زان سبب عباس در میدان کین
چون مجاهد بود پرچمدار دین
کرد بر آن قوم بی ایمان خطاب
کای سپاه کفر خو از شیخ و شاب
پیش از آن کز امر حی لا یموت
مرگتان بر لب نهد مهر سکوت
گوش بگشائید و پندم بشنوید
بلکه از کردار خود نادم شوید
زانکه نبود بر ...
وا حسرتا که یافت بمن روزگار، دست
وز من گرفت دشمن کافر شعار، دست
بیدست و، فرق منشق و، در دیده تیر کین
دیدی چگونه یافت بمن روزگار، دست
ای پای، استوار بمان بر سر وفا
در پیکرم کنون که ندارد قرار، دست
چون در طریق اوست چه با اعتبار ...
روح القدس که پیش لسان فرشته هاست
از پیروان و مرثیه خوانان کربلاست
این ماتم بزرگ نگنجد در این جهان
آری در آن جهان دگر نیز این عزاست
کرده سیاه حلّه نور این عزای کیست
خیرالنسا که مردمک چشم مصطفی است
بنگر به نور چشم پیمبر چه می کند
این چشم ...
آن زنده دل هميشه بيدار حسين (علیه السلام)
احياگر عشق و روح و ايثار حسين (علیه السلام)
هر سوي که کاروان دل ميآيد
بيني که بود قافله سالار حسين (علیه ...
مدح مذهبی و مرثیه سرائی در قرنهای ششم تا هشتم هجری قمری
در ادبیات فارسی، شعله های تابناک مرثیه های مذهبی در قرون ششم تا هشتم به خوبی ملاحظه می گردد، به بیانی دیگر:در قلمرو شعر کهن این سه قرن کمتر شاعری را میتوان یافت که قصیده یا ترکیب ...
الا فدیت لک ای منظر سپهر اساس
که بر در تو فلک را بود جبین مماس
ز آستان تو گردون نموده کسب شرف
ببارگاه تو جنت نهاده روی سپاس
بلی توئی که نصیب تو شد ز فیض ازل
مقام مقدم اجلال برگزیده ناس
هژبر بیشهی مردانگی سپهر ظفر
سلیل شیر خدا ...
آنچه در سوگ تو ای پاک تر از پاک گذشت نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشتچشم تاریخ در آن حادثه تلخ چه دید که زمان مویه کنان از گذر خاک گذشتسیر خورشید، بر آن نیزه ی خونین می گفت که چه ها بر سر آن پیکر صد چاک گذشتجلوه ی روح خدا در افقِ خون تو دید ...
«خون» که ـ اباعبدالله(ع) ـ به دنیا آمد، حسابِ زمین به هم خورد! معادلة جهان، چیز دیگری شد:
سرخیِ زندگی، برافروختهروییِ درد، و نبضِ غیورانة عقیده ـ
جایِ این پا و آن پا کردن، بیخیالی، و بیحالیِ مرگ را گرفت!
و این شد معیارِ تعریف، برای ...
قرن چهارم تا ششم - که به عصر شکوفايي شعر و ادب شهرت دارد- تعدادي از بهترين شاعران حسيني را در خود پرورانده است؛ چهره هايي مانند صنوبري، کشاجم، ابوفراس، ابن هاني، شريف رضي، مهيار ديلمي و... . تشکيل دولت هاي شيعي يا متمايل به تشيع موجب پديد آمدن آزادي ...
پرده چون ماه من از چهره ى تابنده گشودماه رويان جهان راز دل آرام ربودحوريان گو كه بريزند ز دامنها مشكقدسيان كو كه بسوزند به مجمرها عودعاشقان گو كه بصد عزت و اجلال رسيدموكب خسرو خوبان، كه بر او باد درودسومين روز ز شعبان چو در آمد خورشيدسومين شمس ولايت ...
سبو افتاد، او افتاد، ما ماندیم، واماندیم روان شد خون او بر ریگ صحرا، رفت، جا ماندیم فرو رفتیم تا گردن به سودای سرابی دور به بوی گندم ری، در تنور کربلا ماندیم رها بر نیزهی تنهایمان، بیهوده پوسیدیم به مرگی این چنین از کاروان نیزهها ماندیم سبو او ...
لب تشنهی لبخند توام یا مولا
من حُرّم و در بند توام یا مولا
بیخویشم و از راه دراز آمدهام
سر مست ز پیوند توام یا مولا
----
میافتم و باز دستگیرم شدهای
فرماندهام و تو خود امیرم شدهای
نام تو و مادرت نجاتم بخشید
تو بارش مهر در کویرم ...
اشک فرات بود ز مشکت چکیده بود
یا خیسی خجالت دست بریده بود
یک تیر چشمه از دل مشک تو باز کرد
یک تیر اشک چشم تو از هم دریده بود
حی علی الفلاح تو ادرک اخا بود
در ظهر رکعتی که قیامت خمیده بود
دیدی که سمت دشت نگاه تو از عطش
رنگ از رخ تمام غزالان پریده ...
شوري به اشك مي دهد آواي ياحسين(ع)
امشب شب دعا، شب پرواز تا حسين(ع)
امشب كه ميهمان گل و نور مي كند
لب تشنگان خيمه خورشيد را حسين(ع)
نجواي زينب است در آشوب اشك ها
با پاره هاي آن تن تبدار با حسين(ع)
مي گفت نيزه ها مگر از ياد برده اند
جاري است در وجود تو ...
اربعین است و دل از سوگ شهیدان خون است / هر که را مینگرم غمزده و محزون استزینب از شام بلا آمده یا آنکه رباب / کز غم اصغر بیشیر، دلش پرخون استیا که لیلی به سر قبر پسر آمده است / کاشکش از دیده روان همچو شط جیحون استمادر قاسم ناکام که مینالد زار ...
لباس مشکی ما را به دستمان بدهید
به ما حسینیه ی گریه را نشان بدهید
مرا که راهی بزم عزای اربابم
برای زود رسیدن کمی توان بدهید
اگر خدای نکرده در آخر خطم
به جان اشک سه ساله مرا امان بدهید
نماز گریه ی ما با امامت سقاست
به روی مأذنه ی کربلا اذان ...
اي روي دل افروزت آيينه زيبايي
وي عشق جهان سوزت سرمايه شيدايي
رخسار بديع تو، ديباچه نيکويي
اخلاق شريف تو، مجموعه زيبايي
اي مهر سپهر حُسن، اي ماه بني هاشم
کي ماه کند هرگز با روي توهمتايي
درسوگ تو مي گريم وز درد تومي نالم
داغ تو به دل دارم چون ...
شرمنده کرد حضرت عبّاس آب رادرهم شکست عزّت عبّاس آب را
فریادالعطش چو شدازخیمه ها بلندتسخیرکرد همّت عبّاس آب را
شط فرات خواست فریبش دهد ولیمغلوب کرد غیرت عبّاس آب را
منّت نهاد ومشک خود ازآب پر نمودمسرور کرد منّت عبّاس آب را
تنها میان نهر فرات ...