سخنراني منتشر نشده امام موسي صدر در ظهر عاشورا
السلام عليک يا ابا عبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائک ، عليکم مني سلام الله ابدا ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله لاخر العهد مني لزيارتکم، السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اصحاب الحسين.
در زيارتي که به مناسبت امروز وارد شده است و در پايان نيز براي تجديد بيعت، آن را خواهيم خواند، آمده است :
السلام عليک يا وارث آدم صفوة الله ؛
السلام عليک يا وارث نوح نبي الله ؛
السلام عليک يا وارث ابراهيم خليل الله ؛
السلام عليک يا وارث موسي کليم الله ؛
السلام عليک يا وارث عيسي روح الله ؛
السلام عليک يا وارث محمد حبيب الله ؛
هدف اين زيارت ، بخشيدن حرکت و پويايي به عاشورا و خارج کردن اين واقعه از انزوا و مخالفت با جدا کردن آن از گذشته و آينده است. زيرا همه خطر در اين هست که عاشورا، فقط بدل به ياد بودها شود و واقعه کربلا ، تنها براي کتاب ها و سيره نويسي و يا ذکر آن براي اجر و ثواب اخروي باشد. بيم آن مي رود که اين حادثه، از ظرف زماني خود فراتر نرود و مقتل حسين و ياران اش در سال 61 مدفون شود ؛ حسيني بود، کشته شد و همه چيز پايان يافت. براي اين که خواست و کينه و کنار گذاشتن اين واقعه محقق نشود و کار حسين عليه السلام هدر نرود،پاره اي فقرات در اين زيارت آمده است تا ميان شهادت حسين عليه السلام و ستيز هميشگي حق و باطل ، پيوند برقرار کند. ستيزي که از نخستين حرکت انسان براي اصلاح و جهاد تا رسيدن به زندگي آزاد ، با کرامت و رهايي از ستم و ستم پيشگان ادامه دارد.
يکي از دوستان انديش مند ما مي گويد دشمنان حسين ، سه گروه اند : دشمن نخست ، کساني که حسين و ياران اش را کشتند. آن ها ستم کار بودند ، اما اثر ستم شان ، ناچيز است : زيرا جسم را کشتند و اجساد را پاره پاره کردند و چادرها را به آتش کشيدند و اموال را به غارت بردند. آن ها چيزهاي محدودي را از ميان بردند. اگر حسين عليه السلام در سال 61 هجري به شهادت نمي رسيد ، در سال ديگري از دنيا مي رفت. پس خطر اصلي چيست ؟ آنان با کشتن حسين عليه السلام به دنبال چه چيزي بودند؟ بايد گفت آنان ، مرگ حسين عليه السلام را جاودانه و هميشگي کردند. بنابراين طغيان گر اول ، ظالم اول و طغيان گر، محدود است. دشمن دوم ، کساني که کوشيدند تا آثار حرکت حسين عليه السلام را پاک کنند. بنابراين قبرش را از ميان بردند و زميني را که در آن به خاک سپرده شده بود، به آتش کشيدند و يا مانند بني عباس، حرم امام حسين عليه السلام را به آب بستند.
اينان ، مانع عزاداري براي حسين عليه السلام شدند، چنان که در عصر عثماني اين گونه بود. شما و پدران تان ، اين دوره را ديده ايد. دوران تاريکي بود. هنگامي که مجلسي برپا مي کردند، مراقبيني مي گذاشتند، تا رسيدن عمال عثماني را خبر دهند و عزاداران ،پراکنده شوند. زيارت حسين عليه السلام را منع کردند و براي کساني که مي خواستند قبر امام حسين عليه السلام را زيارت کنند، سختي هاي بسياري به وجود مي آوردند. اين ها ، گروه دوم از دشمنان حسين عليه السلام هستند ؛ کساني که مي خواستند اسم حسين عليه السلام و ياد حسين عليه السلام فراموش شود و آرامگاه حسين عليه السلام و عزاداري براي حسين عليه السلام، از ميان برود.
