درمان اين رذيله اخلاقى ، در گام اول اصلاح نفس و سالم سازى و تلقى صحيح انسان از خود است . اگر انسان به واقعيت ها و حقايق شخصى خود توجه داشته باشد، مى تواند راه حل بسيار مهم و مفيدى براى درمان اين كسالت بيابد و به جاى آزردن روح و روان خود، به اصلاح آن بپردازد؛ نه اين كه روح و روان را بيشتر در مضيقه و تنگنا قرار دهد. مثلا در تحصيل نعمت موردنظر، از طريق معقول و سنجيده تلاش كند؛ نه اين كه بر كسى كه آن نعمت را دارد، حسادت بورزد و نتواند برخوردارى او را تحمل كند.
البته در اين راه بايد به توانايى هاى انسانى و نيروهاى بالقوه و بالفعلى كه خداوند در وجود هر انسانى قرار داده ، تكيه كند و در سايه استمداد از اين قوا و نيروها به آن نعمت دسترسى پيدا كند و در اين رهگذر توجه به بعضى از اصول ارزشمند ديگر، مثل تسليم و رضا به تقدير الهى ، مى تواند بسيار موثر باشد. در قرآن آمده است :
عَسَى اءَن تُحبُّوا شَيئا و هو شرّ لَّكم (177).
((چه بسا چيزى را دوست داشته باشيد؛ حال آن كه شر شما در آن است )).
ممكن است شما به چيزهايى علاقه مند باشيد و تلاش كنيد كه آن را به دست آوريد، اما موفق نشويد. نبايد اين عدم موفقيت و وجود اين نعمت نزد ديگرى شما را در رنج روحى قرار دهد؛ چرا كه به همه حقايق عالم وقوف ندارد و چه بسا داشتن آن چيز براى شما شر باشد نه خير.
بنابراين ، يكى از راههايى كه مى تواند براى درمان حسد، موثر باشد، تسليم در برابر قضاى خداوند است . البته اين تسليم به معناى تشويق تنبلى و تن پرورى نيست . انسان موظف است به اميال سنجيده و آرزوهاى معقول خود دست پيدا كند و در مسير وصول به آنها تلاش و فعاليت كند؛ اما اگر موفق نشد نبايد از نظر روحى خود را موجودى شكست خورده بداند و خويش را از همه زيبايى هاى عالم محروم كند.
از سوى ديگر، انسان براى دسترسى به نعمت هايى كه نزد ديگران مى بيند و ميل دارد آنها را در اختيار داشته باشد، بايد توكل كند و پيوندش را با منشا همه قدرتها و صاحب همه نعمت ها محكم كند؛ علاوه بر اين توجه داشته باشد، درمان هايى كه براى رذايل اخلاقى كه در معارف دينى ما ذكر شده ، براى انسان هاى مومن است ؛ يعنى بيمار و مريضى كه مبانى اعتقادى او سالم باشد.
در بسيارى از مباحث گذشته نيز به اين نكته اشاره شد كه يكى از موفق ترين راه ها براى تكميل مكارم اخلاقى و تخلق به حسنات آن ، دور شدن از زشتى هاى اخلاقى و تصحيح مبانى اعتقادى است . امروزه در عالم ، كسانى كه دچار امراض و ناراحتى هاى روحى مى شوند از طريق تقويت مبانى اعتقادى به مبدا و معاد درمان مى شوند. ما نيز براى درمان كسالت هاى روحى ، مؤ منان را به قرآن هدايت مى كنيم :
قُل اءِنَّما حَرَّمَ رَبِّىَ الفَوَاحِشَ ما ظَهَرَ منها و ما بَطَنَ(178).
((بگو خداوند تنها اعمال زشت را، چه آشكار باشد چه پنهان ، حرام است )).
در آيات كريمه قرآن و لسان اهل بيت عليهم السلام از حسد به فحشاى درونى تعبير شده است .
