و كان من دعائه عليه السلام فى التضرع و الا ستكانه
بود از دعاى آن بزرگوار در زارى نمودن به يارى خواستن نمودن نزد خالق عالى.
اى خداى من ثناء مى نمايم تو را و تو از براى ثناء سزاوارى بر نيكوئى احسان تو بر من، و تمامى نعمتهاى تو بر من، و بسيارى عطاى تو بر من و آنچه زيادتى دادى تو مهربانى تو، و تمام نمودى بر من از نعمت خود به تحقيق كه احسان نمودى نزد من آنچه عاجز است از او شكر من.
اسباغ: در لغت به معنى اتمام و اكمال و افاضه و وسعت، اسباغ وضوء عبارت است از اكمال نمودن به مستحبات.
صنع: بالضم مصدر صنع به معنى احسان و كار نيك نمودن.
اصطناع: باب افتعال نيكوئى نمودن. عجز از شكر واضح است.
موسى بن عمران على نبينا و آله و عليه الصلوه و السلام عرض نمود: اى خداى من آدم را چگونه توانائى و قدرت بود جاى آورد ثناء آن چيزى كه جاى آورد بر او از نعمت تو، او را به قدرت خود خلق نمودى و ملائكه خود را امر فرمودى كه سجده ى او نمايند، و او را در بهشت خود منزل دادى.
پس وحى فرستاد خداى تعالى به سوى جناب موسى (ع): آنكه چون آدم مى دانست همه اينها از من است اين شكر و ثناء او است.
حضرت صادق عليه الصلوه و السلام فرمودند: مى شود يك مرد از شما به آشاميدن آب مستحق بهشت شود فرمودند ظرف آب بردارد بياورد نزديك دهان خود بعد دور نمايد و حال اينكه ميل او دارد حمد و ثناء خداى نمايد بعد عود بدهد و بياشامد بعد دور نمايد و حمد خدا نمايد بعد عود دهد و بياشامد بعد دور نمايد و حمد خدا نمايد پس مستحق بهشت خواهد شد.
قال الله تعالى: و اشكروا لى و لا تكفرون بدان كه شكر نعمت حاضره را نگه مى دارد و نعمت غايبه را خواهد چنگ آورد.
اگر نبود احسان تو به سوى من، و تمامى نعمتهاى تو بر من نمى رسيدم به جمع نمودن نصيب و بهره ى خودم و نه به اصلاح نفس خودم.
احراز: از حرز به معنى جمع نمودن، انسان به خواهد جلب نفعى يا دفع ضررى نمايد نتواند نمود مگر به يارى خداى عزوجل: قل كل من عند الله اگر در امرى از امور عنايت او نباشد نمى شود او را جاى آورد عرض نمودم معاش و معاد او نمى شود حاصل آيد مگر به توفيق و عنايت او.
و لكن تو در اول ابتدا نمودى مرا به خوبى، و روزى دادى مرا در كارهاى من، تمام آنها را كار گذارى گردانيدى از من زحمت بلاء را، و بازداشتى از من حذر كرده شده ى قضاء را، جهد البلاء حالتى است كه انسان كه به همان حالت رسيد تمنا و آرزوى مرگ نمايد از جهت محنت و مشقت يا قلت مال و كثرت عيال و شدت مرض.
قضاء در لغت به معنى حكم است.
محذور: از حذر به معنى ترسيدن و خوف مراد به محذور القضاء يعنى: حكم شده به خوف نظير قول آن حضرت (ع) اعوذبك من سوء الفضاء يعنى پناه مى برم به سوى تو از حكم شده به بدى مثل خوف مرض و يا از دشمن و يا از سلطان و امثال اين امور.
بدان كه هر چه كه خدا حكم فرموده است همه حسن است آنكه سوء قضاء و محذور القضاء است عبارت است از حكم شده به بدى و خوف نه اينكه حكم او بد باشد.
اى خداى من چه بسيار از بلاء و مشقت رسانيده برگردانيدى از من، چه بسيار از نعمت تمامى كه روشن نمودى به آن چشم مرا، چه بسيار از نيكوئى كه مر تو را است نزد من.