خطر اين گروه ، بيش از گروه اول است ، اما در اجراي برنامه هايشان، ناتوان ماندند؛ چنان که اين مسأله ، در تاريخ ، روشن شد. ما امروز شاهد گسترش زماني و مکاني عزاداري هاي امام حسين عليه السلام هستيم. امروز دست کم بيش از 100 ميليون نفر در عزاداريي هاي امام حسين عليه السلام شرکت مي کنند ؛ نه تنها در جهان اسلام، بلکه مثلا در آفريقا. جمعه گذشته در ايام عاشورا، همه خطبه ها به اسم امام حسين عليه السلام برگزار شد؛ در همه جا، در اروپا، در آمريکا و در هر کشوري که دوست داران حسين عليه السلام زندگي مي کنند. امروز 100ميليون نفر و يا بيشتر ، مجالس حسيني را برپا مي کنند. سفر من به «گابن » ، با اربعين حسيني «مصادف بود و در آن جا سخنراني مفصلي کردم. در «سنگال » هم که بودم، مجالس مفصلي برپا کرديم. در همه کشورها ، مراسم هاي عزاداري امام حسين عليه السلام در حال گسترش است. بنابراين گروه دوم دشمنان حسين عليه السلام ، پرخطر تر و ستم کار تر از گروه نخست اند، اما در کارشان ناکام ماندند. خطر اين ها ، از گروه سوم، کمتر است.
دشمن سوم ، بر آن بودند تا چهره حسين عليه السلام را مخدوش کنند و واقعه کربلا را در سال گردها و عزاداري ها نگه دارند و آن را به گريه و اندوه و ناله محدود کنند. ما بر حسين عليه السلام ، بسيار مي گرييم، اما هرگز در گريه متوقف نمي شويم. مويه ما براي نو کردن اندوه ها و کينه ها و ميل به انتقام و خشم بر باطل است. اين ها انگيزه ما براي گريه بر حسين عليه السلام است. چرا به خاک افکنده شدن امام حسين عليه السلام را ياد مي کنيم و آن را در مقابل مي خوانيم؟ ناله ها و شيون هاي دل خراش ! ماجرا را صحنه به صحنه مي خوانيم تا واقعيت را پيش رو آوريم و خطر ستم پيشگان و سنگدلي شان را دريابيم و ابعاد فداکاري و قدرت آن را بفهميم. پس ما به شيون، بسنده نمي کنيم و حسين عليه السلام را شهيد اشک ها نمي دانيم. برآنيم که تکليف ما فقط با عزاداري هاي ما ، به انجام نمي رسد. اگر در تاريخ نبرد ميان حق و باطل ، واقعه کربلا را از جمود خارج کنيم و آن را به گذشته پيوند بزنيم ، به طور طبيعي، حادثه بر آينده هم پيوند مي خورد ؛ چنان که مي گوييم حسين عليه السلام ، وارث آدم و نوح و موسي و عيسي است و امام صادق و باقر و رضا عليه السلام، ميراث دار او هستند و هر کسي که با باطل مي ستيزد و همه توان و حيات خود را در راه دفاع از حق تقديم مي کند ، ميراث دار اوست.
حق و باطل ، از ازل ، با هم در ستيز بودند. اين مساله ، سنت خداوند در خلقت است. آدمي ، خير و شر را مي شناسد ؛ چنان که در قرآن آمده است : « سپس بدي ها و پرهيزکاري را به او الهام کرد. (شمس ، آيه 28) » خداوند سبحان است که به من آموخت و الهام کرد و روح در من دميد و مرا آفريد. من خير و شر را در مي يابم و هم توانا بر خير و هم توانا بر شر هستم :« راه به او نشان داديم ، يا سپاس گزار باشد يا ناسپاس . ( انسان ، آيه 3)»اين سنت خداوند است که در هستي ، هم امکان انجام دادن خير هست و هم شر. ما راه خير را چشم بسته و بدون آگاهي از شر ، نمي پيماييم . آدمي در هر موقعيتي که قرار مي گيرد ، خودش را در برابر دو گزينه ، مختار مي بيند ؛ چيزي هست که او را به خير مي خواند و چيزي ديگر او را به شر دعوت مي کند. او در هر موقعيتي ، خود را در نبردي آزاد مي بيند که مي تواند خير را برگزيند و يا در چاه شر، سقوط کند. اگر خير را برگزيند، کامل مي شود، زيرا اين گزينش ، پس از ستيزي ويران گر و دروني بوده است.
