اَمَّا حقّ اءَبيك فتَعلَم اءَنَّه اءَصلُك و اءَنَّك فرعُهُ و اءَنَّك لَولاهُ لَم تكن فَمَهمَا راءَيتَ فى نفسك ممَّا يُعجَبُكَ فاعلَم اءَنَّ اءَبَاكَ اءَصلُ النِّعمَةِ عليكَ فيه واحمَدِ اللَّهَ واشكُرهُ على قدرِ ذلك و لا قوَّة الا باللَّه .
((وَ اَمَّا حقّ پدرت آن است كه بدانى او اصل تو است و تو شاخه و فرع او. اگر او نمى بود تو نيز نبودى ، پس هرگاه در خود چيزى ديدى كه تو را شادمان ساخت ، بدان كه اصل آن نعمت را از پدر دارى و خداى را بر آن سپاس گو و به همان ميزان او را شاكر باش )).
بخشى از حقوق پدر كه با حقوق مادر مشترك بود در مباحث قبل ذكر شد و از آيات شريفه قرآن ، روايات و سخنان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام نيز مؤ يّداتى براى آن ذكر شد.
غير از آنچه گذشت ، در معارف ما، اين تعبير آمده است :
جُبِلَتِ القلوب على حبِّ مَن اءَحسَنَ اليها(342).
((سرشت و فطرت انسان محبت و دوستى كسى است كه به او نيكى كرده )).
اگر كسى به انسان محبتى كند، انسان به طور طبيعى و فطرى در دل خود نسبت به آن انسان نيكوكار علاقه مند ميشود و اين يك امر فطرى و جبلّى است .
تاءكيد معارف ما بر انسان به والدين ، تاءكيد به همان امرى است كه از نظر فطرى براى همه انسانها محسوس و قابل درك است . مثل بسيارى از نكاتى كه در رساله حقوق امام سجاد آمده است .
فطرت پاك بشرى
در واقع دستورات دينى ما عمدتا بيان همان مدركات فطرى انسانى است . در مباحث اوليه حقوق از مولا اميرالمؤ منين سخنى را نقل كرديم كه در اوايل نهج البلاغه آمده است :
ليستاءدُوهُم ميثاقَ فطرَتِهِ و يُذَكِّروهُم مَنسىَّ نعمتِهِ و يَحتَجّوا عليهم بَالتَّبليغِ و يُثيروا لهم دَفائِنَ العقول (343).
((تا حقّ ميثاق فطرى انسان در الست را به جاى آورند و نعمت فراموش شده را به ياد آنها بياورند و با تبليغ پيام وحى با مردم احتجاج كند و دفينه هاى پنهان عقل را برانگيزانند)).
شرع مقدس و دستورات اخلاقى و دينى ما براى يادآورى همان چيزى است كه فطرت انسانى مى فهمد و درك مى كند و براى يادآورى نعمت هاى فراموش شده اى است كه در زواياى انديشه هاى انسانى به فراموشى سپرده شده است . و لطيف تر از اين دو تعبير سخن اخير امام است كه مى فرمايد:
خدا نعمت هاى بى شمارى به انسان داده كه يكى از آنها اين است كه فطرت انسان را بيدار و آگاه آفريده است تا حسن و قبح امور را به خوبى درك كند اما گاهى دچار غفلت ميشود و اين دفينه ها و گنجينه هاى عقلى انسان به صورت انباشته و متراكم دستخوش فراموشى مى شود معارف دين براى برانگيختن اين دفينه هاى عقلى و گنجينه هاى فطرى است .
توصيه آيات و روايات براى احسان به والدين نيز بر همين اساس است و بيشتر جنبه تربيتى دارد، يعنى آيات و روايات با بيان خود سرمايه هاى درونى انسان را به او يادآورى كرده و قابل استفاده مى كنند.