8 - بخشش و ناديده گرفتن خطاهاى همسايه
در ادامه سخنان گهربار امام سجاد عليه السلام به تعداد ديگرى از حقوق همسايه اشاره مى شود، حضرت مى فرمايند:
تُقيلُ عَثرَتَهُ و تَغفِرُ زَلَّتَهُ.
يعنى اگر همسايه لغزشى كرد و در دل انسان رنجشى به وجود آمد، آن را بزدايد و بر او ببخشان و آن لغزش را ناديده بگيرد.
از اين جملات برمى آيد كه همه سعى امام عليه السلام آن است كه قلب و دل مومن نسبت به همسايه اى كه در جوار او زندگى مى كند، مكدر نباشد و آيينه دل او نسبت به همسايه اش غبارآلود نباشد؛ بلكه پاك ، منزه و مصفا باشد. اگر چنين نباشد و گناه و خطاى او را نبخشايد، كينه اى كه در دل انسان نسبت به آن خطا ايجاد مى شود او را وادار به عكس العملى مى كند كه در نهايت موجب غضب است .
9 - حلم و بردبارى نسبت به همسايه
امام سجاد عليه السلام مى فرمايد:
و لا تَدَّخِر حِلمَكَ عنه اذا جَهِلَ عليك .
((اگر نادانى از او سر زد، از حلم و بردبارى دريغ نفرمايى )).
انسان موظف است نسبت به همسايه حليم و بردبار، باشد نه اين كه در مقابل خطاى او عكس العمل نشان دهد. عكس العمل در برابر خطاى همسايه و نبخشيدن او به قوه غضبيه انسان بازمى گردد كه يكى از زشت ترين و ناپسندترين رذايل اخلاقى است كه در معارف ما بدان اشاره شده است . ضمن اين كه وجود اين غريزه در انسان ضرورى است ؛ ولى در علم اخلاق به مهار كردن آن توصيه شده است در روايات متعددى مشاهده مى شود كه از غضب به عنوان يك مرض مهلك تعبير شده است . در تعبيرى از اميرالمؤ منين عليه السلام آمده است كه :
الحِدَّةُ ضرب من الجنون لِاءَنَّ صاحبها يَندمُ فاءن لم يَندَم فجنونُه مستحكم (179).
((غضب ، نوعى ديوانگى است و انسان را از حال اعتدال خارج مى كند؛ چون كسى كه دارنده اين سوء خلق است پشيمان مى شود و اگر پشيمان نشود جنون او هميشگى است )).
در روايتى به نقل از امام صادق عليه السلام آمده است :
الغَضَبُ يُفسِدُ الاءِيمانَ كما يُفسِدُ الخَلُّ العَسَلَ(180).
((غضب ، ايمان را از بين مى برد، همان طور كه سركه ، عسل را نابود مى كند)).
يعنى انسان عصبانى و غضبناك ، هرگز نمى تواند حلاوت و شيرينى ايمان خود را احساس كند. در بعضى از تعبيرات ديگر از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
مَن لم يَملِك غضبه لم يَملِك عقلَه (181).
((كسى كه نتواند غضب خود را مهار كند، نمى تواند مالك عقل خود باشد)).
امام صادق عليه السلام فرمودند:
كانَ اءَبِى يَقُولُن اءَىُّ شى ء اءَشَدُّ مِنَ الغَضَب ، اءِنَّ الرَّجلَ لَيَغضَبُ فَيَقتُلُ النَّفس الَّتى حرَّمَ الله (182).
((پدرم مى فرمودند: چه چيزى از غضب بدتر است ؟ وقتى انسان عصبانى شد، اين غضب گاهى او را به كشتن نفس محترمى وامى دارد)).
گاهى غضب چنان بر انسان مستولى مى شود كه عذاب ابدى را براى او فراهم مى كند. امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
اءِنَّ الرَّجلَ لَيَغضِبُ فَمَا يَرضَى اءَبدا حَتَّى يَدخُلَ النَّارَ(183).