انسان ، هم چون زنبور نيست. زنبور تنها مي تواند عسل بسازد. آدمي مثل گوسفند ، حيوانات سودمند يا خورشيد نيست، اين ها فقط توانايي کار خير دارند، اما آدمي ، هم توانايي انجام دادن خير دارد و هم شر. بنابراين سنت آفرينش خداوند، وجود احساس خير و شر در عالم خارج است. پس آدمي در هر موضعي ، در برابر دو گزينه قرار دارد.
وجود خير و شر ، دو جبهه ابدي و ازلي را مي سازند. جدمان، حضرت آدم عليه السلام ، برگزيده خدا ، جبهه اصلي را رهبري کرد ؛ نبرد ميان قابيل و هابيل. مي توان گفت اين ستيز ، نبردي نمادين يا حقيقي تاريخي است. فرقي نمي کند ، آن چه مهم است بازتاب اين نبرد براي ماست. قرآن نيز نبرد هابيل و قابيل را بيان مي کند. در اين هابيل و قابيل را بيان مي کند. در اين نبرد، جبهه کوچک خير ، در برابر جبهه کوچک شر قرار مي گيرد. گستره اين نبرد، محدود است . ميان دو برادر که از يک پدر و يک مادر هستند، نبردي ،روي مي دهد. قابيل، هابيل را مي کشد. هابيل در زير خاک دفن مي شود. پس از آغاز آن نبرد و از همان لحظه اول، به خون آغشته شد. اين نبرد پر دامنه آغاز شد تا از همان زمان و تا امروز و تا ابد ، در برابر آدمي ، تجربه اي قرار دهد.
از آن زمان به بعد ، اين نبرد ها ادامه يافتند. پژوهش گران ، منتقدان ، فلاسفه ، اقتصادان و پايه گذاران مکتب هاي اقتصادي قديم و جديد ، اين نبرد را تفسير کرده اند، درباره آن نظر داده اند و اثرهاي آن را بر شمرده اند. آنان در اظهار نظر خود، بر حق هستند ؛ زيرا هر کدام به نوعي ، اين نبرد را تعريف کرده اند. آنان در زماني زندگي مي کردند که ويژگي بارز نبرد، اختلاف طبقاتي بود. من شک ندارم که اگر آن ها در دوره ما زندگي مي کردند، به اين نبرد ، ويژگي ديگري مي دادند ؛ چرا که اين نبردها،امروز از چارچوب طبقاتي خارج شده اند. اين نبردها گاهي ميان طبقات مختلف اجتماعي و گاهي ميان ملت ها و ... نمي خواهم در اين مورد بحث کنم. آن ها آخرين نبردها را تعريف کردند و به آن ها عموميت بخشيدند و گفتند همه تاريخ ، از ابتدا تا انتها ، نتيجه اين مبارزه و نبرد است.
واقعيت اين است که نبرد حقيقي ، ميان ستم پيشه و ستم ديده است. زيرا ستم ، شکل هاي گوناگوني دارد. گاهي ظلم، حالت شخصي دارد. کسي ، ديگري را مي زند؛ شوهري ، همسرش را مي زند؛ برادرش را مي زند و يا شخصي ، به همسايه اش آزار مي رساند. اين نبردها ، شخصي است.
گاهي ستم ، ويژگي ديگري پيدا مي کند. استعمار ، ستمي سياسي است و استعمار گران ، به مردم ستم مي کنند ؛آزادي و سرزمين و وطن شان را غصب مي کنند. اين چيزها را گاهي به کمک سياست مي گيرند و گاهي با شمشير. اين نوع ستم ، نبرد ميان ظالم و مظلوع را تصوير مي کند و استعمار گر و استعمار شده را.
گاهي نبرد ، ويژگي اقتصادي پيدا مي کند ؛ استثمار کننده و استثمار شونده. گروهي ، با فريب و زور و ربا ، اموال ديگران را مي دزدند. ربا ، در قديم رواج داشت ؛ چه پيش از اسلام، چه پس از اسلام و حتي امروز هم وجود دارد. گروهي ، با استفاده نادرست از مال و امکاناتي که دارند، اموال و تلاش ديگران را تصاحب مي کنند. اين ، نوع ديگري از ستم است ؛ نبرد ميان استثمار کننده و استثمار شونده.
