كه جز اين قلعهى توحيد يكتا
نباشد كس مددكارم ز هر جا
مرا بر اين گرفتارى معارك
كسى نتوان رهاند زين مهالك
و بر اينم ترا يكتا شناسم
شريكى نى عديلى ناشناسم
ترا من مىپرستم در جهانم
سيه روزى كارم نيز دانم
و تنها چارهى كارم در اين است
به سوى تو گريزم بر سرم دست
كه زيرا درگهت جاى گنهكار
پناهنگاه و مامواى زيانكار