باز شد ماه محرّم، کربلا را بنگرید
حجّ عاشورای خون، سعی و صفا را بنگرید
وعدهگاه وصل جانان، قبلهگاه اهل دل
کوی هفتادودو قربانی، منا را بنگرید
در عبور کاروانِ پیشگامان عروج
جنب و جوش هجرت از خود تا خدا را بنگرید
آمده خون حسینی باز در رگها ...
فرصت نکردهای که تنت را بیاوری
یا تکههایی از بدنت را بیاوری
بیتن رسیدهای که برای دلم خبر
از تلخی نیامدنت را بیاوری
سر مینهم به نیت دامان تو بر آن
گر پارهای ز پیرهنت را بیاوری
دردانه تو هستم و بوسم نمیکنی؟
یا رفتهای لب و دهنت را ...
لحظه های آخرش شاه عرب تکیه کرده نیزه را آن تشنه لب رو به رویش خیلی از کفار بود پر زآن نامردم خونخار بود سینه هاشان پر ز بغض و کینه اش حرمله تیری زده بر سینه اش نای جنگیدن ندارد پیکرش جای زخم و تیغ مانده بر تنش سنگ می بارد پیاپی سوی او غرق خون گشته رخ ...
با دیدن حال و هوای چشمهایتآلاله می ریزم به پای چشمهایت
پلک ملائک هم کنارت خیس گریهباشند شاید هم نوای چشمهایتاز بسکه شبها گریه می ریزی توانیدیگر نمی ماند برای چشمهایتیک چند وقتی می شود گلهای نیلیگل می کند در جای جای چشمهایت
ترکیب سرخی و کبودی ...
شبهای بی قراری چشمم سحر نشد
دلواپسی و غربت و اندوه سر نشد
آهم کشید شعله ولی بال و پر نشد
اصلاً کسی ز حال دلم با خبر نشد
فرموده ای که شرط وصالت صبوری است
وقتی زمان زمانهی هجران و دوری است
ای طلعة الرشیدهی من أیها العزیز
ای غرة الحمیدهی من ...
کودکی هایت شریک سجده پیغمبری که اوج معراجت شده از شانه اش، از منبری که آیه آیه عشق را تفسیر می کردی تو بر آن سوره سوره نور بودی، جرعه جرعه کوثری که ... کودکی های تو بود و بوسه شوق پیمبر در نگاهش اشک بود و بوسه های دیگری ...
آخرین سر باز کوچک دستهایش را گشودگرد غم از چهره ی نورانی دریا زدودبر تن تفتیده ی شن ها شهامت می کشیدنوجوانی که قرار از خیمه ی زینب ربودسایه ای می خواست تا در خون بخشکد آفتابحیدری دستی علم شد در تب کشف وشهودبرق جهل از تیغ ظلمت در هوا رقصد وعشقآخرین ...
ای که پیچید شبی در دل این کوچه صدایت
یک جهان پنجره بیدار شد از بانگ رسایت
تا قیامت همه جا محشر کبرای تو برپاست
ای شب تار عدم شام غریبان عزایت
عطش و آتش و تنهای و شمشیر و شهادت
خبری مختصر از حادثهی کرب و بلایت
یاورانت صفی از آینه ...
طواف روي مهت منتها دعاي من است
قرار کوي رهت شرح ادعاي من است
نميروم ز سر کوي بيکرانه تو
که اين مسير عبور تو دلرباي من است
بيا و يک قدمي با دلم بشو همگام
که با تو درد دلم بين نالههاي من است
نه سعي مروه و سعي صفاي مي خواهم
تلاش در ره تو مروه و ...
برای حضرت زینب س گریه کن تا غمت سبک بشود! گریه کن خیمه های ویران را! می دَوانی کدام سوی زمین،چشم های هنوز حیران را؟ خاک ها را که خون به دل کردند، آب را تا همیشه گِل کردند آتش کینه هایشان سوزاند، تکه های دل بیابان را آب، در آرزوی لب هایت،"و اِذا البحرُ ...
هفت روز است که زمین را آفریدهاند . هفت روز است که زمین را شخم میزنیم . همه گندمهای ممنوعه را کاشتیم و جاودانگی نرویید . همه دانههای پنهان در جیبهایمان را کاشتیم و میوه نهال هیچ کدامشان طعم سیب نیمه کاره را نداد . غروب هفتم است . غروبی که ...
بنازم آنکه دایم گفتگوی کربلا دارد دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد دلش چون کربلا کوی حسین است و نمیداند که همچون دوردستان آروزی کربلا دارد به یاد کاروان اربعینی با گریه میگوید به هر جا هست زینب رو به سوی کربلا دارد اگر چه برده از این سر زمین ...
کربلا را میسرود این بار روی نیزههابا دو صد ایهام معنیدار، روی نیزههانینوایی شعر او از نای هفتاد و دو نِیمثل یک ترجیع شد تکرار روی نیزههاچوب خشک نِی به هفتاد و دو گل آذین شدهستلالهها را سر به سر بشمار روی نیزههازخمی داغ اند این گل های ...