گاهي نبرد ، با ويژگي فرهنگي و فکري ، خود را نشان مي دهد. يکي از متفکران، اين ستم را « استحمار » مي نامد. استحمار يعني اين که مي خواهند مردم را نادان نگه دارند. مردم، چيزي نفهمند و نادان بمانند. در اين جا نيز ستم کار، عقل و انديشه و آگاهي و احساس ستم ديده را ناديده مي گيرد. در اين جا نيز نبرد، پا برجاست.
قرآن کريم ، همه انواع ستم را معرفي مي کند و همه ستم ديدگان را با هم مي خواند : « و ما بر آن هستيم که بر مستضعفان روي زمين نعمت دهيم و آنان را پيشوايان سازيم و وارثان گردانيم. (قصص ، آيه 5)» استضعاف يعني گروهي ، گروهي ديگر را ضعيف بداند و دارايي و انديشه آن ها را غصب کند. نگاه تاريخي قرآن کريم مي گويد در زمين ، مردم ،دو گروه اند ؛ يا ظالم يا مستضعف . اين دو گروه ، در برابر هم قرار مي گيرند؛ ستم ، زياد مي شود ؛ ظالم ، طغيان مي کند ؛ چيره مي شود و سرانجام ، حکم راني مي کند.
مستضعفين ، جست و جو مي کنند ؛ متفق مي شوند ؛ التماس مي کنند ؛ توسل مي جويند ؛ ناله و فرياد سر مي دهند و سرانجام خداوند ، براي آنان ، رهبر يا وحي و يا پيامبري مي فرستد تا آنان را گرد هم آورد و رهبري کند. آنان نيز از مصالح خود در برابر ستم کار دفاع مي کنند. همه پيامبران ، کساني که فريادشان خداي واحد واحد بود، هميشه در ميان تعداد زيادي مستضعف بودند. آن ها در کنار مستضعف بودند. آن ها در کنار مستضعفين مي ايستادند، نه به دليل که کينه توزي از قدرت مندان ، چرا که عقده اي در کار نيست ، بلکه به دليل بيزاري از ظلم ، آنان مي خواهند زورمداران و ستم بارگان را از عرش شان فرو کشند. پيامبر ، هيچ کينه و عقده اي عليه هيچ انساني ندارد. او از اين کينه توزي ها، مبراست.
شعله نبرد ، زبانه مي کشد. مستضعفين به پا مي خيزند، گرد نبي خود مي آيند و نبرد را آغاز مي کنند. فداکاري مي کنند و نبرد را پي مي گيرند تا ستم کار ، از عرش اش سقوط کند و از طغيان ، دست بردارد. مستضعفين ،در برابر استعمار و استثمار و استحمار ستم کار مي ايستند.
انواع سه گانه ستم، رهبراني دارد . اين رهبران، بوده اند و اکنون نيز هستند ، اما سرانجام ستم، در برابر اکثريت مي شکند و ستم پيشه نيز خرد مي شود. سپس ستم کار جامه نو بر تن مي کند ؛ جامه انبيا و لباس دين. به دعوت جديدي فرا مي خواند و شعار دفاع از مصلحت مردم را سر مي دهد. اعلام مي کند که در کنار مستضعفين است. مستضعفين مي بيند ستم، از درون خودشان پا گرفته است ؛ غصب و استبداد و استعمار و استثمار و استحمار ، از درون خودشان است. در اين هنگام ، نبردي ديگر آغاز مي شود. بدين گونه اين نبرد ، از ازل تا ابد ، پاينده است.
اين نبرد براي چيست ؟اين سنت خداوند است. اين نبرد هميشگي براي اين است که آدمي بتواند با اراده کامل خود ، از ميان خير و شر ، يکي را انتخاب کند و اين گونه است که سلسله پاينده ستيز ميان ستم کار و ستم ديده ، کامل مي شود. از آدم، برگزيده خدا و نوح، پيامبر خدا و عيسي ، روح خدا و موسي ، هم سخن خدا و تا محمد ، محبوب خدا و علي ، ولي خدا. از اين رو، واقعه کربلا ، يک نبرد جدا افتاده و پديده اي يگانه در تاريخ انسان نيست. حلقه اي ويژه است و به طور طبيعي ، با ديگر حلقه هاي تاريخ نبرد، تفاوت دارد. چنان که اين حلقه ، با گذشته پيوند دارد ، با آينده ، نيز در پيوند است.
