پسر فامطه را تا که علمدار بود
سخت همصحبت و اقبال مددکار بود
یاوری بعد خدا، به ز علمدار رشید
نتوان جست، که یار شه ابرار بود
شب نگهبان حریم شه آزاده حسین
روز فرمانده یاران وفادار بود
تشنه در شط شدن و تشنه برون آمدنش
آخرین حد ...
من از جان بندهی جان آفرینم
مدیحت گوی خیر المرسلینم
بود مهر علی، مهر پیمبر
مرام و مسلک و آئین و دینم
به مدح حضرت عباس ریزد
گهر از طبع معنی آفرینم
به هنگام غزا فرمود با خصم
که فرزند امیرالمؤمنیم
ابوالفضلم، ز حیدر ...
طوفان خون ز چشم جهان، جوش می زند بر چرخ، نخل ماتمیان دوش می زند! یا رب! شب مصیبت آرامْ سوز کیست؟ امشب، که برق آه رهِ هوش می زند روشن نشد که روز سیاه عزای کیست؟ صبحی که دم ز شام سیه پوش می زند؟ آیا غمِ که تنگ کشیده ست در کنار چاک دلم، که خنده آغوش می ...
اي چرخ غافلي كه چه بيداد كرده اي وز كين چها درين ستم آباد كرده ايبر طعنت اين بس است كه با عترت رسول بيداد كرده خصم و تو امداد كرده اياي زاده زياد نكرده است هيچ گاه نمرود اين عمل كه تو شداد كرده ايكام يزيد داده اي از كشتن حسين(ع) بنگر كه را به قتل كه ...
دلش درياي صدها كهكشان صبر غمش طوفان صدها آسمان ابر
دو چشم از گريه همچون ابر خسته ز دست صبر ِزينب، صبر خسته
صدايش رنگ و بويي آشنا داشت طنين ِموج آيات خدا داشت
زبانش ذوالفقاري صيقلي بود صدا، آيينهي صوت علي بود
چه گوشي ميكند باور شنيدن؟ خروشي ...
در ســـــرای غـــــم نشسته غصّه هاغصه های قصّه هـــــــای پــــر بلااحمــــد مختار و یارش مــــــرتضیدر کنـــــارش حمـــزه جعفر مجتبیفاطمه در یک طـرف با شور وشینگــــــــریه هـای جمعشان یاد حسینناظــــر دشــت بـــــلا در ...
پیچید دربین عبای اش جسم اکبر را"یا ایها المزّمّل" ی عین پیمبر را
صورت به صورت آیه هایش را تلاوت کرداز بای بسم الله تا لبخند آخر را
دارد تمنا می کند از چشم خونینشیک پلک، یک گوشه و یا یک ناز دیگر را
شان نزول لحظه ی "امن یجیب" این جاستاینجا که می بوسد ...
دوباره ماه محرمه بگو تو با اشک و زمزمه لبیک یا حسین
----------------
به زیر این پرچم عزا بگو به مظلوم کربلا لبیک یا حسین
----------------
دوباره دلها اسیر درد و بلا شدند ز غم شکستند و راهی کربلا شدند
در این شب غصه ...
میروم در کربلا تا نهضتی بر پا کنم *** مکتب اسلام ناب احمدی احیا کنممیروم در کربلا با زینب و زین العباد *** تا جنایات یزید دون صفت افشا کنممیروم در کربلا با کودک و پیر و جوان *** جملگی در راه ذات ایزدی اهدا کنممیروم در کربلا بر پا نمایم ...
دلم به یادتو ای دوست خلوتی دارددر این سکـوت غـم بی نهایتی داردنسیم یاد تو بر باغ جان صفا بخشدحسین(ع) نام توبردن چه لذتی دارداگر که بغض گلویم امان دهد دل منبه قدر فرصت گل با تو صحبتی داردبهشت با همه سر سبزی و طراوت و حسنبه پیش کرب و بلایت چه قیمتی ...
بالای گودال ایستادهای؛ چشمهایت خون گریه میکند، بغض، گلویت را آتش زده و حنجرهات، زخمیتر از گلوی اصغر، فریاد را در خود فرو میخورد.ای کاش زمان لحظهای باز بایستد و تو یک بار دیگر، خورشید را بوسه زنی. شاید، دوباره عطر یاد پیامبر را در گلوگاه ...
1 اولین حبه را که میخوردی کفر میرفت تا اذان بدهددست شیطان به تیغ زهرآگین فرق خورشید را نشان بدهد اولین حبه را که میخوردی «ابن ملجم» به قصر وارد شد دست بر شانه خلیفه نهاد تا به بازوی او توان بدهد 2 دومین حبه زیر دندانت له شد و قطرهقطره پایین رفت ...
عطف رسالت آمد و چشم جهان به سوی توچگونه سدّ ناکثان باز شود به پوی توزمزمه راز و نیاز، برآید از راه حجازشمیم آخرین نماز، بردَمد از وضوی توصبح غریبانه شبی، غصه دین بیسببیبه هر طرف تشنه لبی، جرعه زند ز جوی تودشت نگو، بستر خون، کوفه نگو، شهر جنونبه بزم ...
از کوفه تا شمشیر عزراییل هایش
از کربلا تا شام با تفصیل هایش...
بعد از چهل روز از مسیر تلخ دیروز
امروز آمد دیدن فامیل هایش
خود را به روی قبرهای خاکی انداخت
بانوی مکه با همان تجلیل هایش
حال عجیبی داشت وقتی بازمی گشت
بغض غریبی داشت در ترتیل هایش
با او ...
شاهد اقبال امشب حلقه بر درمیزد
پیک شادی حلقهها بر در مکرر میزند
نور باران گشته امشب خانه امالبنین
چون که ماه هاشمی از بیت او سر میزند
وه چه ماهی کافتاب عارض جانبخش او
طعنهها، از جلوه بر خورشید خاور میزند
چون در آغوش پدر جا گیرد ...