فارسی
يكشنبه 04 آذر 1403 - الاحد 21 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
عاشورا در آیینه ادبیات
ارسال پرسش جدید

در سایه خورشید دشتی آتشین مانده ست از عبدالرضا یزدان پناه

در سایه خورشید دشتی آتشین مانده ست از عبدالرضا یزدان پناه
در سایه خورشید دشتی آتشین مانده ست پشت سر او کهکشانی بر زمین مانده ست یک پیکر و شوق هزاران نیزه عاشق از این غزل بازی به لب ها آفرین مانده ست ای کاروان خورشید را تا شام خواهی برد از روز، روز واقعه، تنها همین مانده ست مهمانی خورشید و صحرا را مگر ...

در سینه ، هزار اشتیاق افتاده است از سید حبیب حبیب پور

در سینه ، هزار اشتیاق افتاده است از سید حبیب حبیب پور
در سینه ، هزار اشتیاق افتاده است در دل ، غم سنگین فراق افتاده است یک قصه ی عاشقانه در این صحراهفتاد و دو بار  اتفاق افتاده ...

قحط آب از صابر همداني‏

قحط آب از صابر همداني‏
اندر آندم با عموی خویشتن  کودکان بودند تا گرم سخن    ناگهان آمد سکینه با شتاب    خاطراتی داشت سخت از قحط آب  مشک خشکی کز حرم آورده بود    بر عمومی نازنین آن را نمود   گفت: ای ابر کرم، شاید اگر  افتدت بر جانب دریا گذر    زان که اندر خیمه ها از قحط ...

کار عشق از کربلا بالا گرفت از امیر عاملی

کار عشق از کربلا بالا گرفت از امیر عاملی
کار عشق از کربلا بالا گرفت عشق آنجا دامن مولا گرفت گفت ای مولا مرا بر می‌گزین زین طریقت تیغ حیدر می‌گزین من هزاران سال نوری گشته‌ام تا به دشت کربلا پا هشته‌ام عارفان و عامیانم طالبند عاشقان از من به دنیا غالبند من همان نورم که در طور آمدم ...

از سوگ تو دفتر و قلم می سوزد از احمد رضا قدیریان

از سوگ تو دفتر و قلم می سوزد از احمد رضا قدیریان
از سوگ تو دفتر و قلم می سوزد با نام تو سینه علم می سوزد دیری است که خیمه گاه دل ها بی تو در شعله شعر محتشم می ...

آسمان زین از صابر همدانی

آسمان زین از صابر همدانی
سر به سر گفت آنچه با اعضای خویش  ساعت دیگر تمام آمد به پیش‏    تا بدان حالت که پرچمدار دین  ز آسمان زین نگون شد بر زمین‏    با دلی پرخون و جسمی چاک چاک  عرش دین بگزید جا بر فرش خاک‏    فارسی گر از فرس گردد نگون  دستها را بر زمین سازد ستون‏    تا ...

خدا جدا نکند... از مرتضی عصیانی

خدا جدا نکند... از مرتضی عصیانی
خدا جدا نکند، از دلم، ولای تو را ز سینه‏ام نَبَرد شور نینوای تو را به دردهای دل من امید درمان نیست خدا نصیب کند تربت شفای تو را هراسِ روز قیامت کجا به دل دارد به دوش خویش کشد هرکسی لوای تو را نشست بر لب من ذکر یا حسین، حسین کجا برون کنم از سر، ...

خورشيد ولايت از شهيد سيد محمود سيدي علوي

خورشيد ولايت از شهيد سيد محمود سيدي علوي
مپنداريد...عاشورافقط يك روزدر تاريخ امت بودكه مي گويد؟حسينـ آن تكسوار عرصه توفان خونيك فرد تنها بود؟و تاريخ سلحشوريشكوه نام اواز يادها برده است؟و در آن سالسال شصتم از هجرتبه هنگام طواف خانه كعبهحسين از مكه خارج شد...و قبل از آنكهآداب طواف حج بجاي ...

نمی دانم چه گفت عباس با آب از علی مطهری

نمی دانم چه گفت عباس با آب از علی مطهری
نمی دانم چه گفت عباس با آب که لرزید و پریشان گشت و بی تاب صدایی از عطش لبریز می گفت عمو جان تشنه ام بشتاب ...

وقتی که ماه مهر تو در آسمان نشست از محمد هوشمند

وقتی که ماه مهر تو در آسمان نشست از محمد هوشمند
وقتی که ماه مهر تو در آسمان نشستتصویر تشنگی به رخ کهکشان نشست آخر به خضر وچشمه ی آب بقا رسیدهر عاشقی به معرکه تا پای جان نشستدر انتظار میوه شیرین وصل دوستعمری به پای زحمت گل باغبان نشستخم کرد غصه قامت سرو نگار راوقتی که تیر سوی تو اندر کمان نشستشد ...

