در مسیر هجرت به سوی کوفه گفتگوهایی میان حضرت سیدالشهدا(ع) و برخی محبان و یاران صورت گرفته، که حاکی از روح عبودیت و بندگی و تسلیم در برابر خواست و مشیّت الهی است. در ذیل به برخی موارد اشاره مختصری میشود.
ملاقات با عبداللّهبنجعفر طیّار
بنابر گزارش منابع تاریخی از جمله کسانی که بسیار کوشید تا مانع رفتن امام حسین(ع) به عراق شود، عبداللّهبنجعفر طیّار، پسر عموی امام و همسر حضرت زینب کبری(س) بوده است. عبداللّه دو فرزندش عون و محمد را همراه نامهای نزد امام فرستاد، که ضمن آن نامه چنین نوشته بود:
«پس من تو را به خدا سوگند میدهم هنگامی که نامه را خواندی، از این سفر منصرف شوی. چراکه من از این راهی که پیش گرفتهای، نگرانم و بیم آن را دارم که شما را از دست داده و اهلبیت شما پریشان گردند. اگر امروز شما از میان ما بروید (و به شهادت برسید) نور زمین به خاموشی میگراید. زیرا شما چراغ تابان راهیافتگان و امید مؤمنان میباشید. پس در حرکت شتاب مکنید که من به دنبال این نامه خود را به شما میرسانم. والسلام.»([1])
سید و سالار شهیدان(ع) در جواب نامۀ او نوشت:
«نامۀ تو به دست من رسید و آن را خواندم و آنچه نوشته بودی، دریافتم. ولی من جدّم رسول خدا(ع) را در خواب دیدم و او مرا از مأموریتم آگاه کرد و من آن را به انجام خواهم رسانید؛ چه به ضرر من باشد و چه به نفع من. ای پسرعمو! به خدا سوگند اگر به سوراخ حشرات نیز فرو روم، آنها مرا خارج کرده و خواهند کشت. ای پسرعمو! به خدا سوگند آنان به حق من تعدّی و ظلم میکنند، چنانکه یهود درباره روز شنبه تجاوز کردند.»([2])
حتی عبداللّهبنجعفر به نزد عمروبنسعید رفت و از او درخواست کرد تا برای امام حسین(ع) اماننامهای بدهد. امام در پاسخ اماننامهای که از جانب عمروبنسعید برای ایشان فرستاده شده بود، چنین پاسخ داد:
«به تحقیق کسی که به سوی خدای عزّوجل دعوت میکند و عمل صالح انجام میدهد و میگوید من از مسلمین هستم، با خدا و رسولش مخالفت نمیورزد. تو مرا به امان داشتن و نیکرفتاری و بخشش و کرم دعوت کردهای؛ اما بهترین امن، امان خداوند است. زیرا کسی که در دنیا از او نهراسد، خداوند روز قیامت به او امان نخواهد داد. ازاینرو ما در دنیا خوف از خدا را میطلبیم تا موجب امانش (نسبت به ما) در روز قیامت شود. اگر تو با این نامه خواستی بخشش و نیکیای در حق من نمایی، در دنیا و آخرت جزای خیر نصیبت خواهد شد. والسلام!»([3])
ملاقات با فرزدق شاعر
یکی از شاعران عرب به نام فرزدق([4]) چنین نقل کرده که من با مادرم در سال شصت به حج رفتیم. همانگونه که شتر را میراندم، وارد منطقه حرم (که از اطراف مکّه شروع میشود) شدم. ناگاه کاروانی را ملاقات کردم، درحالی که با شمشیرها و سپرهایشان از مکّه خارج میشدند. از مردم پرسیدم: این قطار شتران از آن کیست؟ ایشان گفتند: برای حسینبنعلی(ع) است. پس خدمت حضرت رسیدم و به ایشان سلام کردم، حضرت پس از پاسخ سلام فرمودند: تو کیستی؟ گفتم: شخصی از عرب، سوگند به خدا بیش از این نخواهید که خود را معرفی کنم. سپس حضرت فرمود: از مردمی که پشت سر تو بودند، (عراق) مرا خبر بده؟ در جواب گفتم: از انسان آگاهی پرسیدی؛ دلهای مردم با شماست، ولی شمشیرهایشان برعلیه شما آماده است و قضا بر (سرنوشت) از آسمان نازل میشود و خدا آنچه بخواهد میکند. ایشان فرمود: راست گفتی، کار به دست خداست و هر روز پروردگار ما در کاری است. اگر سرنوشت مطابق میل و خواست ما باشد، پس خدا را بر نعمتهایش سپاس میگوییم و او خود ما را در شکرگزاری یاری میدهد و اگر سرنوشت مطابق میل و خواست ما نبود، پس کسی که نیتش حق و باطنش تقوا بوده، دور از رحمت خدا نباشد. پس خطاب به حضرت گفتم: آری، خدا شما را به آنچه مطابق میل و خواست شماست، برساند و از آنچه برحذر میباشید، کفایت کند.([5])
آنگاه امام حسین(ع) حرکت خود را با عزم و پایداری ادامه داد و گفتار فرزدق در مورد سستی مردم نسبت به پیمان با ایشان و در مقابل همراهیشان با بنیامیه، آن حضرت را از تصمیمش بازنداشت. حالآنکه اگر امام خواستار سلطنت و حکومت و یا در پی دنیا بود، بهطور قطع گفتار فرزدق او را از حرکت به سوی عراق بازمیداشت.
