فارسی
يكشنبه 04 آذر 1403 - الاحد 21 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
عاشورا در آیینه ادبیات
ارسال پرسش جدید

ماه هاشمی‏ از علی باقرزاده «بقا»

ماه هاشمی‏ از علی باقرزاده «بقا»
کردم طواف، تربت پاک امام را  قربانگه حسین، علیه‏السلام را    سودم بر آستان جلالش سر نیاز  دیدم به چشم قبله‏گه خاص و عام را    شستم به آب روشن سرچشمه فرات  از جسم و جان تیره غبار ظلام را    هشتم سر نیاز به درگاه بی‏نیاز  کو، ره نمود بر در سلطان، ...

روز نخستین که صلا زد بلا از امیر عاملی

روز نخستین که صلا زد بلا از امیر عاملی
روز نخستین که صلا زد بلا عشق پدید آمد و شد کربلا کرب‌و‌بلا مطلع خورشید شد رفت زمستان و جهان عید شد عید شهادت شد و میلاد عشق یاد کن ای دوست ز استاد عشق حضرت استاد شهادت، حسین مسأله آموز شجاعت، حسین ‌ آمد و خورشیدپرست آمدیم در پی‌اش از روز ...

قرآن می‏خواند از عباس براتی‏پور

قرآن می‏خواند از عباس براتی‏پور
آن جانِ ز جسمْ رسته، قرآن می‏خواند با نایِ ز هم گسسته، قرآن می‏خواند در طشت طلا به بزم شب‏اندیشان خورشیدِ به خون نشسته قرآن ...

بلندای کمال از محمد روحانی (نجوا کاشانی)

بلندای کمال از محمد روحانی (نجوا کاشانی)
حسین را چگونه بستایم که واژه ی ستایش در پیشگاه بزرگواریش اندک می نماید کلام را قدرت پرواز به بلندای کمالش نیست خور شید ها قطعه قطعه بر زمین افتاده آسمان بی خور شید  اینجا کربلاست ای خاک بر تو نفرین باد که خون خدا را مکیدی اما یزیدیان را ...

آيين از قيصرامين پور

آيين از قيصرامين پور

اين خاک به خون عاشقان آذين است

اين است در اين قبيله آيين ، اين است

زاين روست که بي سوار برمي گردد

اسب تو که زين و يال آن خونين است

از کوچه‌های خاطره‌هایش عبور کرد از احسان محمود پور

از کوچه‌های خاطره‌هایش عبور کرد از احسان محمود پور
از کوچه‌های خاطره‌هایش عبور کرد پلکی زد و دوباره خودش را مرور کرد می‌کرد حس بزرگیِ بار گناه خویش می‌خواست تا رها شود از دست چاه خویش در برزخ میان بهشت و جهنّمش می‌کرد شوق عفو اله مصمّمش سنگین دلی به وسعت این ابتلای داشت گویا هزار کفش تعلّق به پای ...

فریدون نقاش زاده «افغانی» آستین خالی

فریدون نقاش زاده «افغانی» آستین خالی
به گوش نای خاموشم بگوئید  که امشب ناله را از سر بگیرد    کسی کز درد و داغ او نسوزد  الهی از تب غم در بگیرد    دل بیتاب من می‏خواهد امشب  به شوق آن دست و بازو را ببوسد    به آن صحرای سوزان پا گذارد  نگاه تشنه‏ی او را ببوسد    سراپا اشک گشتم در ...

می تپد در نبض خورشید اضطراب از صدیقه وسمقی

می تپد در نبض خورشید اضطراب از صدیقه وسمقی
می تپد در نبض خورشید اضطرابمی خروشد العطش از نای آبباد می تازد خروشان رعدگونمی برد صحرا به صحرا بوی خونتشنگی در جام دل ها ریختهبامی گلگلون عشق آمیختهگشته اسبان با سواران هم نفسرفته تا اوج فلک بانگ جرسباد گیسوی شرر را هشته استبا نفس های زمین آغشته ...

امشب تمام کاروان بر لب نوای یا حسین از مهدی طهماسبی دزکی

امشب تمام کاروان بر لب نوای یا حسین از مهدی طهماسبی دزکی
امشب تمام کاروان بر لب نوای یا حسین                   فردا سر بی تن ببین همراه یاران می رود امشب به زانوی پدر دارد رقیه جایگه                           فردا رقیه غمزده تا شام ویران می رود امشب میان عاشقان باشد حسین فاطمه                    فردا به میدان ...

از برای کودکان کن فکر آب‏ از صابر همدانی

از برای کودکان کن فکر آب‏ از صابر همدانی
شاه فرمود: ای مهین سردار من  در سپاه دین سپهسالار من‏    زین حوادث زود غمگین گشته‏ای  زود سیر از جان شیرین گشته‏ای‏    تشنه کامیهای اطفار فگار  زود برد از خاطرت صبر و قرار    گرچه هجر نوجوانان دلیر  چون منت از زندگانی کرده سیر    لیک روز کین ...

