در تفسير بعضى از آيات قرآن مجيد آمده :زمانى كه نوح سوار كشتى شد و به دستور خداوند از هر نوع موجود زنده جفتى را در كشتى آورد ، ناگهان چشمش به پيرمردى خورد كه او را نشناخت ، فرمود : چه كسى تو را داخل كشتى كرد ؟ پاسخ داد : خودم آمدم و آمدنم براى اين است كه به قلب يارانت دست اندازى كنم تا جايى كه قلبشان با من و بدن هايشان با تو باشد .نوح فرياد زد : اى دشمن خدا ! از كشتى بيرون شو ، تو موجودى هستى كه خدايت از پيشگاه رحمت و مغفرتش طرد كرده است . ابليس به نوح گفت : پنج چيز مردم را به هلاكت مى نشاند ، سه مرحله آن را برايت مى گويم و از دو قسمت ديگرش كه ابزار مهم من براى به دام انداختن فرزندان آدم است چشم مى پوشم !! خداوند به نوح فرمود : احتياجى به بيان آن سه قسمت نيست ، از او بخواه آن دو قسمت را برايت بگويد . شيطان گفت : دو برنامه اى است كه مرا تكذيب نمى كنند و دو مسئله است كه به آن دو با من مخالفت نمى ورزند . اى نوح ! حرص و حسد ، مردم را هلاك كرد ، به خاطر آتش حسد خرمن عبادتم سوخت و ملعون شده و از پيشگاه محبّت حق رانده شدم و با حرص بود كه درخت ممنوع بهشت را بر آدم مباح كردم و به وسيله حرص بود كه آدم را از بهشت محروم نموده و به حاجتم رسيدم !!
منبع : برگرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان