فارسی
دوشنبه 01 مرداد 1403 - الاثنين 14 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

مرگ و فرصت ها، ص: 329

رفيق های اين دوره بيشتر افراد را در چاله می اندازند و گرفتار می كنند. از خدا و كرامات انسانی دور می كنند.

گفت: ای شيخ! واقعاً خودت را بی صاحب حساب كرده ای؟ يعنی تو فكر می كنی هيچ كس را نداری؟ گفت: ما چه كسی را داريم؟ گفت: وجود مبارك امام زمان عليه السلام را داريم. باز كردن گره شيعيان در دست اوست. به او متوسل شو. گفت: چه كار بايد بكنم؟ گفت: چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله برو و به حضرت متوسل شو! گفت: باشد.

چهل شب چهارشنبه رفت و متوسل شد. شب چهارشنبه چهلم، هوا خيلی سرد بود، سينه اش نيز خيلی خراب بود. گفت: من در مسجد بمانم و سرفه كنم و خون در مسجد بريزد، نجس كردن مسجد حرام است. بيرون آمد و روی سكوی گلی مسجد نشست و منقل كوچكی داشت، زغالش را آتش كرد و قهوه دم كرد. طبق رسمی كه عرب ها داشتند، چايی كمتر می خوردند و بيشتر قهوه می خوردند. قهوه كه دم كشيد، ديد كه جوان باادب و خوش سيما و نورانی آمد و روی سكوی آن طرف مسجد نشست.

شيخ گفت: خدايا! دو استكان قهوه درست كرديم، اين شخص از راه رسيده، اگر بگويد: برای ما قهوه بريز، همه را بايد به او بدهيم بخورد. چه كنم؟ در فكر بود كه از آن طرف سكو رو كرد و گفت: آقا! فرمايشی داريد؟ به او گفت: شيخ حسين! فعلًا قهوه برای ما بريز تا بعد بگويم. ديد نه خطری كه حس می كرد، درست است. قهوه را ريخت و از روی سكو بلند شد و آمد و گفت: بفرماييد.

او فقط لبش را تر كرد و بقيه را برگرداند و گفت: بخور تا همين الان سينه ات خوب شود. ما نيامديم كه از شما چيزی بگيريم، ما آمديم كه به شما چيزی بدهيم.

قهوه را خورد و ديد سرفه و خون بند آمد و سينه باز شد، مانند روز اولی كه از مادر به دنيا آمده بود. گفت: سينه ات خوب شد، می ماند آن دختر، او را




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^