((انسان غضبناك مى شود و هرگز راضى نمى شود تا - كارى كند كه باعث شود - داخل آتش گردد)).
انسانى كه گرفتار اين خصيصه مى شود، هرگز نمى تواند آن را مهار كند و هنگامى كه غضب طغيان كرد، مانند سيلاب ، آثار حيات را نابود مى كند. در رودخانه هميشه بايد آب جارى باشد تا حيات تداوم يابد، اما اگر اين رودخانه طغيان كند و سيلاب در بستر آن نگنجد، همه آثار و علايم حيات را نابود مى كند؛ يعنى نه از درخت و كشت و زرع خبرى مى ماند و نه از بنا و عمران و خانه ؛ و انسان هايى را كه در آن غافلگير شده اند غرق مى كند. اين خصيصه در غضب نيز نهفته است ؛ در يكى از رواياتى كه از امام صادق عليه السلام نقل مى كنند، آمده است :
اءَوحَى الله عزّوجلّ الى بَعضِ اءَنبِيائِهِ: يا بنَ آدَمَ اذكُرنى فى غضَبِكَ اءَذكركَ فى غضَبى (184).
((خداوند به بعضى از انبيا وحى كرد كه اى فرزند آدم ! به هنگام عصبانيت خود مرا ياد كن ؛ تا من نيز هنگام غضبم تو را - به رحمت - ياد كنم )).
شخصى خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله و سلم آمد و عرض كرد مرا موعظه اى كنيد. حضرت فرمودند: برو و هيچ گاه عصبانى مشو! دوباره سؤ ال كرد؛ حضرت همين جواب را داد. براى بار سوم پرسيد؛ باز هم حضرت همان جواب را تكرار فرمودند(185).
اين روايت ، حاكى از اهميت مساءله در معارف ما و آثار زيان بارى است كه بى توجهى نسبت به آن به بار مى آورد. در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام وارد شده است كه :
مَن كفَّ عَضَبَهُ سَتَرَ الله عَورَتَهُ(186).
((كسى كه بتواند غضب خود را مهار كند، خداوند عيوب او را مى پوشاند)).
اثر وضعى مهار كردن طغيان غريزه غضب ، ستر عيوب است . از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در سيره رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم نقل شده است كه :
كان النَّبىُّ صلى الله عليه وآله و سلم لا يَغضِبُ للدنيا(187).
((پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم هرگز براى امور دنيا غضبناك نمى شد)).
معلوم مى شود كه وجود اين غريزه خاص در انسان ها جهت خاصى دارد كه آن جهت خاص ، امور دنيوى نيست ؛ چرا كه ارزش آن را ندارد.
10 - نرم خويى و پرهيز از بدگويى
حضرت در ادامه مى فرمايند:
و لا تخرُج اءَن تكونَ سِلما له ، تَرُدُّ عنه لسانَ الشَّتيمَةِ.
((از راه مسالمت آميز خارج نگردى و بدگويى ديگران را از او دفع كنى )).
پنج توصيه اخير حضرت نسبت به همسايه ، براى نفس حسادت است . عدم گذشت و نرم خويى و داشتن زبانى تند و خشن ، ريشه در يك بيمارى پنهانى به نام تندخويى و عصبانيت دارد كه مظاهرش همان است كه در كلام امام سجاد عليه السلام بدان ها اشاره شده است . وقتى انسان دچار بيمارى تندخويى و عصبانيت مى شود؛ به طور طبيعى اگر كسى نسبت به او عمل خلافى را مرتكب شود؛ حاضر به گذشت و اغماض نخواهد بود و سريعا عكس العمل نشان خواهد داد.
ساده ترين عكس العمل ، عكس العمل زبانى و باز كردن زبان به بدگويى و فحش است كه حضرت به صورتى خاص به اين عكس العمل تصريح مى فرمايند.