ملاقات با عبداللّهبنمطیع عدوی
یکی دیگر از کسانی که امام حسین(ع) در مسیر کوفه با او ملاقات کرد، فردی به نام عبداللّهبنمطیع عدوی بود.([6]) هنگامی که او حضرت سیدالشهدا(ع) را دید، به جانب حضرت شتافت و گفت: ای فرزند رسول خدا! پدر و مادرم فدایت شود، چه چیزی باعث شده که راهی این سفر شوید؟ سپس رکاب حضرت را گرفت و در فرود آمدن و پیاده شدن به ایشان کمک کرد. حضرت به او فرمود: خبر مرگ معاویه را که شنیدهای! مردم عراق برایم نامه نوشتهاند و مرا نزد خویش دعوت کردهاند.
عبداللّهبنمطیع گفت: شما را به خدا نگذار [با کشته شدنت] حرمت اسلام شکسته شود. شما را به خدا قسم حرمت رسول خدا(ص) را حفظ کن. شما را به خدا قسم میدهم حرمت عرب را نگه دار. به خدا سوگند! اگر آنچه را که در دست بنیامیه است طلب کنی، آنان شما را خواهند کشت و اگر شما را بکشند، بعد از شما دیگر هرگز از کسی باکی نخواهند داشت. به خدا سوگند! این کار موجب هتک حرمت اسلام و قریش و همۀ عرب خواهد شد. پس این کار را انجام مده و به کوفه نرو و متعرّض بنیامیّه نشو. با این همه وجود نورانی سیدالشهدا(ع) همچنان در مقابل نصیحت و خیرخواهی عبداللّهبنمطیع نیز همچون سایرین مقاومت نموده و به راه خود ادامه داد.([7])
برخی راویان همچون ابوحنیفه دینوری قائلند که حضرت در جواب به عبداللّهبنمطیع فرمودند: اهل کوفه به من نامه نوشتند و چون به زنده کردن نشانههای حق و نابود کردن بدعتها امیدوار بودند، از من خواستند به سوی آنها بروم. ابنمطیع در جواب حضرت فرمودند: شما را به خدا قسم میدهم که به کوفه نروی. به خدا سوگند اگر به آنجا بروی، آنها تو را میکشند.
امام(ع) فرمودند:
لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ([8])؛ «هرگز به ما جز آنچه خدا لازم و مقرّر کرده، نخواهید رسید.»([9])
---------------------------------------------------------------------
[1]. مقتل«مفید»: 113 ـ 114؛ تاریخ الطبری: 5/387.
[2]. الفتوح: 5/67؛ مقتل الحسین7: 1/217 ـ 218.
[3]. تاریخ الطبری: 5/388.
[4]. هَمّامبنغالِب معروف به «فَرَزدَق» از شعرای مشهور عرب در قرن اول و دوم هجری است. او قصیدۀ معروفی دارد که به صورت فیالبداهه در ستایش امام زین العابدین7 در برابر هشامبنعبدالملک سروده است.
[5]. مقتل«مفید»: 111؛ تاریخ الطبری: 5/386؛ الکامل«ابناثیر»: 4/40؛ ترجمه و شرح کشف الغمة: 2/221؛ البدایة و النهایة: 8/166؛ الصواعق المحرقة: 196؛ راه روشن: 4/270؛ زندگانی حضرت امام حسین(ع): 3/72.
[6]. لازم به ذکر است که عبداللّهبنمطیع دو مرتبه حضرت را ملاقات کردهاند، یکبار هنگام رفتن از مدینه به سوی مکّه و ملاقات دوم هنگام رفتن از مکّه به سوی عراق بوده است.
[7]. مقتل«مفید»: 121 ـ 122؛ الارشاد: 71 ـ 72؛ تاریخ الطبری: 5/395 ـ 396.
[8]. توبه(9): 51.
[9]. الاخبار الطوال: 364.
برگرفته از کتاب سیدالشهدا(ع) تجلی عبودیت، نوشته استاد انصاریان
منبع : پایگاه عرفان