روزى امام سجّاد عليه السّلام مشغول خوندن نماز بود، كه در بين نماز عباى آن حضرت از روى شانه اش افتاد و حضرت بدون كمترين توجّهى نسبت به آن ، با همان حالت به نماز خود ادامه داد.چون از نماز فارغ شد يكى از اصحاب ...
روزي مردي در برابر امام سجّاد عليه السلام ايستاد و حرف تندي به او گفت؛ اما حضرت جوابش را نداد تا آن مرد رفت. امام عليه السلام به افرادي که آنجا نشسته بودند فرمود: «دوست دارم که همراه من بيابيد و جواب من را بشنويد.» امام و همراهانش به راه افتادند و ...
اين داستان را ثابت بنانى تعريف کرده و ميگويد: من به همراه عدّهاى از مومنان بصره همچون ايوب سجستانى، صالح مرى، عتبه غلام، حبيب فارسى و مالك بن دينار به حج مشرف شده بودم. چون به مكّه رسيديم متوجّهكمبود آب شديم. كمبود بارندگى موجب تشنگى بيش از ...
زمخشري در ربيع الابرار نقل كرده: چون يزيدبن معاويه مسلم بن عقبه را به جنگ اهل مدينه فرستاد و گفت: پس از شكست آنان، زنانشان بر سپاهيان شام مباح است (ولي به وي سفارش كرد كه متعرض امام سجاد (ع) نشود) علي بن الحسين (ع) در آن ماجراي شوم، چهار صد زن را با ...
امام سجاد صلوات الله عليه بر مصيبت پدرش بيست سال گريست. هيچ وقت طعامي به محضر او نياوردند مگر آن كه چشمهايش پر از اشك گرديد، روزي يكي از غلامانش گفت: يابن رسول الله (ص) آيا وقت تمام شدن غصهات نرسيد؟! «اما آن لحزنك ان ينقضي»؟! امام فرمود: واي بر تو، ...
حضرت امام سجاد(عليهالسلام) در زمان خلافت وليد بن عبدالملک به شهادت رسيد.
بنا به گفته عمر بن عبدالعزيز، وليد که حاکم جبّار و ظالمي بود، زمين را از جور و ستم لبريز کرده بود. در دوره ي حکومت او، رفتار مروانيان و ...
در بعضي مقاتل آمده است که امام سجاد(عليهالسلام) پس از تحمل شکنجههاي فراوان در بين راه، سرانجام به شهر شام، شهر دسيسه و دشنام، شهر دشمنان اهل بيت(عليهمالسلام)، شهري که مردان و زنانش مدت پنجاه سال جز بدگويي حضرت علي(عليهالسلام) چيزي نشنيده ...
عبدالله مبارک در يکي از سالهايي که به سفر حج مي رفت ، در ميان راه ، کودک هفت يا هشت ساله اي را بدون توشه و مرکب ديد . بر او سلام کرد و گفت : «با چه کسي بيابانها را پيموده اي ؟» . گفت : «با خداي متعال ». سخن کودک که نشانه ي نيکي مقام او بود ، در نظر عبدالله ...
عبدالله بن موسي از جدش نقل كرده: مادرم فاطمه بنت الحسين (ع) مرا امر ميكرد تا محضر دائيم علي بن الحسين (ع) باشم، من هيچ وقت محضر او نرفتم مگر آن كه با خير و فايدهاي بيرون آمدم يا خشيت و خوفي از خدا در قلب من پيدا شد از آن خشيتي كه در او ميديدم و يا ...
امام باقر عليه السلام فرمود: من و گروهي از مردم در حضور پدرم امام سجاد عليه السلام نشسته بوديم كه ناگهان آهويي از صحرا آمد و در چند قدمي پدرم ايستاد و ناله كرد. حاضران به پدرم گفتند: چه ميگويد؟ پدرم فرمود: ميگويد: بچهام را فلاني صيد كرده، ...
روزي مردى به حضور امام سجاد (كه سلام خدا بر او باد) آمده و از امام چندتا سوال كرد و از آن حضرت پاسخ سوالهايش را گرفت.وقتي مرد جوابش را گرفت، از پيش امام مرخص شد، ولي چند قدمي بيش نرفته بود كه دوباره نزد امام بازگشت و سوال ديگرى را مطرح نمود، و گويا ...
روزگار ، روزگار آدمهاي كوچك و منافق بود و ايمان تنها لقلقه ي زبانها بود، شايد براي نجات از اتهام بي ديني.بذر ايمان در كوير يابس دلهاي مردمان سخت تر از سنگ، هرگز نمي توانست به جوانه بنشيند و در سياهي ظلمت و گمراهي اين آدم نماها، گرگهاي ايمان خوار ، ...
در هر سال هفت ثفنه از مواضع سجده آن حضرت بر اثر زيادي نماز و سجده ساقط مي شد ، و او آنها را جمع مي نمود و وقتي وفات يافت با بدن نازنين او دفن كردند .
و لقد بكي علي أبيه الحسين(ع)عشرين سنة ، و ما وضع بين يديه طعام إلّا بكي ، حتي قال له مولي له : يابن رسول ...
از كنيز آن حضرت درباره او سئوال كردند ، گفت : احوال او كوتاه بيان كنم يا طولاني؟ گفتند : مختصر بگو ، گفت : ما أتيته بطعام نهاراً قط و ما فرشت له فراشاً بليل قط .
هرگز روزي براي مولايم غذا نياوردم و هيچگاه شبي براي او بستر نگستردم ...
[آن حضرت صد خانواده از فقراي مدينه را سرپرستي مي كرد و دوست مي داشت كه يتيمان و نابينايان و اشخاص زمين گير و فقراي بيچاره كنار سفره او حاضر شوند ، و با دست مبارك خود به ايشان غذا مي داد ، و هر كدام از آنها كه اهل و عيال داشت غذا براي آنها مي فرستاد ، و ...