در بحث حسادت گفتيم كه اين بيمارى روحى مادامى كه فقط روح و روان انسان حسود را مى آزارد و ظهور و بروز در اعمال و رفتار او نسبت به محسود ندارد، ضرر و زيانش متوجه حسود است و عوارض اجتماعى ندارد. به همين ترتيب انسان گاهى با ناملايماتى مواجه مى شود كه نشات گرفته از عوامل طبيعى يا مسائل اجتماعى است .
در اين اتفاقات گاه انسان موفق مى شود كه عصبانيت و خشم خود را مهار كند و هيچ عكس العملى از او صادر نشود، كه در اين صورت ، فقط خود را مى آزارد و نفس او هميشه در عذاب است . اكثر مبتلايان به اين بيمارى قادر به مهار عصبانيت خود نيستند كه بالطبع عوارضى بر آن مترتب مى شود. به همين دليل است كه امام عليه السلام نيز اين دو بيمارى و توجه به عوارض آنها را در كنار هم ذكر فرموده اند.
همان طور كه اشاره كرديم بدزبانى و سوء رفتار، كمترين يا ابتدايى ترين اثر اين دو بيمارى است . غضب و خشم اگر مهار نشود، براى انسان چنان تلخ كامى به بار مى آورد كه هرگز نمى تواند از شيرينى و حلاوت ايمانش لذت ببرد.
راه هاى مقابله با خشم و عصبانيت
اكنون در صدد آن هستيم كه به اين سوالات پاسخ دهيم كه چگونه مى توان اين غريزه و نيروى خدادادى را كه خداوند بر اساس مصلحت آفرينش در انسان ها قرار داده ، مهار كرده و از تهييج نابجاى آن و استفاده نادرست و غيرصحيح آن جلوگيرى كرد! چگونه مى توان از طغيان سيل آساى اين غريزه كه به ويرانى آبادى هاى وجود انسان منتهى مى شود، جلوگيرى كرد.
از آن جا كه علت پيدايش اين بيمارى نيز مانند حسد، در خودبزرگ بينى ، كبر، خودباورى افراطى و حب نفس است ، پس بهترين راه درمان ، پرداختن به ريشه ها و علل ايجاد اين كسالت روحى و درمان آنها است .
راه دوم ، توجه به زشتى اين عمل و عوارض سوء آن است كه ببينيم چگونه انسانى كه قادر به مهار غريزه خشم نيست خود را در اجتماع سبك و خوار مى كند؟ اين فرد هيچ وقت حسن شهرت پيدا نمى كند. تعبيرى است از اميرالمؤ منين عليه السلام كه مى فرمايند:
لا تفضَحوا اءنفسكم ، لِتَشَفُّوا غيظَكم (188).
((براى درمان غيظ و تسلى اين غريزه ، خود را مفتضح نكنيد - چرا كه اگر بخواهيد اين غريزه را با خشونت ارضا كنيد منتهى به آبروريزى و افتضاح مى شود -)).
انسان ها دو دسته اند: افرادى كه سريع التاثيرند و زود خشمگين مى شوند و در برابر حوادث و برخوردها زود موضع گيرى مى كنند؛ دسته ديگر كسانى كه بردبارند و بر غريزه غضب خود مسلط هستند.
در اجتماع و از ديد مردم انسان هاى گروه اول به عنوان انسان هاى توانمند و مسلط بر نفس ، شناخته نمى شوند و طبعا آبروى اين افراد نيز به اندازه انسان هاى گروه دوم نيست . اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
اءن جهِل عليكم جاهل فليَسَعهُ حِلمُكم (189).
((اگر فردى از روى جهالت كارى كرد - كه موجب خشم شما شد - صبر پيشه كنيد)).
روح انسان نبايد آنقدر كم ظرفيت باشد كه در مقابل حوادث و اتفاقات كوچك عكس العمل هاى تند و خشنى نشان دهد.