ملخص آن است كه انسان را قدرت بر شماره ى نعمت خداى نيست زيرا كه احصاى نعم موجب تسلسلست و لذا بر نحو اجمال ذكر شود كه دفع مضرت نمودى و منفعت رساندى .
توئى آنكه اجابت نمودى وقت ضرورت و الجاء دعاى مرا، درگذشتى وقت به سر درآمدن لغزش مرا، و گرفتن براى من از دشمنان حق مرا.
عثار: به سر درآينده.
زله: بزاء به معنى لغزش.
ظلامه: و ظليمه و مظلمه چيزى است كه طلب مى شود نزد ظالم او اسم است از جهت چيزى كه گرفته شده است از تو بدون حق،
مروى است از حضرت اميرالمومنين عليه الصلوه و السلام كه فرمودند: خوبترين اعمال نزد خدا در زمين دعاء نمودن است، و افضل عبادت نزد خداى عزوجل عفاف است،
و نيز مرويست از آن بزرگوار عالى مقدار كه فرمودند كه: باز مى شود درهاى آسمان در پنج وقت نزول باران، وقت جهاد، وقت اذان، وقت قرائت قرآن، وقت زوال، وقت طلوع آفتاب،
و از آن بزرگوار عليه السلام نيز مرويست كه فرمود كه: بسا مى شود كه تاخير مى شود اجابت دعاى بنده تا اينكه اجر سائل بزرگ شود و به او دهند از جهت آرزوى آن. از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مرويست كه:
مسلم دعا ننمايد به دعائى مگر اينكه اجابت شود يا اينكه تعجيل مى شود در دنيا يا اينكه ذخيره او در آخرت مى شود يا كفاره ى گناهان او مى شود.
اى خداى من نيافتم من تو را بخيل وقتى كه سئوال نمودم تو را و نيافتم تو را بر هم گرفته وقتى كه قصد نمودم تو را، بلكه يافتم از جهت دعايم گوش دهنده و از براى مطالب خود دهنده، يافتم من نعمتهاى تو را بر من تمام در هر حالى از حالات و هر وقتى از اوقات.
نعماء: به ضم نون جمع نعمت.
انقباض: درهم شدن و گرفته شدن.
بدان كه اين نحو صفات در خداى متعال اثبات نمودن و نفى نمودن از باب مجاز است زيرا كه اين اوصاف در بشر حقيقت است ربط به خالق ندارد.
پس تو در نزد من ثناء گرديده هستى، و فعل تو در نزد من پذيرفته است ثناء مى نمايد تو را نفس من و زبان من و عقل من ثناء نمودنى كه برسد وفاء ثناء را و حقيقت شكر را.
ثناء نمودنى كه بوده باشد رسيدن خوشنودى تو را از من پس نجات ده تو مرا از خشم و غضب تو، معلوم شده است بنده عاجز است از ثناء او حق ثناء را لكن سئوال او گاهى مى نمايد از يارى عزوجل كه توفيق بده اين نحو ثناى به جا آورم ، يا اينكه ثواب آن مرتبه را به من عنايت فرما، و همچنين گاهى ادعاى او نمايد كه من چنين ثنائى جاى مى آورم و در اين مقام او است. فتامل
مبرور: پذيرفته و نيكوئى كرده شده ماخوذ است از برر. يقال بر فلان بيمينه اى وفى و صدق.
اى پناه من، هنگامى كه عاجز كند مرا راهها،
كهف: در لغت به معنى ملجاء و پناه.
و العناء: بالفتح و المدا التعب و النصب ماخوذ است از عنى به كسر اذا اصابه تعب و نصب و منه احسب الله عند عنائى، و به معنى اهتمام نيز آمده است و منه و من يعنينى امره اى و من يهمنى امره
مراد از اين كلام شريف آن است كه تو پناه منى در وقتى كه راهها مرا عاجز كند و مراد به مذاهب طرق و راههاى زندگانى است از دشمن و دوست و اهل و عيال نزديك و دور كه تعب مى كند از آنها و علاجى ندارد.
اى درگذرنده از لغزش من پس اگر نبود پوشانيدن تو امر مخفيه ى مرا هر آينه مى بودم از رسوا شدگان، اى قوت دهنده به من به يارى نمودن اگر يارى تو نبود هر آينه بودم من از افتاده گان.
