...و خورشید رنگ پریده به خونی که از نردبان آمرزش اوج می گرفت حسرت می خورد. ظهر با زردرویی در آسمان شعله گرفته است، ظهری که از شرم، ابری نمی یابد تا برچشمان مات خویش پرده بگذارد .
بگو اذان عاشقی به روایت این آبادی اقامه شود، این جا اول عاشقی است و این ...
باید حسین دم بزند از فضائلت
وقتی حسینی است تمام خصائلت
تعبیرهای ما همه محدود و نارساست
در شرح بیکرانی اوصاف کاملت
بی شک در آن به غیر جمال حسین نیست
آئینه ای اگر بگذاری مقابلت
ای کاشف الکروب عزیزان فاطمه
غم می بری ز قلب همه با شمائلت
در ...
امشب به اعلای فلک آوای یاران می رود فردا نوای کودکان بر بام کیوان می رود امشب به صوت خوش همه آواز یابن الفاطمه (س) فردا به مقتل خون نشان معنای قرآن می رود امشب فضای خیمه ها بوی مدینه می دهد زینب(س) شبیه مادرش جان ...
زخمی هزار کربلای کینه ای
مثل نوحه های حضرت سکینه ای
اشک زینبانه در برابر سری
آه صادقانه در بقیع سینه ای
آن قَدَر عمیق مثل چاه حیدری
آن قَدَر زلال مثل آبگینه ای
مثل عالِمان سرآمد زمانه ای
مثل یک کتاب توی هر زمینه ای
مثل رازهای سر به مهر ...
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع میکند از مغرب ...
گاه ابر و گاه باران مي شوم گاه از يک چشمه جوشان مي شوم
گاه از يک کوه مي آيم فرود آبشار پر غرورم، گاه رود
گاه قطره، گاه دريا مي شوم گاه در يک کاسه پيدا مي شوم
روز و شب هر گوشه کاري مي کنم باغ ها را آبياري مي کنم
نيست چيزي برتر از من در جهانزندگي از آب مي ...
با دو بازو گفت: تا در این تنید
شاخ سرو و شاخ شمشاد منید
لیک، باید از دم تیغ خسان
شاخهی مرجان شوید و ارغوان
تا نپردازید از حالی به حال
کی مهیا میشود سیر کمال؟
این قدر کوشید تا آنکه مگر
پیشتر افتید در میدان ز سر
پیش دستی در جدال ...
آمدند .مرثیه ات را بسرایند... نشد....راضیه ...مرضیه ات را بسرایند... نشد..آمدند اشک دو چشمان تو را....آمدند سوره ی ایمان تو را...آمدند آه مگر جان تو را...عشق یاران و شهیدان تو راغربت شام غریبان تو را..شهر تا شهر اسیران تو را...هر چه گفتند ..نگفتند تو را.. هرچه ...
نسیم و نیزه و آن گیسوی سبکبالتسر تو قافله سالار و من به دنبالت گرفته ماه مرا ابر خون و خاکستر؟ دمیده بین تنور آفتاب اقبالت ؟ هنوز خون بهار از نگاه من جاری است به یاد تک تک مرثیه های گودالت چه کرد با جگرت ماتم علی اکبر که شد کنار تنش مثل محتضر حالت و ...
بر روی شــن، جز ردپای ســـرخ خــنـجر نیست
جز نـــغمههایی مانده از آوای پــــرپـــــر نیست
آن ســــو: نگـــــاه مادری بـــیتاب فــــــرزندی
این سو: یتیمی خفته با دستی که دیگر نیستمنبر نشین نیزه است آیا که میخواند…
آیا ظهوری تازه از وحی ...
از بزرگان تبار خود بود و قاری قرآن. سالیانی را در کوفه به معلّمی گذرانده بود و هرکسی در کوفه، از گلستانِ محضرش، اگرچه به قدر شاخهای، گل چیده بود. علی علیهالسلام را دیده بود و حکومتش راو این که چگونه آقای کوفه، در مسجد درس میگفت تا آن زمان که با ...
ای مسافر غریب ای پرنده شهیدای همیشه سربلند ای نجیب روسپیدسوره فصیح نور بر لب تو می شکفتآفتاب عشق و درد در دل تو می تپیدپاره پاره و کبود زیر سم اسبهااز تن معطرت باغ لاله می چکیدبودنی چنان وسیع مثل تو زمین نداشترفتنی چنان شگفت چشم آسمان ندیدباغ های ...
از گلوپاره ی حق حق"هو" سومین قطره ی خونی ای مرد
پنجمین نقطه ی سرخ عشقی، در جهانی چنین زرد در زرد
هفت دریا ترکمردةی توست، گوشهی " داد " در پرده ی توست
آسمان هم زمین خورده ی توست، روح عصیانگر کهکشانگرد !
اولین ضربه،محرابِ گلگون، دومین جرعه، تشتی ...
تو کیستی که جهان تشنه زلالی توست بهار عاطفه مرهون خشکسالی توست شب زمانه که مقهور بامدادان باد شکیب خاطرش از خون لایزالی توست ز قصه عطشت چشم عالمی گریان هزار چشمه جوشنده در حوالی توست تو ـ ماه من ـ به کدامین ظلامهات کشتند که پشت پیر فلک تا ابد ...
در ضیافت اتش هاخاکستر می شوندگلوی وارثان دریاتا چشم ..ها می گیردمی گیرند ابتدای اب راو سطرها می گریندتیرها گل می کنندله می کنندسینه ییکه نه انگار بهانهء شان بودباشند که ببینندروزی بوسه بر فرقش مرسلین جابودچهار راه حوادثنفرت...مجاور دامنی رو به ...
ابوالفضل علمدارم کجایی ـ چرا سر وقت طفلانم نیایی
عمو جانم ـ عموجانم ,عمو جان
لب خشکیدة اصغر بسوزد ـ دل طفتیدة مادر بسوزد
کجا دستت جدا گردیده عمو ـ که سر وقت عزیزانت نیایی
رقیه کرده غش با قلب خسته ـ سکینه بر در خیمه نشسته
دو چشمش رو سوی راه تو ...
آخرین سر باز کوچک دستهایش را گشودگرد غم از چهره ی نورانی دریا زدودبر تن تفتیده ی شن ها شهامت می کشیدنوجوانی که قرار از خیمه ی زینب ربودسایه ای می خواست تا در خون بخشکد آفتابحیدری دستی علم شد در تب کشف وشهودبرق جهل از تیغ ظلمت در هوا رقصد وعشقآخرین ...
فرزند حسین بن علی، تاب نداشتدر فکر عطش بود و علی خواب نداشتاز هرم عطش، لبان اصغر می سوخترنگی به رخش، نوگل ارباب نداشتلبخند به رخسار پدر می زد وبعددریای لبانش به خدا، آب نداشتحلقوم ظریف، نازک طفل رضیعسهمی به جز از سه شعبه ناب نداشتگهواره شده خالی و ...
لب تشنهی لبخند توام یا مولا
من حُرّم و در بند توام یا مولا
بیخویشم و از راه دراز آمدهام
سر مست ز پیوند توام یا مولا
----
میافتم و باز دستگیرم شدهای
فرماندهام و تو خود امیرم شدهای
نام تو و مادرت نجاتم بخشید
تو بارش مهر در کویرم ...