پس يكى از راه هاى درمان اين بيمارى روحى ، توجه به عواقب سوء تندروى و افراط در غريزه خشم است . وقتى انسان بداند كه خشم افراطى مانند پرتاب كردن خود از بالاى بام به زمين است كه عاقبت آن متلاشى شدن مغز و شكسته شدن همه استخوانهاى او است ، هرگز دست به چنين كارى نمى زند.
وقتى انسان بداند او چه نتيجه اى در پى دارد، در صورتى به انجام آن تشويق مى شود كه بداند ثمره اى نيكو دارد و اگر بداند براى او جز خسران در برندارد، طبعا در انجام آن تامل و صبر خواهد كرد.
انسان عاقل وقتى ببيند كه خشم افراطى ، حكايت از ضعف يا زوال عقل يا جنون مى كند و در اجتماع به بى خردى و نداشتن بينش و روش صحيح مشهور مى شود، در برخوردهاى خود تامل كرده و صبر پيشه مى كند و به عاقبت كار مى انديشد.
گاهى افراد در سايه غضب و جنون دست به كارهاى بسيار خطرناكى مثل قتل نفس مى زنند. بعد از خاموش شدن آتش خشم ، تنبه پيدا مى كنند كه چه فاجعه بزرگى به بار آورده اند و مثلا عزيزترين كس خود را كشته اند و يا در اثر خشم ، ثروت و مال ارزشمندى را كه براى تحصيل آن سالها مشقت و رنج كشيده اند، از دست مى دهند. اين آثار و پيامدها در نهايت ، پشيمانى به بار مى آورد. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
مَن غَلَب عليه غضبه و شهوته ، فهو فى حِيّزِ البهائِمِ(190).
((كسى كه غضب و شهوتش بر او غلبه دارد، در زمره چهارپايان است )).
يعنى اوصاف او مانند حيوانى است كه قادر به مهار غريزه خشم و شهوت خود نيست . حيوانات داراى چنين صفتى اند كه به محض طغيان غريزه شهوت ، هيچ توجهى به اطراف ندارند كه در ملا و منظر ديگران است ، بلكه بى مهابا به ارضاى غريزه شهوت و خشم مى پردازند. تفاوت انسان با حيوانات در عقل و توجه به جايگاه ، مكان ، زمان و طرف مقابل و توجه به آثار حركتى است كه مى خواهد انجام دهد.
انسانى كه غريزه خشمش طغيان مى كند و بر او غلبه دارد، از محدوده انسانيت خارج مى شود. در نتيجه هر بدى و شرى را مرتكب مى شود.
امام صادق عليه السلام فرمودند:
الغَضَبُ مفتاحُ كلِّ شرّ(191).
((غضب ، كليد همه بدى ها است )).
وقتى كه خشمگين مى شويد به خدا پناه بريد؛ چون وقتى خشم طغيان كند و انسان بر آن تسلط نداشته باشد، به هر عمل زشتى روى مى آورد. خشم ، چنان پرده و حجابى مقابل عقل و چشم بصيرت انسان مى كشد كه ديگر هيچ چيزى جز خشم بر وجودش مستولى نمى شود و براى عقل جايى نمى ماند.
راه سوم مهار خشم ، توجه به آثار و فوايد حلم و بردبارى است ؛ زيرا باعث مى شود انسان ، آرامش و سكون خود را در خشم و عصبانيت نبيند و دست به انتقام جويى نزند. امام سجاد عليه السلام مى فرمايند:
ما تَجَرَّعتُ جُرعة اءَحبَّ الىَّ مُن جُرعة غَيظ لا اءُكافى بها صاحبها(192).
((من نوشيدنى اى ننوشيده ام كه گواراتر از آن خشم و غضبى باشد كه فروخورده ام )).
امام عليه السلام در اين روايت فرو بردن خشم را به فرو بردن يك جرعه آب گوارا تشبيه كرده ، مى فرمايند: من هرگز كسى را كه بر او خشم گرفتم ، مجازات نكردم و اين شيرين ترين لحظات زندگى من بوده است .
