صدای دستهی زنجیرزن... غمی در منو شعله شعله کشانِ جهنمی در منشب است و از همه سو خیمه میزند اندرهکه تا بنا شود از نو محرمی در منشبیه تکیه دلم بیقرار میلرزدو شعله میکشد آواز مبهمی در منصدای شعلهورِ تازیانه میپیچدو سایه روشنِ تبدارِ آدمی در ...
می توانم به اشاره ای
خورشید را از غرب
به میانه ی آسمان باز گردانم.
می توانم فراگیرترین آب ها را
از تنوری تنگ
به قعر زمین فرو برم .
و شاید یک روز
دریاها را بالا بگیرم
تا رود ها به سرچشمه هایشان بازگردند
اما فرات هرگز باز نخواهد گشت
به ...
باید تو عباس امیر المؤمنین باشیباورندارم این چنین روی زمین باشی
این تیر باچشمان زیبایت چه ها کردهبی دست اگر افتاده از بالای زین باشی
اولاد زهرا تشنه ی آب اند کاری کنباید سر قولی که داد ام البنین باشی
بوی بهشت زیر چادر می دهی، شایدبا کوثری که رو ...
یا ابالفضل تویی تاج سر ام بنین
پسر فاطمه هستی پسر ام بنین
تو علمدارترین صاحب پرچم هستی
تو به اسرار دل فاطمه محرم هستی
تا تو بودی نگرانی به دل خیمه نبود
تا تو رفتی همه ی خیمه شده رنگ کبود
گر چه گفتی تو غلامی به من اما عباس
تو شدی آبروی حضرت زهرا ...
فصل برگریزان است.مرد میرود و برگهای زرد در زیر سم اسبش له می شوند.پشت سر ابری سیاه؛ پیش رو دریایی تشنه.مرد میتازد و راه در پشت سرش گم میشود. ابر میغرد و او پیش میرود.کم کم دریا برایش آغوش باز می کند.موج ها به احترامش برمیخیزند.فرشتههای ...
آقا بیا که ما ز غمت گریه می کنیم
ماه عزاست بر حرمت گریه می کنیم
شکر خدا که دل به عزا خانه بار یافت
ماه بکاست ما به غمت گریه می کنیم
دل ها برای روزتو آماده می شوند
ما بهر دیدن علمت گریه می کنیم
ای خون ما حلال قدومت در این عزا
خون جای اشک بر قدمت ...
آقای تنهای نینوا سلامبعد هزار و چهارصد سال، با همه بی کسی و بی چیزی ام آمده ام تا بگویم:دوستت دارم.دوستت دارم آقای تنها و یکه نشین صحرای غربت. دوستت دارم آقای خیمه های آتش کشیده شده. دوستت دارم آقای داغ دیده سربلند همه اعصار.حسین جاناز کودکی به من ...
امشب بیا که جانب صحرا سفرکنیمبا سوزاشک قافله ها را خبرکنیمدریا چه بی وفاست که غم موج می زندازیاد او همیشه قلم موج می زندچون گل شکفت مثل بهار وجوانه شدپرچم بدست جانب صحرا روانه شدشعری سرود وقتی که مشکی بدوش داشتدرشعرخود نمونه ز جوش و خروش داشتخورشید ...
سر بریدند آسمان را در زمین
چیست حس مردم این سرزمین
خواب دریا غرق خون تعبیر شد
تشنه ای با دشنه ای درگیر شد
این گذشت اما غزل یک بیت نیست
حسن مطلع را نمی باید گریست
جنس تاریخ و حکایت نیست عشق
کینه و زخم و شکایت نیست عشق
عشق یعنی جمع جبر و اختیار
عشق ...
آن زنده دل هميشه بيدار حسين (علیه السلام)
احياگر عشق و روح و ايثار حسين (علیه السلام)
هر سوي که کاروان دل ميآيد
بيني که بود قافله سالار حسين (علیه ...
ظهر است
ظهر شرقی عاشورا
و آفتاب
رخ در نقاب کشیده
و ایستاده محو تماشای آب
آبی که مثل آینه جاری است
گاهی که خیمهها
از تشنگی و
تابش خورشید
میسوزد
میسوزد
میسوزد
و بانگ العطش
از هفت توی آینه
تا آسمان سرخ
سر میکشد به هیأت ...
اندر آندم با عموی خویشتن
کودکان بودند تا گرم سخن
ناگهان آمد سکینه با شتاب
خاطراتی داشت سخت از قحط آب
مشک خشکی کز حرم آورده بود
بر عمومی نازنین آن را نمود
گفت: ای ابر کرم، شاید اگر
افتدت بر جانب دریا گذر
زان که اندر خیمه ها از قحط ...
چشمی که بستهای به رخم وا نمیشود یعنی عمو برای تو بابا نمیشود ای مهربان خیمه، حرم را نگاه کن عمه حریف گریهی زنها نمیشود تا جان نداده مادرت از جا بلند شو زخم جگر به گریه مداوا نمیشود باید مرا به سمت حرم با خودت بری من خواستم که پا شوم اما ...
ای حضور آسمان در جان خاک
یا حسین بن علی روحی فداک
موجها هرچه تلاطم میکنند
پیش پایت خویش را گم میکنند
ای نماز عشق را تکبیر سرخ
آیت تطهیر را تفسیر سرخ
ای شکوه آفرینش، ای یقین
آبروی مکتب، ای سالار دین
ای امام لالههای نینوا
آفتابِ غرقِ ...
چند سالي است که درسوگ و مراثي آلالله، خاصه ايام شهادت و يا ايام مبارک ماه رمضان چند صد نفري از دلدادگان مکتب اهل بيت در منزل اين جانب جمع ميشوند و به ندبه و تضرع و تعمق پيرامون حوادث و وقايع تاريخ اسلام به ويژه ايام شهادت موليالموحدين ...
سال به سال که می گذریم هر سال در موسم اسفندسوزانِ دلنازکی به سمت تو مجدد می شویم برای جامه های کبود و سر در گریبانِ سوگ... هر سال در همین حوالی خواب تو را تمام کوچه ها می بینند و ایوان های سیاه پوش از بوی نگاه تو نذرِ بی هوشی می شوند. لهجه ی آب می گیرند ...
آمد آن ماه که خوانند مه انجمنش
جلوهگر نور خدا از رخ پرتو فکنش
آیت صولت و مردانگی و شرم و وقار
روشن از چهرهی تابنده و وجه حسنش
ز جوانمردی و سقائی و پرچمداری
جامهای دوخته خیاط ازل بر بدنش
آنکه آثار حیا جلوهگر از هر نگهش
و ...
باد صبا درآمد فردوس گشت، صحرا آراست بوستان را، نیسان به فرش دیبا دست از جهان بشویم، عزّ و شرف نجویم مدح و غزل نگویم، مقتل کنم تقاضا میراث مصطفی را، فرزند مرتضی را مقتول کربلا را، تازه کنم تولاّ آن میرِ سر بریده، در خاک خوابُنیده از آب ناچشیده، ...