شب عاشورا از حبیب الله چایچیان«حسان»

شب عاشورا از حبیب الله چایچیان«حسان»
امشب شهادت نامه‌ی عشّاق امضا می‌شود فردا زخون عاشقان، این دشت، دریا می‌شود امشب کنار یکدگر، بنشسته آل مصطفی فردا پریشان جمع‌شان، چون قلب زهرا می‌شود امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی فردا صدای الامان، زین دشت بر پا می‌شود امشب کنار ...

یا حسین(ع) تو از کربلا آغاز نشدی از عبدالکریم خاضعی نیا

یا حسین(ع) تو از کربلا آغاز نشدی از عبدالکریم خاضعی نیا
یا حسین(ع) تو از کربلا آغاز نشدی و عاشورا روز ولادت تو نبود. تو در کربلا خاتمه نیافتی و عاشورا روز پایان زندگیت نبود. تو نه مثل همه‌ای و کربلایت نه مثل همه‌ی زمین‌ها و عاشورایت نه مثل همه‌ی روزها که «لا یوم کیومک یا اباعبدالله».خدا خواست تا تو صدای ...

بارد چه؟خون! از حبیب الله قاآنى شیرازى

بارد چه؟خون! از حبیب الله قاآنى شیرازى
بارد چه؟خون!که؟دیده،چه سان؟روز و شب!چرا؟از غم،کدام غم؟غم سلطان کربلا!نامش چه بد؟حسین!ز نسل که؟از على!مامش که بود؟فاطمه!جدش که؟مصطفى ‏چون شد؟شهید شد!به کجا؟دشت ماریهکى؟عاشر محرم!پنهان؟نه،بر ملا شب کشته شد؟نه،روز،چه هنگام؟وقت ظهرشد از گلو بریده ...

چون تيغ دو دم از مهدي رحيمي

چون تيغ دو دم از مهدي رحيمي
تيغ دربين دو ابروش به هم برگشته آن که ابروش چنان تيغ دو دم برگشته بس که موزون و تراز است به چشمم انگار پيش بالاش بلنداي علم برگشته رد پايش طرف آب چرا اين گونه ست؟ يک قدم رفته به پيش و دو قدم برگشته خوب دقت کني از طرز قدم ها پيداشت که به کرات سرش ...

ارمغان کربلا ازحسین پروین مهر (رودی)

ارمغان کربلا ازحسین پروین مهر (رودی)
دیده خونبار دارد آسمان کربلا هست تا در انتظار کاروان کربلا روز و شب در انتظار مقدمِ آلِ علی‏ست تشنه کامی‏ها به دشتِ بیکران کربلا باغبان می‏داند و گلچین، که از سوز عطش می‏رود بر بادْ هر گل در خزانِ کربلا از گلویِ نازکِ مرغ چمن خون می‏چکد بر فرازِ ...

آتش همیشه از حسین عبدی

آتش همیشه از حسین عبدی
خورشید،  یک شراره کوچک از این غم است این آتش همیشه، که در جان آدم است غم،  دوزخی که در دل من شعله  می کشد صد دجله هم نشاندن یک شعله را کم است در حیرتم فرات از این غم چرا نسوخت این غم که شعله ناک تر از صد جهنم است خورشید ، شاهد است چه کردند با ...

خداحافظ از غلامعلی رجائی (زائر)

خداحافظ از غلامعلی رجائی (زائر)
خداحافظ ای خواهر بی معین                           خداحافظ ای خیمه های غمین خداحافظ ای خواهر بی پناه                                 خداحافظ ای غرقه اشک و آه خداحافظ ای خواهر جان به لب                            خداحافظ ای غرق رنج و ...

مرزی نمانده بیـن عزاها و عیـدها از سید محمد مهدی شفیعی

مرزی نمانده بیـن عزاها و عیـدها از سید محمد مهدی شفیعی
مرزی نمانده بیـن عزاها و عیـدها نابـودی است سهم تمام امیـدها در عصر رسم نقشه ی از نیل تا فرات در عصر شوم حرمله ها و یـزیـدها در فصـل انزوای غم انگیـز سـروها افتاده باغ سبز جهان دست بیدها سرها به نیزه رفته و در چرخش اند باز تسبـیـح های بی ثمر ...

تا آفتاب از حرکات تو می وزد از سیداکبر میرجعفری‏

تا آفتاب از حرکات تو می وزد  از سیداکبر میرجعفری‏
تا آفتاب از حرکات تو می وزد از سمت سیب عطر صفات تو می وزد دل می دهیم ، پنجره را باز می کنیم باران گرفته یا کلمات تو می وزد؟ اینک چقدر بوی شهادت ، چقدر صبح اینک چقدر از نفحات تو می وزد امشب بهار می دمد از خون روشنت فردا بهشت از برکات تو می وزد من ایستاده ...

اینجا چراغی روشن است…از یدالله گودرزی

اینجا چراغی روشن است…از یدالله گودرزی
آمد دوباره لحظه هایِ بی قراریعطرِ محرم در جهان گردیده جاریدر خون شکوفا گشته گلهای بهاریشد رنگ و روی آسمان چون گُل ، اناریاز چشمهای عاشقان باریده باراناینجا چراغی روشن است ای بیقراران!اینجا چراغی روشن است از مشرقِ دلنورِ حضورش می رود منزل به ...
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^