اى آنكه گذاشته اند براى او پادشاهان چوب خوارى برگرد نهاى خود پس ايشان از بزرگيها و قهرهاى او ترسندگان هستند.
نير: به كسر نون اسم چوبى است كه در گردن گاو نهند وقت زراعت و وقت شيار نمودن كه به اصطلاح فرس او را جخ گويند و به اصطلاح جيلان او را گاجمه گويند و اين عبارت اظهار بزرگى خدا است نزد انفس ضعيفه و گرنه نزد او پادشاه و رعيت مساوى است.
اى استحقاق دارنده ى اينكه ترسيده شود از سلطنت او، و اى كسى كه از براى او است اسمهاى خوب.
سئوال مى كنم تو را اينكه درگذرى از من و بيامرزى مرا.
پس نيستم من بى گناه پس عذر بگويم و نه صاحب قدرت كه دادستانم و نيست گريزگاهى مرا پس بگريزم،
طلب درگذشتن مى نمايم تو را از لغزشهاى خود، و عذر مى جويم از تو از گناهان خودم كه هلاك نمود مرا، از آنها مى گريزم من به سوى تو.
تنصل: در لغت معذرت خواستن و بيزارى جستن.
فرار نمودم من به سوى تو اى خداى من در حالتى كه توبه كننده ام، پس قبول توبه ى من نما، پناه گيرنده ام پس پناه ده مرا، زينهار جوينده ام، پس خوار مكن مرا، طلب كننده ام پس محروم مساز مرا، چنگ زننده ام پس خوار مكن، خواننده ام پس مگردان مرا نااميد.
اللغه: استجاره پناه گرفتن.
تسليم: امر به ديگرى واگذار نمودن.
خواندم تو را اى پروردگار من درويش، زارى كننده، ترسنده، هراسنده
فقير و بيچاره
به سوى تو شكايت مى كنم به سوى تو.
اى پروردگار من از سستى نفس خودم از شتاب كردن در آنچه وعده دادى بر آن دوستان خود را، و دورى نمودن از آنچه ترسانيده ى دشمنان خود را و بسيارى اندوه مرا و وسوسه ى نفس خود را.
اى پروردگار من رسوا مكن مرا به پنهانى من، و هلاك مكن مرا به گناهان من.
انسان بيچاره مبتلا به گناه گناه گاهى سبب شود او را خوار نمايد در دنيا و آخرت، و گاهى او را هلاك و نابود نمايد، يعنى سبب شود كه در آتش بسوزد.
مى خوانم تو را پس بدون مهلت اجابت مى كنى تو مرا اگر چه هستم دير جواب هنگامى كه مى خوانى تو مرا.
بلى مقايسه نيست ما بين اجابت بنده با اجابت خدا زيرا كه خداى عزوجل لايزال در مقام افاضه ى فيض و رافت است و بنده در مقام طغيان و تمرد است.
حضرت حجه الله فى الارضين عجل الله تعالى فرجه در دعاى افتتاح مى فرمايد تو مرا مى خوانى من كناره مى كنم از تو و روى برمى گردانم و تو مرا دوست دارى من تو را دشمن دارم.
سئوال مى نمايم من تو را هر چيزى كه مى خواهم از حاجات خود هر جا كه بوده باشم مى گذارم نزد تو راز و سر خود مرا.
پس نمى خوانم من سواء تو را و اميد ندارم من غير تو را.
ايستاده ام در خدمت تو مى شنوى كسى را شكايت نموده است به سوى تو ملاقات مى كنى كسى را كه تفويض كار خود به سوى تو نموده است، خلاص مى كنى تو كسى را كه چنگ به تو زده است، و مى گشائى از كسى كه ملتجى ء به تو شده است.
اى خداى من منع مكن تو مرا از خوبى آخرت و دنيا.
از جهت كمى ثناء من تو را.
بيامرز مرا آنچه كه مى دانى از گناهان من.
اگر عذاب كنى تو مرا پس منم ظالم تفريطكننده ضايع كننده ى گناهكار تقصيركننده خوابنده غفلت كننده نصيب خود را.
و اگر بيامرزى تو مرا پس توئى مهربانترين مهربانى دارندگان اللهم اغفر لنا.