سرّ اين كه مكتب تربيتى اسلام ، در فطرت هاى پاك زودتر اثر مى كند، در اين نهفته است كه با عقل و فطرت بشر سازگار است كه اگر چنين نبود و با فطرت و طبيعت او ملايمات و همخوانى نمى داشت ، نمى توانست به اين سرعت تاثير كند.
و بر اين اساس در صدر اسلام ، كه رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم ماءمور ابلاغ دين شدند، در مدتى كوتاه ، جمعيت انبوهى ، گرد شمع وجود ايشان جمع شدند.
آن طور كه امروزه بررسى كرده اند، دامنه نفوذ و قلمرو دين اسلام به اندازه همه قاره اروپاى امروز غير از شوروى سابق بوده است و بديهى است كه اين نفوذ با توسل به شمشير و با اعمال قدرت اتفاق نيفتاده بود. علت اين كه بسيارى از انسان ها به اسلام گرايش پيدا مى كردند اين بود كه پاسخ نداى فطرى خود را يافته بودند؛ يعنى آنچه را از زبان رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم مى شنيدند، منطبق بر مرتكزات و دفينه هاى عقلى و فطرى خود مى يافتند.
اما گاهى همان گونه كه تربيت صحيح و زحمات مربى و معلم مى تواند نهفته ها و آموخته هاى فطرى خفته را بيدار كند و به مرحله كمال برساند و موجبات رشد و نمو آنها را فراهم آورد، يك تربيت غير صحيح و غلط، قادر است چنان بر فطرت و طبيعت غلبه كند كه موجب خاموش شدن فطرت سالم انسان شود؛ يعنى اگر انسان ، در يك محيط تربيتى ناسالم قرار گيرد نداهاى پاك وجدانى و فطرى وى ، تحت الشعاع آن محيط قرار مى گيرد. ان شاءاللَّه در بحث بعد كه راجع به حقوق فرزند است ، مفصل به اين نكته اشاره خواهيم كرد كه نقش تربيتى محيط، اعم از خانواده ، و اجتماع چه تاثيرى مى تواند در فرزند داشته باشد.
نمونه اى از احترام به پدر
اين مطلب بسيار مهم است كه تربيت صحيح مى تواند به آموخته هاى فطرى جهت صحيح بدهد و آنها را تقويت كند؛ يا تربيت غلط مى تواند آنها را تضعيف كند و نهايتا به فراموشى بسپارد؛ امروز مى بينيم روابط خانوادگى كه در مشرق زمين و به خصوص در كشورهاى اسلامى ، بين خانواده ها، پدر و مادر، فرزند و پدر، فرزند و مادر، خواهر و برادر و ساير ارحام حاكم است ، به هيچ وجه در جوامع غرب وجود ندارد گاهى عمق روابط شرقى ها موجب تعجب غربى ها مى شود و ناباورانه به اين روابط نگاه مى كنند.
فرزند يكى از علماى اهل فضل و ادب كشور، در يكى از كشورهناى غربى ساكن بود. پدر وى كه براى مداوا به آن كشور سفر كرده بود نقل مى كند كه در رستورانى مشغول غذا خوردن بوديم . پسر من مدت ها بود مرا نديده بود و چون به عنوان مهمان او و براى مداوا به آن كشور رفته بودم ، خيلى به من احترام مى گذاشت و خدمت مى كرد. مثلا غذا تهيه مى كرد، يا چيزهاى ديگرى را براى من از روى ديگر ميزها فراهم مى كرد. پس از خوردن غذا پسرم مدتى با چند نفر كه سر ميز ديگرى بودند، مشغول گفتگو شد. وقتى برگشت ، سوال كردم چه مى گفتند؟ گفت : تعجب كرده و تصور مى كردند كه من مستخدم شما هستم و در مقابل خدماتم حقوقى دريافت مى كنم . من به آنها گفتم كه بين ما رابطه خادم و ارباب نيست ؛ رابطه صاحب كار و اجير نيست ؛ من فرزند او هستم و او پدر من . آنها بسيار تعجب كرده بودند كه چطور يك فرزند مى تواند چنين رابطه خاضعانه اى با پدر خود داشته باشد. اين رفتار عاطفى براى آنها غيرقابل باور بود؛ چرا كه در غرب از اين نوع رابطه ها خبرى نيست و اين دقيقا خلاف فطرت انسانى است . در سنت غلط جاهليت نيز همه حرمت و احترام براى پدران بود. در فرهنگ آنها مادر به عنوان يك ظرف براى پرورش فرزند بود.
