانيت اسلام همين بس که بعد از رحلت پيامبر اکرم(ص) که آخرين پيامبر الهي است جانشينان او که امامان معصوم(ع) يکي پس از ديگري مأموريت امامت يافتند و از کيان و به حفظ صيانت از اسلام و تبيين احکام نوراني آن پرداختند، و امروز پرچم هدايت و امامت به دوش آخرين امام حق يعني حضرت حجه ابن الحسن(عج) ميباشد.
در حقّانيت اسلام همين بس که هر روز در سراسرعالم، از انديشمندان و نامآوران علم و دانش وارد خيمة اسلام ميشوند و آن را کاملترين و جامعترين و پوياترين مکتب آسماني ميدانند زيرا احکام اسلام را منطبق با فطرت، عقلانيت يافتهاند.اين تنها اجمالي است از يک واقعيت بيکران که در يک نوشتار نميگنجد بلکه بايد در اينباره به کتابهاي مربوطه مراجعه کرد.
منبع : پایگاه عرفان