اگر انسان تشنه باشد، نوشيدنى گوارا براى او بسيار محبوب خواهد بود. انسانى كه خشمگين مى شود مانند تشنه اى است كه دوست دارد عطش خشم را به طريقى خاموش كند. خشم ، مثل احساس تشنگى است . چگونه وقتى انسان احساس تشنگى مى كند، هيجان درونى وى تحريك مى شود، هنگام عصبانيت نيز شبيه آن هيجان بر درون انسان حاكم مى شود و اين هيجان درونى را زمانى مى تواند آرام كند كه انتقام بگيرد و يا كارى انجام دهد، فحشى بدهد، دستى دراز كند و حركتى انجام دهد.
آنچه ذكر شد در مدح فرو خوردن خشم بود. مساءله مورد نظر ما حلم و بردبارى است . اما چرا به كظم غيظ اشاره شد؛ چون حلم و بردبارى بالاتر از كظم غيظ است . كظم غيظ يعنى كسى كه به هيجان در مى آيد و آثار عصبانيت و تندخويى در او مشاهده مى شود، خود را مهار كند، اما حليم و بردبار كسى است كه نفس خود را طورى تربيت كرده است كه هرگز در مقابل پيش آمدها و حوادث ، غريزه خشمش بى جهت طغيان نمى كند. به يقين چنين فردى ، برتر از كسى است كه فقط خشم خود را فرو مى خورد. در روايتى به نقل از امام صادق عليه السلام درباره كظم غيظ آمده است كه مى فرمايند:
مَن كَظَمَ غيظا و هو يَقدِرُ على اءِمضائِهِ حَشَا الله قلبَهُ اءَمنا و اءِيمانا يوم القيامَةِ(193).
((اگر كسى خشم خود را فرو ببرد در حالى كه قادر به بروز و اعمال آن است ، خداوند متعال روز قيامت او را از آرامش و طمانينه بهره مند خواهد ساخت )).
آن جا كه همه ، گرفتار عوارض سوء و وحشت و هول و هراس قيامت هستند، خداوند به او سكون و آرامش خواهد داد. امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
ما مِن عبد كَظَمَ اءِلَّا زادَهُ الله عزّوجلّ عزّا فى الدُّنيا و الآخرَةِ(194).
((نتيجه كظم غيظ و مهار اين غريزه ، آن است كه خداوند در دنيا و آخرت به فروخورنده خشم عزت و سرافرازى مى دهد)).
در قرآن كريم مى خوانيم :
والكاظمينَ الغَيظَ والعافينَ عن النَّاس والله يحبُّ المحسنينَ(195).
((انسان هايى كه به هنگام طغيان غريزه خشم ، آن را فرو مى برند و از جرم مجرم و بدى مردم اغماض كرده ، آنها را مى بخشايند و علاوه بر اين ، احسان هم مى كنند؛ و خداوند دوستدار نيكوكاران است )).
همان طور كه در مقدمه كتاب نيز آمد، كظم غيظ، يكى از بارزترين صفات پسنديده امام سجاد عليه السلام بوده است . در تواريخ معتبر نقل شده است كه امام سجاد عليه السلام كنيزى در منزل داشتند. روزى هنگامى كه آب مى ريختند تا حضرت دستشان را بشويند، ظرف آب افتاد و دست امام عليه السلام مجروح شد. با توجه به اين كه او در خانه امام عليه السلام تربيت شده بود، تا اين اتفاق افتاد آيه الكاظمينَ الغَيظَ را تلاوت كرد. امام عليه السلام فرمودند: من خشم خود را فرو بردم . گفت : والعافين عن الناس حضرت فرمودند: تو را بخشيدم . گفت : والله يحب المحسنين فرمودند: تو را در راه خدا آزاد كردم (196).
اين نمونه عملى توجه به دستورات اخلاقى شرع مقدس است كه درمان همه بيمارى ها و كسالت هاى روحى و روانى است .
در دعاهاى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله و سلم نقل شده است كه مى فرمودند:
اللهمَّ اءغننى بالعلمِ و زَيِّنى بالحلمِ(197).
