دشتهای سرسبز عرفان، خوشامدگویِ اشراقِ پیشانیات هستند و ما به همایشی از درختچههای تبسّم و امید و تغزّل دعوت شدهایم.
آمدهای و تنها با اندوختهای از دعاهای تو به تماشای بقیهای از جهانِ فرتوت می توان رفت، فاصله های پوچ را پر کرد، خویش را از دغدغه و تشویش خالی کرد. باید تبریک گفت: امّا تبریک همیشه درختانِ اندیشه چه حاصلی دارند، وقتی ایمانی از نو نیاورده باشند به برگ برگِ «صحیفه»ات؟
صحیفه تو شهد سجده هایت را در ذائقه تلخ ثانیه های دنیوی می ریزد.
کلمات برافراشته از صبح لبانت، صدمه هایِ پسینگاه غربت انسان را مرهم است. تمامیِ دلهرههای برآمده از عصر تجمّل و دود را عبارات گرانقدرت به آرامشی ژرف و مقدس گره میزند.
گاهی که از فاجعههای مردافکن، نستوه و بی گلایه باز میگردی، تازه روزگار به دردهای حقیر خویش پی میبرد؛ تازه در مییابد که برای از تو گفتن هر چقدر وقت بگذارد، کم است.
صدایی از استواریِ سکوتت محکم تر نیست، ای پیام سبز آتش زا.
این تنها صلابت در گفتار توست که دل سنگ و سنگدلان را نرم میکند. آمدهای تا در متن آوارگی خویش، به کج فهمان شام و هم آغوشانِ شب سامان بخشی که این بخشی از رسالت عظیم توست.
یا زین العباد علیه السلام ! کسی به استعداد ایمانت و توانایی پارسایی ات آگاه نیست که کافی است با لبخندی از روی اراده، کاخ شام ستم را در هم شکنی و با اشاره ای، قصر شب را فرو ریزی.
سفیهانِ نسنجیده در گفتار، تو را بیمار خواندهاند و حال آن که خودِ این بیمارْ دلان، محتاج نیم نگاهی از تواند تا شفا یابند.
السلام علیک یا علی بن الحسین علیه السلام !
نوشتهی: محمدکاظم بدرالدین