ما با اين يادها و عزاداري ها و برپايي مجالس سوگ مي کوشيم تا با اين واقعه ، مانند اتفاقي جديد زندگي کنيم. پدران و نياکان و رهبران و علماي ما نيز در اين راه تلاش کردند. به سخنان امام حسين عليه السلام گوش را فرا مي دهيم :« الا ترون أن الحق لا يعمل به و الباطل لا يتناهي عنه ؛ آيا نمي بينيد به حق عمل نمي شود و از باطل بازداشته نمي شود. ( ا... وف ، صفحه 79)» اين سخن ، در گوش عزاداران، طنين مي افکند و انسان را وا مي دارد تا هوشيار باشد که در اين نبرد هميشگي، امروز چه بايد بکند ؟ دو جبهه ، روشن است و تا هنگامي که دو جبهه، رهبران و پيروان خودش را دارد، ما بايد ببينيم آيا در جاي خود ايستاده ايم ؟ در کدام جبهه هستيم ؟ سخنان و شعارها، روشن اند. وقتي که انسان معاصر در مي يابد که نبرد امام حسين عليه السلام با گذشته و آينده پيوند دارد ، درنگ مي کند و در برابر دو جبهه مي ايستد تا صف خود را انتخاب کند. اگر بخواهيم هر دو جبهه را بشناسيم، بايد بدانيم هر کدام ويژگي هاي خودش را دارد. دقت خيلي زيادي نمي خواهد. ويژگي ها ، روشن است . آيا کسي هست که شک کند اسراييل ، ظالم است ؟اسراييل ، فلسطين را اشغال و مردم را آواره و بي گناهان را نابود کرده است. به بهانه حمايت از خود، اشغال را ادامه مي دهد و فکر جهاني را با استعمار و استثمار و استحمار، به بيراهه برده است.
بنابراين ما ، مستضعفين هستيم. اسراييل در جبهه يزيد است ؛ جبهه باطل ، جبهه ستم پيشگان و ما درجبهه مستضعفين هستيم ؛ جبهه حسين عليه السلام. ما چه بايد بکنيم ؟ سيره حسين عليه السلام با خاندان و ياران و فرزندان و با همه هستي و مردان و زنان خود، به آوردگاه مي رود. کساني هم که با حسين عليه السلام از مدينه خارج نشدند ، با اجباري از جانب حسين عليه السلام مواجهه نشدند ؛ چرا که حسين براي آن ها چنين نوشت : « الا و أن من خرج معي يقتل و من لم يخرج لن يبلغ النصر ؛ بدانيد آن که با من از مدينه خارج شود ، کشته خواهد شد و آن کس که بماند، به پيروزي نخواهد رسيد.» او مي خواهد همه دوست داران و عزيزان خود را همراه کند، اما به کجا ؟ به محراب شهادت . او مي داند که همگي به سوي شهادت گام بر مي دارند و همين طور هم بود. سخنان امام حسين عليه السلام و علي اکبر را وقتي علي اکبر به خيمه ها بازگشت و آب خواست ، مي خواندم. مضمون سخن امام حسين عليه السلام اين بود که آب ندارد ، اما به علي اکبر مي گويد :« اميدوارم که از دست جدت سيراب شوي. » در اين دنيا سيراب مي شود ؟ جدش کجا به او آب مي دهد ؟حسين عليه السلام ، شهادت و مرگ را براي تنها فرزندش آرزو مي کند. مي گويد :« بفرما، بجنگ و بمير. اين معناي سيراب شدن از دست جدت است . » ديگران از او اجازه مي خواهند و او به آن ها اجازه مي دهد و همين گونه ، يکي پس از ديگري ، همه آن ها را تقديم کرد. در مقتل ، ماجرا را شنيده ايد. جزييات اين کارزار ،بسيار به حقيقت نزديک است. مردم ، گمراهانه ، آز ورزيدند. به آن ها اندکي پول دادند يا يک مشت خرماي خشک گرفتند و براي قتل حسين عليه السلام آمدند. احاديث و سيره ها متفاوت است ، اما برخي گفته اند که 30 هزار نفر يا بيشتر، حسين عليه السلام را محاصره کرده بودند. همراهان امام حسين عليه السلام دانستند که ميان آنان و پيروزي ، به اندازه ضربات شمشير امام حسين عليه السلام و عباس و ديگر قهرمانان فاصله هست ، يعني لحظات بيش تا نجات آنان نمانده است. آنان مي دانند که پس از شهادت امام حسين عليه السلام ، خصم به درون خيمه ها مي رود و لباس ها و زيور آلات و گوش واره ها را بي رحمانه به غارت مي برد. آري روشن شد که چه کردند، در مقتل خوانده ايد که با شمشير و نيزه ها و هر وسيله اي که در دسترس شان بود، حمله کردند. ما اين رخ داد ها را در ايام عاشورا مي خوانيم.