((خدايا! مرا با علم ، بى نياز كن و با حلم ، زينت بده )).
از اين كلام حضرت معلوم مى شود كه حلم به انسان شخصيتى زيبا و شاداب مى بخشد. زيبايى آن است كه در چشم ديگران خوب به نظر آيد و ديگران از او لذت ببرند.
خداوند، خلقت انسان را اين گونه قرار داده كه از هر نوع زيبايى و بى نظمى ، لذت مى برد. زيبايى به معناى ((موزون بودن )) است . چهره زيبا، چهره اى است كه چشم و بينى و دهان و كيفيت ترسيم خطوط آن ، موزون تر از ساير چهره ها است . طبعا حلم و بردبارى هم صفتى است براى سيرت انسان .
همان طور كه صورت زيبا مطلوب است ، سيرت زيبا نيز مطلوب است . زيبايى سيرت در گرو بردبارى و حلم است . اگر كسى متصف به صفت حلم شد سيرت او مزين شده است ؛ همان طور كه اگر چهره زيبايى مزين شود، دوست داشتنى تر مى شود، طبعا اگر سيرتى ، به حلم و بردبارى تزئين شود، مقبوليتش بيشتر مى شود. از رسول اكرم صلى الله عليه وآله و سلم نقل شده است :
خمس مِن سننِ المرسلين : الحياءُ و الحلمُ و الحجامةُ والسِّواكُ والتعظُّرُ(198).
((پنج چيز از سيره و سنت انبياى الهى است ؛ حيا و خويشتن دارى و حجامت و مسواك كردن و خود را خوشبو كردن )).
اصولا اگر انبياى الهى واجد صفت حلم نبودند، هرگز توفيقى در نشر و اشاعه پيام وحى نمى داشتند.
درباره موسى بن عمران عليه السلام نقل كرده اند: او چوپانى مى كرد، بزغاله اى از گله جدا شد و موسى عليه السلام را به دنبال خود كشيد. طبيعى است كه در مقابل اين تخلف و نافرمانى غريزى ، حيوان كه به طور طبيعى بايد همراه گله باشد، اگر از گله جدا شود، چوپان عكس العمل نشان مى دهد؛ مخصوصا اگر در گرما چوپان را بيازارد. وقتى كه موسى عليه السلام به حيوان رسيد او را در آغوش گرفت و دست ملاطفت و نوازش به سر حيوان كشيد و فرمود: كه چرا هم خود را آزردى و هم مرا؟(199).
در تعبيرى از امام رضا عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايند:
لا يكونُ الرَّجلُ عابدا حتَّى يكونَ حليما(200).
((كسى عابد نخواهد بود، جز اين كه حليم و بردبار باشد)).
در روايتى از رسول اكرم صلى الله عليه وآله و سلم نقل شده است كه فرمودند:
اِبتَغوا الرَّفعةُ عندَ اللهِ تَحلُمُ عمَّن جَهِلَ عليك و تُعطِى مَن حَرَمَك (201).
((به دنبال بالا بردن مقام خود نزد خدا باشيد در مقابل كسى كه از روى جهل ، عمل ناپسندى انجام مى دهد صبر پيشه كن و آن را كه تو را محروم مى كند از عطاى خود بهره مند ساز)).
در تعبير ديگرى از رسول اكرم صلى الله عليه وآله و سلم نقل شده است كه مى فرمايند:
اءِنَّ الرَّجلَ لَيُدرِكُ بالحِلمِ درَجَةَ الصَّائمِ(202).
((گاه انسان در سايه حلم به مرتبه اى مى رسد كه خداوند بزرگ ، آن را براى روزه داران و شب زنده داران شب ها فراهم كرده است )).
يعنى بدون اين كه رنج عبادت را متحمل شود و مشقت گرسنگى و بيدارى شب را تحمل كند، خداوند در سايه حلم او همان مرتبه و مقام را به او مى دهد.