اللهم صل على محمد و اله، و ادرا عنى بلطفك، و اغذنى بنعمتك، و اصلحنى بكرمك، و داونى بصنعك، و اظلنى فى ذراك، و جللنى رضاك، و وفقنى اذا اشتكلت على الامور لاهداها، و اذا تشابهت الاعمال لازكاها، و اذا تناقضت الملل لارضاها.
پناهنده شدن به خدا براى حصول به هر نوع موفقيت
و در اين فراز، براى حصول هر نوع موفقيت خود را به خدا مى سپارد و پس از بيان صلوات، عرضه مى دارد: پروردگارا، بلا و مصيبتها را به لطف و كرم خود از من دفع كن و مرا به نعمتهاى نامتناهى خود تغذيه نما. به كرم و بزرگوارى خود، افكار من و زندگى مرا اصلاح كن و بر اساس صنعت و سازندگى خود، مرضهاى مرا معالجه فرما. مرا در سايه ى خود پناهده و با رضايت و خشنودى خود، مرا به جلال و شكوه برسان. و آنجا كه در محاصره ى حوادث مشكل و كارهاى متفاوت قرار مى گيرم، براى رفع مشكلات و موفقيت، مرا به بهترين راهها هدايت فرما. و آنجا كه اعمال و اخلاق من از نظر خوبى و بدى، و يا خوبها و خوبترها متشابه مى شود و مرا به حيرت مى اندازد، تو مرا به بهترين و پاكترين اعمال هدايت فرما. و آنجا كه ملتها و جامعه ها با يكديگر به اختلاف برمى خيزند و ممكن است جنگ و نزاع، ميان آنها ظاهر گردد مرا در آن اختلافات به راهى هدايت فرما كه بيشتر و بيشتر مورد پسند تو باشد.
در تمامى قسمتهاى دعاى مكارم الاخلاق، اين حقيقت روشن و حاكم است كه حضرت، وظيفه ى انسان را فقط خواهش، و تمنا و طلب و تقاضا مى داند. آنچه براى رسيدن به تكامل و درجات عاليه و رسيدن به نعمتهاى نامتناهى برايشان واجب و لازم است،
آشنائى به نعمتهاى مختلف خداوند، و تقاضاى آن مى باشد، وليكن ساختن و سازندگى به دست انسان نيست. انسانها مانند شجره هستند و آنچه از فيوضات و بركات مادى و معنوى، نصيب انسان مى شود از نوع ثمره است. خداوند بايستى شجره را بپروراند، به تنه و شاخه آن، قدرت و استحكام ببخشد و بر پايه ى همان قدرت و استحكام، ثمرات را از آن ظاهر سازد. درختها و ساير طبيعيات، در ساختار و سازندگى خود، كوچكترين مداخله اى ندارند و نمى توانند داشته باشند، صنعت خدا هستند و آنچه از كميت و كيفيت براى آنها حاصل مى شود، مستقيما مربوط به اراده و صنعت خداوند متعال مى باشد. در اينجا فرقى كه بين انسان و ساير طبيعيات است، قدرت فهم و شعور انسان است كه انسان مى تواند بفهمد خدا با او چه مى كند و به او چه مى دهد، و بر اساس فهم خود مى تواند از خداوند متعال خواهش و تمنا و طلب و تقاضا داشته باشد. درختها نمى فهمند كه خداوند به آنها قدرت و استحكام بخشيده و بايستى برگ و گل و ميوه داشته باشند تا جلوه كنند، وليكن انسان مى فهمد كه خدا به او چه نيرو و استعداد داده است و مى فهمد كه بر اساس همين نيرو استعداد بايستى چه ثمراتى و چه زيبائيهائى و نعمتهائى داشته باشد و همانها را از خداوند متعال تقاضا كند و به دنباله ى تقاضا، خداوند به او عنايت فرمايد. هدف خداوند متعال هم از خلقت انسان همين است كه ضمن آفريدن و پرورش دادن و به ثمر رساندن انسان، در برابر افكار او شناخته شود و انسان درك كند كه خداوند چه نعمتهائى به او داده و ممكن است به او بدهد تا بهتر و بيشتر تسليم اراده و قدرت خدا گردد و به نعمتهاى عاليترى برسد. لذا مشاهده مى كنيم كه در معارف ائمه (ع) همه جا انسان بايستى به خداى خود مربوط بوده، از او تقاضا و تمنا كند و خود را هم در برابر قدرت خدا تسليم نمايد تا خداوند ضمن تربيت و پرورش، او را بهتر و عاليتر بسازد و آنچه تمنا كرده است برساند مشاهده مى كنيد كه دعاى مكارم الاخلاق، سراسر تمنا و تقاضاى يك انسان حكيم و عارف، به مقام و موقعيت خداوند متعال مى باشد.