و انّما اءُمّهات النَّاس اوعيه | مستودعات و للاحساب آباء(344). |
((مادران فقط ظرفى هستند كه فرزند در آنها به امانت گذارده مى شود و مجد و شرف از طرف پدران به فرزند مى رسد)).
و يا مى گفتند:
بنونا بنو ابنائنا و بناتنا | بنوهن ابناء الرجال الا باعد(345). |
((فرزندان ما فقط فرزندان پسران ما هستند و فرزندان دختران ما، فرزندان مردان بيگانه اند)).
دختر را فرزند نمى دانستند، بلكه فقط پسر را فرزند مى دانستند؛ و به نظر ما علاوه بر نكاتى كه قبلا ذكر شد، بخشى از تاءكيد ات معارف دينى در احترام به مادر براى تصحيح آن بينش غلط و مخالف فطرت انسانى بوده است . از اين رو تاءكيد بر احترام مادر بيشتر است تا پدر؛ وگرنه احترام به والدين امرى است مطابق با فطرت ، جبلت و طبيعت انسانى ؛ و فرقى بين پدر و يا مادر نيست .
امام عليه السلام در بيانشان يادآور شده اند كه اساسى ترين انگيزه براى رعايت احترام پدر اين است كه بدانى او اصل و ريشه تو است و تو شاخه و فرع او هستى ؛ به عباريتى ديگر تو ثمره آن درخت هستى . از نظر امام سجاد عليه السلام نظام مندى عالم آفرينش كه براى همگان امرى بديهى و روشن است ؛ آثارى دارد و از جمله آن آثار، حقى است كه براى اصل و ريشه نسبت به فرع و ميوه ايجاد مى كند.
تاثير وراثت فرزند
امروزه ، با پيشرفت علوم طبيعى و روشن شدن نقش پدر و مادر و تاثير آنها در تربيت فرزند و انتقال خصايص جسمانى ، روحى و اخلاقى به او، شايد بيان اين نكته ها خيلى جلب توجه نكند؛ اما در آن روزگار كه هيچ اثرى از اين يافته هاى علوم تجربى در خلقت و آفرينش انسان نبود، آگاهى به اين كه والدين اصل و ريشه انسان هستند، مطلب بسيار مهمى بوده است ؛ به خصوص كه علاوه بر مسائل اخلاقى ، در مرافعات و حوادث روزمره و اتفاقات غيرمترقبه ، در ولادت فرزندان نامانوس و بى شباهت به پدر و مادر اين مساله مطرح شده است . مرحوم صاحب وسايل الشيعه روايتى را بدين مضمون نقل مى كند:
اءَتى رجل منَ الانصار رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم فقالَ هذهِ اِبنةُ عمِّى وامرَاءَتى لا اءَعلمُ الا خَيرا و قد اءَتَتنِى بِوَلَد شديدِ السَّوادِ مُنتَشِرِ المُنخِرَين جَعد قَطَط اءَفطَسِ الاَنفِ لا اءَعرِف شبههُ فى اءَخوالى و لا فى اءَجدادى فقال لامراءَتِهِ ما تَقولِين قالَت لا والَّذى بَعَثَكَ بالحقِّ نبيّا ما اءَقعَدت مَقعَدَهُ منِّى مُنذُ مَلَكَنِى اءَحدا غيرَهُ قال فَنَكَسَ رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم راءسَهُ مَليّا ثمَّ رَفَعَ بَصَرَهُ الى السَّماء ثم اءَقبَلَ على الرَّجل فقال يا هذا اءِنَّه ليس من اءَحد الا بينَهُ و بين آدم تِسعَة و تسعونَ عِرقا كُلّها تَضرِبُ فى النَّسب فاذا وَقَعَتِ النُّطفةُ فى الرَّحُم اضطَرَبَت تلك العُروق تساءَلُ اللَّه الشِّبهَ لها فهذا من تلكَ العروق الَّتى لم تُدرِكها اءَجدادك و لا اءَجداد اءَجدادك خُذِى اليك ابنَكِ فقالت المراءَةُ فرَّجتَ عنِّى يا رسول اللَّه (346).