سپید دلتقدیم به «جون» از جواد محمدزمانی

سپید دلتقدیم به «جون» از جواد محمدزمانی
سیه چرده‏ای بود سپید دل! از نژاد سیاه بود ولی نسبش به تاریکی نمی‏رسید؛ بلکه از نسل نور بود، آن هم در روزگاری که شب بودن، سکّه‏ی رایج بود و بهای آدمی در گونه‏ی پوست و پوسته خلاصه می‏شد؛ روزگاری که مردمان، بَرده‏ی نفس خویش بودند و خود را به اندک ...

کودکی را نام عبدالله بود از جیحون طلوعی گرگانی

کودکی را نام عبدالله بود از جیحون طلوعی گرگانی
کودکی را نام عبدالله بودبا عمو در کربلا همراه بوداز گل رخسار داغ لاله بودلاله اش را از عطش تبخاله بودهمچو بخت اهل بیت بو تراببود ظهر روز عاشورا به خوابلحظه ای آن ماه رو در خواب بودآب اندر خواب هم نایاب بودگرچه بودش از عطش سوزان جگردر دلش عشق عمو بُد ...

آيت سبحان

آيت سبحان
بى پرده تجلى رخ جانان كند امروزيا چهره عيان آيت سبحان كند امروزاز شش جهت انوار الهى است فرزوانزين جلوه كه اين خسرو خوبان كند امروزروح است مجسم هله اين معنى توحيديا جلوه گرى خالق سبحان كند امروزچون كرد رقم نام تو بر لوح مشيّتحق جلوه در آيينه امكان ...

تمام قافیه ها واژه واژه در تحلیف از سعید غیاثی پیمان

تمام قافیه ها واژه واژه در تحلیف از سعید غیاثی پیمان
تمام قافیه ها واژه واژه در تحلیفقسم به نون و قلم عاجزند از توصیفتو مصحفی و وجودت تقدسی چون وحیکدام واژه به وصفت نباشدت تحریفچقدر قافیه الماس،یاس یا احساسچقدر نام شما بی قرینه در تألیفحدیث صعب خجالت به آب دادن هاتهنوز مرثیه هایی فراتر از تصنیفعروج ...

از شرم فرات از مشفق کاشانی

از شرم فرات از مشفق کاشانی

از شرم، فرات در تب و تاب افتاد 
تندر شد و در گلوی گرداب افتاد 

چون شعله‏ی آه خیمه برچید زخاک 
تا عکس تو در آینه‏ی آب افتاد 

آن آب که در چشم تر سوخته می دید از محمد مهدی استخر

آن آب که در چشم تر سوخته می دید از محمد مهدی استخر

آن آب که در چشم تر سوخته می دید

چون قطره به قطره جگر سوخته می دید

از آینه ی آب ننوشید که در آب

هر آینه تصویر در سوخته می دید

 

 

آیینه ازرضا اسماعیلی

آیینه ازرضا اسماعیلی
آیینه شدی تا که خدا در تو درخشید خورشیدترین حادثه‏ها در تو درخشید بر دوست همان روز که با حنجره‏ی خون گفتی تو «بلی» کرب و بلا در تو درخشید شد کرب و بلا کعبه‏ی تو، حج تو مقبول گفتی تو چو لبیّک، بلا در تو درخشید ای معجزه‏ی سرخ به ایثار تو سوگند تو ...

به غربت حضرت رقیه(س)

به غربت حضرت رقیه(س)
کوه هم جای تو می بود ،فرو می افتاد مثل افتادن ناگاه سبو، می افتاد جای چشم تو که چون رود به هرسو می ریخت چشم خورشید اگر بود ز سو می افتاد! فکر صد فاجعه در ذهن زمین می چرخید و زمان؛ باز در اندیشه شومی افتاد نونهال از عطش و داغ به خود می پیچید داس می آمد ...

حج تان باطل اگردر عرفاتم ننشینید ازمحمد حسین انصاری نژاد

حج تان باطل اگردر عرفاتم ننشینید ازمحمد حسین انصاری نژاد
حج تان باطل اگردر عرفاتم ننشینید تشنه لب در وزش شط  فراتم ننشیند سید آینه پوشانم ازین سمت بیایید چه کسی گفت به کشتی نجاتم ننشینید محو در جذبه ی پیغمبری ام پنجره تان  کو بی وضو در ملکوت کلماتم ننشینید هان خود کعبه منم کیست زمن قبله نما تر چه کسی ...

گل های سرخ

گل های سرخ
کاش می گشتم فدای دست تو     تا نمی دیدم عزای دست توخیمه های ظهر عاشورا، هنوز     تکیه دارد بر عصای دست تواز درخت سبز باغ مصطفی     تافتاده شاخه های دست تواشک می ریزد ز چشم اهل دل     در عزای غم فزای دست تویک چمن گل های سرخ نینوا     سبز می گردد به پای ...
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^