لطفا منتظر باشید

آیا این‌که می‌گویند حضرت یعقوب(ع) به دیدار حضرت یوسف(ع) آمد و او متکبرانه از اسب پیاده نشد، صحیح است؟

  • تاریخ انتشار:   28 دى 1401
  • تعداد بازدید:   147
این روایات با آن‌چه در قرآن کریم آمده ظاهراً مخالفت دارد و ما وظیفه داریم در این‌گونه موارد روایات را بر قرآن عرضه کنیم و همان‌طور که علامه طباطبایی قدس‌سره فرمودند روایات در داستان یوسف علیه‌السلام بسیار زیاد است اما بیشتر آن‌ها یا سندش ضعیف است و یا متن آن دچار تشویش و اضطراب است.

آن‌چه از آیات قرآن کریم در سوره مبارکه یوسف استفاده می‌شود این است که وقتی حضرت یعقوب علیه‌السلام به همراه همسر و فرزندانش به سوی یوسف علیه‌السلام روانه شدند یوسف علیه‌السلام از آن‌ها استقبال کرد و پدر و مادر را در آغوش کشید و امنیت قانونی برای زندگی آنان در مصر صادر کرد و به دربار سلطنتی آن‌ها را وارد کرد و پدر و مادر را بر تخت نشانید[1].

بله، در بعضی از روایات تعابیر مختلفی آمده مثل این‌که از اسب پیاده نشد یا این‌که حضرت یعقوب علیه‌السلام به محض دیدن او به سوی او حرکت کرد ولی یوسف علیه‌السلام در جای خود ایستاد و به سمت پدر حرکت نکرد و یا این‌که از تخت سلطنت و فرمانروایی بلند نشد و در همین حال جبرائیل علیه‌السلام نازل شد و به او خبر داد که نبوّت از نسل تو منقطع شد[2].

این روایات اوّلاً: با آن‌چه در قرآن کریم آمده ظاهراً مخالفت دارد و ما وظیفه داریم در این‌گونه موارد روایات را بر قرآن عرضه کنیم و همان‌طور که علامه طباطبایی قدس‌سره فرمودند روایات در داستان یوسف علیه‌السلام بسیار زیاد است اما بیشتر آن‌ها یا سندش ضعیف است و یا متن آن دچار تشویش و اضطراب است[3].

ثانیاً: بر فرض صحّت این روایات عمل حضرت یوسف علیه‌السلام گناه و معصیت نبوده و تعلّل کردن در پیاده شدن از اسب برای حضرت یوسف علیه‌السلام ترک اولایی بیش‌تر محسوب نمی‌شود یعنی سزاوارتر آن بود که این کار را نمی‌کرد و بهتر از این می‌توانست عمل کند هر چند که فعلی که انجام داده حرام نبوده امّا از شخصیتی مثل حضرت یوسف علیه‌السلام بیشتر انتظار می‌رفت و این همان است که به عنوان «حسنات الابرار سیئات المقرّبین»[4] از آن یاد می‌شود و با عصمت حضرت یوسف علیه‌السلام هرگز منافاتی نخواهد داشت چرا که قرآن برای او مقاماتی را اثبات می‌کند که برجسته‌ترین آن‌ها مُخلَص بودن او است و مخلَص کسی است که در حرم قلب او غیر از خدا راه نداشته و مجالی برای اندیشه بد و شیطنت نباشد و خدا او را برای خود برگزیده و خالص کرده باشد لذا خداوند در قرآن کریم درباره او می‌فرماید:

 

«إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ»[5].

او از بندگان خالص شده ما [از هر گونه آلودگی ظاهری و باطنی] بود.

 

و به همین خاطر بود که از سنگین‌ترین آزمون الهی سربلند بیرون آمد و در همه حالات صبور و شکور بود و در بحبوحه جوانی با فراهم بودن همه امکانات، دامن خویش را به گناه نیالود.

بنابراین ساحت مقدّس حضرت یوسف علیه‌السلام و همه پیامبران از هر گونه گناهی پاک و منزّه است.

همانطور که قبلاً هم در بحث عصمت انبیا گذشت ترک مستحب هم گاهی معصیت نامیده می‌شود همان طور که انجام مستحب را هم طاعت گویند و اگر مستحبّی از دیگران ترک شود مؤاخذه نمی‌شوند اما اگر از نبی یا وصی مستحبّی ترک گردد به خاطر مرتبه‌ای که پیش خدا دارند به اندک چیزی مؤاخذه می‌شوند به جهت تأدیب و جبران آن چه از آن‌ها فوت شده است[6].

 


[1]  « فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَی یوسُفَ آوَی إِلَیهِ أَبَوَیهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَاءَ اللّه‌ُ آمِنِینَ * وَرَفَعَ أَبَوَیهِ عَلَی الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَقَالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُؤْیای مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقّاً وَقَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِکم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَعَ الشَّیطَانُ بَینِی وَبَینَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِمَا یشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکیمُ » « پس زمانی که بر یوسف وارد شدند ، پدر و مادرش را کنار خود جای داد و گفت : همگی با خواست خدا [ آسوده خاطر و ] در کمال امنیت وارد مصر شوید . * و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد و همه برای او به سجده افتادند و گفت : ای پدر ! این تعبیر خواب پیشین من است که پروردگارم آن را تحقق داد ، و یقیناً به من احسان کرد که از زندان رهاییم بخشید ، و شما را پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم فتنه انداخت ، از آن بیابان نزد من آورد ، پروردگارم برای هر چه بخواهد با لطف برخورد می‌کند ؛ زیرا او دانا و حکیم است » یوسف  12  : 99 ـ 100 .
[2]  تفسیر الصّافی : 3/47 ؛ بحار الانوار : 12/251 ـ 252 ، حدیث 17 ؛ 70/223 ، باب 131 ، حدیث 15 .
[3]  المیزان : 11/348 .
[4]  کشف الغمة فی معرفة الائمة : 3/47 ـ 48 ؛ بحار الانوار : 25/205 ، باب 6 ، حدیث 16 .
[5]  یوسف  12  : 24 .
[6]  مجالس شیخ مفید : 145 ؛ بحار الانوار : 17/34 ، باب 15 .

نظرات کاربران (0)
ارسال دیدگاه