گذشته است
از واقعهای که بر زنجیرها رخ داد
گذشته است
بر شکافِ ترمههایِ لب دوزی از شکوه
و سنگهای در پرتاب
بر آتشهای پاره پاره
و ما با اسبِ بالدارمان
ار آبها عبور کردیم
**
وای انگار دوباره خدا
بافههای سپیدم را
مویههای شبق پاشیده
دوباره ...
ای قهرمان عرصهی جان بازی
شاهین رزم در علم افرازی
چشم فلک ندیده چو تو غازی
ای دست باز عالم سربازی
ای چون پدر به بیشه هستی شیر
دست تو حامی علم و شمشیر
باب ترا که دست خدا گویند
دست خدای بود و سزا گویند
آنان که از تو مدح و ثنا ...
ماند خاکستر بجا از خيمههاي سوخته سبز شد بانگ عزا از خيمههاي سوختهميرود تا آسمان همراه بانگ يا حسين شعله شور و نوا از خيمههاي سوختهآب آب کودکان تشنه در ظهر عطش رفته تا عرش خدا از خيمههاي سوختهاز سفير تير صيادان غزالان حرم در بيابان شد رها از ...
کوچه ـ کوچه ی دلها و محله محله جانها به یاد توست که با کتیبه های سوگ، سیاهپوشند .
ای تکرار مظلومیت هابیل! و ای آینه ی تنهایی یحیی!
شفق از آن لحظه ی سرخ تاریخ به حرمت تو به خون نشست و غروب، به پیکرخونین تو اقتدا کرد و به سرخی گرایید.
مظلومیت، ...
تقدیم به ساحت حضرت ام البنین ( سلام الله علیها)
زن ، رشک حور بود و تمنای خود نداشت
چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت
اسمی عظیم بود که چون راز سر به مهر
در خانه ی علی سر افشا شدن نداشت
ام البنین (س) کنایه ای از شرم عاشقی است
کز حجب تاب نام دل ...
تاریخ عاشورا به خون تحریر خواهد شد
فردا قلم ها تیغه ی شمشیر خواهد شد
هر چند فردا با غروبش می رود اما
این داستان یک روز عالم گیر خواهد شد
این ماجرا تا روز محشر تازه می ماند
هر لحظه اش با اشک ها تکثیر خواهد شد
سقای تو فردا بدون دست هم ...
که بود این موج؟ این دریا؟ که خواب از چشم دریا بردَ شب را از سراشیب سکون تا اوج فردا، بردکدامین آفتاب از کهکشان خود، فرود آمد؟که اینگونه زمین را تا عمیق آسمانها برد؟صدای پای رودی بود و در قعر زمان پیچیدو بُهت تشنگی را از عطشناک دل ما بردکسی آمد، ...
از کاروان خسته به گوشم صدا رسید سعی و صفا رها شده و نینوا رسید فریاد قدسیان همه شد تا فلک بلند شادی گذشت، موسم درد و بلا رسید طفلان تشنهلب همگی العطش زنان فریادشان بلند شد و تا خدا رسید بشنو از آن گلو که نبی بوسه زد بر آن کارش در این دیار بلا تا کجا ...
حاشا که باز مثل تو پیدا شود علیبعد از تو خاک برسر دنیا شود علیاز این درخت پر ثمر اصلا بعید نیستیا مصطفی شود ثمرش یا شود علیبا چهره ی پیمبری آمد ز خیمه گاهوقتش رسیده است که حالا شود علی...یک عمر قد و قامت اورا نگاه کردیعنی که پیر شد پدرش تا شود علیبیش از ...
این بار طوفانی به سوی دشت، عازم بودسهم حسن از کربلا، غوغای قاسم بود
عطر مدینه لا به لای گیسوانش داشتاز بچه های کوچه های آل هاشم بود
از روز تشییع پدر تا کربلا باریدباران تیر عشق یک ریز و مداوم بود
پیراهن اش غارت شد اما این که چیزی نیستوقتی که انگشت ...
سبکباران به سوي کربلا بستند محمل ها
در آن وادي پر خوف و خطر کردند منزل ها
جوانان بني هاشم به پا کردند محفل ها
چه محفل کز محبت تار و پودش رشته ي دل ها
زدند آسان و ليکن عاقبت افتاد مشکل ها
شترها زير بار عشق با وجد و طرب واله
روان بودند در خار مغيلان ...
شبي که ديده خود پر ستاره ميکردم
براي غربت دل فکر چاره ميکردم
به دانههاي چو تسبيح اشک در دستم
براي آمدنت استخاره ميکردم
اگر نشد که دوباره به پاي تو افتم
سلام بر تو ز دارالاماره ميکردم
من از محله آهنگران بياحساس
گذر نمودم و دل پر شراره ...
خواهی اگر نشانه ز مردان نامدار
یادی کن از وفای ابوالفضل جان نثار
گر آورد زمان شجاعان بیشمار
هیهات مثل او دگر آید به روزگار
چشم جهان ندیده چو او پاک گوهری
هر جا که از جلالت او گفتگو کنند
لاهوتیان مقام ورا آرزو کنند
آنان که سوی ...
فرشته نغمه اللَّه و اكبر مى زند امشبز نام پنج تن بر عرش زيور مى زند امشبمگر بار دگر معراج خواهد رفت پيغمبركه رضوان گل به سر زيور به پيكر مى زند امشبپى اميرى مهم جبريل در آفاق مى گرددبعرش و فرش و فردوس برين سر مى زند امشبچه رخ داده است اندر ...
ای برتوی ازجلوه ی جانانه اباالفضل روح شرف و غیرت مردانه اباالفضل
در انجمن علوی مردان خدایی بر شمع ولایت شده بروانه اباالفضل
ناموس وفا نور هدی قبله ی حاجات کانون صفا مظهر جانانه اباالفضل
در مکتب اخلاص ووفاداری ...
افتاد تا که از تن آن جاننثار دست بگشود خصم او زیمین و یثار دست ناچار شد دچار اجل تن به مرگ داد بیدست چون جدال کند با هزار دست؟ آن میر نامدار به دندان گرفت مشک دندان دهد مدد چو بیفتد زکار دست چشم شریف او هدف تیر و نیزه شد باد سموم یافت بر آن لالهزار ...
رصد کن رد پایم را پس از این در بیابان ها سرم را روی دست باد بر دوش نیستان ها رصد کن آسمان پیکرم را با هزار اختر میان ریگ های داغ ، در آغوش میدان ها از اینجا می روم تا ...