در اين فراز از دعاى خود هم، تنها سرمايه اى كه دارد تمنا و تقاضا مى باشد. خود را قادر نمى داند كه بلاها و حوادث را از خود دور كند و يا با تعليم و تغذيه، خود را به جائى و به مقامى برساند و خود را چنانكه شايسته است اصلاح كند و نواقص وجودى خود را مداوا و معالجه نمايد. لذا ضمن پيدايش يك چنين خواهشها از خداوند، تقاضا دارد كه دائم بنده ى خود را در سايه ى قدرت و تربيت خود قرار دهد و با آنچه خودش بهتر و عاليتر مى داند بنده ى خود را به جلال و شكوه برساند. برهان اينكه پرورش و سازندگى و رشد وجودى و عقلى، به دست انسان نيست آيه اى در قرآن است كه خداوند مى فرمايد: الم تر الى الذين يزكون انفسهم. بل الله يزكى من يشاء خداوند، متعرض كسانى مى شود كه مى خواهند خود را تزكيه كنند، يعنى عملى كه به اراده ى خدا انجام مى گيرد به اراده خود درباره ى خود انجام دهند.
تزكيه، مركب از دو مفهوم است كه هر دو با هم معناى تزكيه را تشكيل مى دهند. معناى اول، حذف زوائد و رفع نواقص از شيى ء يا شخصى، كه بر اساس آن تطهير حاصل مى گردد. مثلا خداوند، دانه ى گندم را در دل خاك مى پروراند. املاح خاكى را تبديل به مواد قابل جذب نموده و آن را ضميمه ى دانه ى گندم مى كند تا آن را بپروراند و به ثمر برساند. مشاهده مى كنيد كه علف گندم، از تمامى املاحى كه در دل خاك به نحو نامطلوب و غير قابل استفاده، موجود است پاكيزه شده است. آن چنان پاكيزه كه گوئى بين دانه ى گندم و خاكها و كودها، كوچكترين مناسبتى وجود ندارد. و معناى دوم تزكيه، رشد و نماد است. يعنى خداوند، ضمن اينكه دانه ى گندم را از املاح و مواد نامناسب تطهير مى كند، آن را رشد مى دهد بالا و بالا مى برد تا آنگاه كه به خوشه و دانه برساند. اين هر دو عمل، كه تطهير و نماء است معناى تزكيه را تشكيل مى دهد.
خداوند در اين آيه، متعرض كسانى مى شود كه با رياضتها و اعمال ديگر، تصميم دارند خود را به اراده ى خود، تزكيه نمايند و رشد بدهند مانند مرتاضان و يا چله نشينها و كسانى كه خود متصدى رشد و پرورش وجودى خود مى شوند. خداوند در اين آيه مى فرمايد: كه چنين كارى از دست آنها ساخته نيست بلكه فقط خداست كه مى تواند
انسانها را تزكيه نمايد. بعضيها تزكيه را به معناى تعريف دانسته اند كه يعنى انسان، خود را تعريف كند وليكن اين تعريفات هم بر پايه ى همان تزكيه ى وجودى و رشد عقلى حاصل مى شود كه مستقيما به اراده ى خدا مربوط است و آنچه از انسان ساخته مى شود تسليم خدا بودن و طلب و تقاضا كردن است.