((شخصى از انصار خدمت پيامبر اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم رسيد و گفت : اين زن همسر و دختر عموى من است و من تاكنون از او جز خير نديده ام ، اما اين خانم فرزندى براى من به دنيا آورده است كه رنگ او سياه است ، موهاى پيچيده و مجعد و دماغى پهن دارد و به هيچ وجه بين بستگان ، اجداد و پدران شبيهى براى او يافت نمى شود. رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم رو به زن كردند و فرمودند: چه مى گويى ؟ عرض كرد: يا رسول اللَّه ! سوگند به آن خدايى كه شما را به نبوت مبعوث كرد، من خطايى نكرده ام . حضرت سر خود را به زيرافكندند و بعد سر به طرف آسمان بلند كردند و فرمودند: اى مرد! ميان هر انسانى تا حضرت آدم ابوالبشر، نود و نه عرق است . - بعضى اين تعبير را به رگ ترجمه كرده اند و بعضى به ژن . به هر حال هر چه هست منظور رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم روشن است - بين هر انسان تا آدم ابوالبشر، نود و نه عامل وجود دارد كه هه آنها در نسب تاثير مى گذارد وقتى كه نطفه در رحم قرار مى گيرد، همه اين عوامل به حركت درمى آيند و از خداوند متعال در خواست مى كنند اين مولود شبيه به آنها تكوين پيدا كند. در اين فرزند كه امروز متولد شده است ، يكى از آن عوامل موثر واقع شد كه در هيچ يك از اجداد شما تاثير نگذاشته است . بنابراين ، اين فرزند شما است ؛ او را برداريد و ببريد. آن زن گفت : يا رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم ! مرا از نگرانى و تشويش نجات دادى )).
شبيه به اين روايت در ((مستدرك الوسايل )) نيز آمده است كه از مجموع اين دو روايت به خوبى مى توان استفاده كرد كه به حكم قانون وراثت شكل و شمايل و حتى سيرت اجداد و بستگان در ساختمان جسمانى انسان ها، اگرچه با واسطه ، اثر مى گذارد و فرزند در شكل ظاهرى خود از پدر و مادر و اجدادش ، ارث مى برد.
بايد به نكته اى ديگر نيز اشاره كرد كه شايد اين اعداد و ارقامى كه در بعضى روايات ذكر شد موضوعيت دارد؛ مثل نود و نه عامل در روايت اخير؛ يعنى واقعا همان نود و نُه عامل وسيله تاثيرگذار در سلسله ژن هاى انسان ، براى انتقال آثار پدران و مادران به فرزندان است ؛ شايد هم اين رقم براى بيان كثرت و فراوانى است كه شبيه آن در آيه شريفه قرآن نيز آمده است كه خطاب به رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم مى فرمايد:
ان تستغفر لهم سبعين مرَّة فلَن يَغفِرَ اللَّه لهم (347).
((اگر هفتادبار براى آنها استغفار كنى ، هرگز خدا آنها را نمى آمرزد)).
معناى هفتادمرتبه اين نيست كه اگر هفتاد و يك مرتبه استغفار كنى ، خدا آنها را نمى آمرزد معنى اش اين است كه هر چه استغفار كنى ، اثر نخواهد داشت .