هدف چيست ؟ مي خواهيم عاشورا را در جايگاه درست تاريخي خود قرار دهيم ؛ زيرا اين واقعه ، در سلسله حلقه هاي متصل به هم ، جايي دارد. نبرد حق و باطل با حسين عليه السلام به اوج خود مي رسد ، اما اين نبرد، هم چنان ادامه دارد. پيش از حسين بود و پس از آن هم خواهد بود. چرا حلقه حسين عليه السلام متفاوت و ويژه است ؟ زيرا فداکاري امام حسين عليه السلام ، فداکاري بزرگي بود. او ، همه چيز را براي خدا تقديم کرد : « ان کان دين محمد لم يستقم الا بقتلي فيا سيوف خذيني ؛ اگر دين محمد پابرجا نمي ماند مگر با مرگ من ، پس اي شمشير ها ! مرا دريابيد. » او، همه چيزش را تقديم کرد. اگر اين واقعه را به سلسله تاريخي و سرمدي نبرد ميان حق و باطل پيوند دهيم ، خود را در اين جبهه قرار داده ايم.
امروز اين نبرد ، ميان فلسطيني ها و اسراييل بر پاست . اين مساله ، نخست تکليف فلسطيني هاست و اگر آن ها اين کار را انجام ندهند، بر ما واجب عيني است که به پا خيزيم و اين کار را انجام دهيم .اسراييل نيرومند است ، اما يزيد نيز قدرت داشت . اسراييل مي کشد ، مي سوزاند و سر مي برد. آن چه انجام مي دهد ، بر صفحه هاي تلويزيون مي بينيم. به ياد مي آوريم که « مسلم بن عقيل » نيز در کاخ به قتل رسيد ، سرش را از تن جدا کردند و جسدش را از بلندي افکندند. پس اسراييل ، در صف يزيد است. همه ابعاد واقعه کربلا، هم اکنون نيز وجود دارد. حسين عليه السلام باز نگشت و نگفت که آن ها ظالم اند و به مرد و زن و مرده رحم نمي کنند. نگفت که آن ها پس از کشتنم ، سينه ام را پاره پاره مي کنند. پس برماست که در راه حق گاه برداريم. چه سودي دارد که خوار بمانيم ؟ در حالي که او پيشواست و بايد اين همه را تحمل کند.
بنابراين ، نبرد ما با اسراييل ، ادامه نبرد امام حسين عليه السلام است. آن ها درباره حسين عليه السلام است. آن ها درباره حسين عليه السلام مي گفتند : « خرج عن حده فقتل بسيف جده ؛ او از حد و حدود خود تجاوز کرد و با شمشير جدش کشته شد.» اين حکمي بود که در محکمه ، براي امام حسين عليه السلام صادر کردند. مي گفتند : « چرا عصيان مي کني ؟ چرا نمي گذاري مردم ، نماز بگزارند و روزه بگيرند ؟ حج بر جاي آورند و زکات بپردازند ؟اي حسين ! چرا اين کار را مي کني ؟ از اين همه نبرد و درگيري، چه نتيجه اي مي گيري ؟»
من آمده ام تا به شما هشدار دهم که اسراييل هم ، همان حرف را مي زند :« بياييد با هم زندگي کنيم ، بيايد با هم زندگي مسالمت آميز داشته باشيم !» آيا اين حرف ها از دولتي که اساس اش ، اشغال گري و تعدي و طمع و زياده خواهي است ، پذيرفتني است ؟ اسراييل مي گويد :« من بالاتر از ديگر انسان ها هستم. همه آدميان بايد زير سلطه من باشند.» پس اين نبرد امام حسين عليه السلام در عصر ماست. ما چيزي را از سلسله نبرد حق و باطل جدا نمي کنيم؛ چنان که به حسين عليه السلام در نبردش با يزيد مي گوييم: « السلام عليک يا وارث آدم صفوة الله »
مترجم : مهدي فرخيان
منبع : مجله خيمه