وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَِيْهِ السَّلَامُ فِي طَلَبِ السِّتْرِ وَ الْوِقَايَةِ
در طلب رازپوشى از پروردگار متعال
﴿1﴾
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ أَفْرِشْنِي مِهَادَ كَرَامَتِكَ ، وَ أَوْرِدْنِي مَشَارِعَ رَحْمَتِكَ ، وَ أَحْلِلْنِي بُحْبُوحَةَ جَنَّتِكَ ، وَ لَا تَسُمْنِي بِالرَّدِّ عَنْكَ ، وَ لَا تَحْرِمْنِي بِالْخَيْبَةِ مِنْكَ .
(1) الهى بر محمد (ص) هم ز اولاد
درودت باد تا روحش شود شاد
مرا مهد كرامت خواب فرما
زلال رحمتت سيراب فرما
به قلب جنت الما و انشانم
ز درگاه كرم از خود مرانم
و بر آنان كه از درگاه بارى
به خيبت يا به خسرانى نشانى
ز پيشانى آنها داغ بطلان
چنين داغى مرا ايمن نما زان
به حرمانى مسازى تو دچارم
گناهم را همى اقرار دارم
﴿2﴾
وَ لَا تُقَاصَّنِي بِمَا اجْتَرَحْتُ وَ لَا تُنَاقِشْنِي بِمَا اكْتَسَبْتُ ، وَ لَا تُبْرِزْ مَكْتُومِي ، وَ لَا تَكْشِفْ مَسْتُورِي ، وَ لَا تَحْمِلْ عَلَى مِيزَانِ الْإِنْصَافِ عَمَلِي ، وَ لَا تُعْلِنْ عَلَى عُيُونِ الْمَلَإِ خَبَرِي
(2) تو ما را آفريدى مهربانى
بزرگى خالقى روزى رسانى
ز ناشايستهها بر آن كه كردم
مكن كيفر مكن از خويش طردم
در اعمالم به نامه از سياهى
ببينى هر چه رايى در تباهى
مگيرى سخت بر من از فضايح
مدر رازم ز پرده بر قبايح
اگر يابندهاى چون من به غفلت
عدالت را به اجرا در حكومت
عليه من رسد حكيمم به دستم
كه بىچون و چرا محكوم هستم
ندارم طاقتى من آنچنان را
كه انصاف ترا برتابم آن را
و جز فضل و كرم نبود پناهى
ز غفرانت اميدم يا الهى
به چشم ديگران اسرار ما را
ميفكن آفتابى كار ما را
﴿3﴾
أَخْفِ عَنْهُمْ مَا يَكونُ نَشْرُهُ عَلَيَّ عَاراً ، وَ اطْوِ عَنْهُمْ مَا يُلْحِقُنِي عِنْدَكَ شَنَاراً
(3) كه تو نيكو بدانى از حقايق
اگر آن برملا گردد ز رازق
ز نامى ننگ آيد بر گزارش
تو از اين ديد مردم دور دارش
ز طومارى كه در آن جز سياهى
ز كردارم حكايت بر تباهى
تو در هم پيچ اى حى توانا
مرا در صقع شامخ جاى فرما
﴿4﴾
شَرِّفْ دَرَجَتِي بِرِضْوَانِكَ ، وَ أَكْمِلْ كَرَامَتِي بِغُفْرَانِكَ ، وَ انْظِمْنِي فِي أَصْحَابِ الَْيمِينِ ، وَ وَجِّهْنِي فِي مَسَالِكِ الآْمِنِينَ ، وَ اجْعَلْنِي فِي فَوْجِ الْفَائِزِينَ ، وَ اعْمُرْ بِي مَجَالِسَ الصَّالِحِينَ ، آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ .
(4) تو در هم پيچ اى حى توانا
مرا در صقع شامخ جاى فرما
و در آنجا كه جنت هست و رضوان
مرا جاده بر آن اى حى سبحان
مرا از آن شرافت كن نثارم
كه آمرزى مرا اى كردگارم
و بر آمرزشى از آن بركت
شود تكميل بر من آن كرامت
كه با روى سپيدى سر بر آرم
در آن محفل گه از ابرار و يارم
و اصحاب يمين تو در آن روز
به درگاهت صف آرايند و فيروز
ز اصحاب يمين باشم در آن وقت
به ظلت در سعادت بوده خوشبخت
مرا زان فرقهاى را كه آمينند
و ايمن گشته از رب رحميند
شمار آور چنان فرما عنايت
كه با آن فرقهى امن و امانت
به راه زندگى در جمع آنان
نشينم مطمئن با پارسايان
خداوندا چنين فرما مقرر
كه با آن رستگاران من برم سر
و در اين رستگاريم بميران
كه در روز جزا چون رستگاران
سر از اين خاك بردارم سبكبار
مرا با انجمن صلى و اخيار
دهى ره زان مجالس تا كه شادان
و روشن دار بر ذيجاه آنان