چه بسيار دشمن كه بر من بتاخت
به كشتن مرا تيغ آماده ساخت
برايم دم تيغ را تيز كرد
سوى تيز آن نازكم نيز كرد
پس آن گاه آن را به زهر آب داد
كمين كرد و بر من كمان بر نهاد
نگرديد غافل ز من چشم او
فرو ريخت بر من بسى خشم او
كه تلخى فزايد از آن كام من
نماند به گيتى مگر نام من