فارسی
سه شنبه 25 ارديبهشت 1403 - الثلاثاء 5 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

اثبات كلام الهي

 پس از بحث از اوصاف ثبوتى ذاتى , شايسته است نگاهى به برخى از مهمترين اوصاف ثبوتى فعلى خداوند داشته باشيم حقيقت اين است كه اوصاف فعلى حق تعالى قابل شمارش نيست و قرآن از اوصاف فعلى متعددى سخن گفته است; خالق, فاطر, مالك, حاكم, رب, رازق, رحمان, رحيم, غافر, هادى, وكيل, نصير, قاهر, محيى, مومن, جبار, شكور و دهها اسم ديگرى كه در قرآن به كار رفته اند, همگى از اوصاف فعلى او حكايت مى كنند به رغم اين تعدد و تنوع, متكلمان مسلمان, عموماً بحث خود را در اوصاف فعلى به چند صفت خاص محدود مى سازد ما نيز به منظور مراعات اختصار در بحث , چاره اى جز پيروى از روش رايج نداريم, هر چند به نظر مى رسد كه بررسى همه اوصاف فعلى, تا آنجا كه در حيطه شناخت آدمى قرار مى گيرد , از وظايف علم كلام و متكلمان است .
كلام الهى
همه متكلمان و فرقه هاى اسلامى, و بلكه همه مسلمانان , بر متكلم بودن خداوند متفق اند و كلام را از اوصاف الهى مى شمارند . با اين حال, در جزئيات اين بحث اختلاف شديدى بين فرق گوناگون كلامى رخ داده است . اين اختلاف عمدتاً به دو مساله باز مى گردد:
1ـ تفسير حقيقت كلام الهى .
2ـ حدوث يا قدم كلام الهى .
نگاهى به تاريخ سده هاى نخست اسلام نشان مى دهد كه اختلاف راى مسلمانان در مسائل فوق , به ويژه در مساله حدوث يا قدم الهى, فتنه هاى بزرگى را برانگيخته و حتى سبب شده كه گروهى به تكفير و قتل مخالفان خود بپردازند.
ما در اين بحث, ابتدا نگاهى به مهمترين آراى مطرح شده در باب حقيقت كلام الهى و حدوث و قدم آن خواهيم داشت و پس از روشن كردن راى صحيح, اين بحث را ازمنظر قرآن و سنت, پى گيرى مى كنيم .
حقيقت كلام الهى چيست؟
در تبيين حقيقت كلام الهى آراى مختلفى اظهار شده است كه در ذيل به مهمترين آنها اشاره مى كنيم:
1ـ گروهى كلام خدا را همان اصوات و حروف مى دانند و معتقدند كه اصوات و حروف مزبور قائم به ذات الهى و قديم اند. اين گروه تا بدانجا پيش رفته اند كه حتى جلد قرآن را قديم و ازلى دانسته اند.1
2ـ در نظر گروهى ديگر, كلام خدا اصوات و حروفى است كه قائم به ذات الهى ولى حادث اند.
3ـ راى سوم آن است كه كلام خدا اصوات و حروفى است كه حادث وغير قائم به ذات الهى اند, بلكه فعل و مخلوق خداوندند در اين ديدگاه, كه منسوب به معتزله است, متكلم بودن خداوند به معناى ايجاد حروف و اصوات در خارج است . 2
4ـ گروهى از اشاعره كلام الهى را معنايى قائم به ذات او مى دانند كه حقيقتى غير از علم و اراده دارد و از آن به ((كلام نفسى)) تعبير مى كنند. به اعتقاد آنان, كلام نفسى معنايى واحد است بدين معنا كه از تنوع اسلوبهاى تعبيرى , مانند امر و نهى و اخبار و ندا و ...به دور است . اين معنا, كه حروف و اصوات بر آن دلالت مى كنند, حقيقتى قديم و ازلى و از صفات ذاتى حق تعالى است .
در ارزيابى آراى ياد شده اجمالاً مى توان گفت كه راى نخست باطل است , زيرا تصور قيام حروف و اصوات مادى به ذات الهى, كه ذاتى مجرد و غير مادى است, معقول نيست, خواه حروف و اصوات را قديم بدانيم يا به حدوث آنها اعتراف كنيم ( هر چند غرابت راى اول, يعنى قدم حروف و الفاظ حاكى از مراد خداوند بسيار بيشتر است).
ديدگاه اشاعره نيز خالى از اشكال نيست . مهمترين اشكالى كه بر اين ديدگاه وارد شده آن است كه اساساً كلام نفسى, به مثابه حقيقتى مغاير با علم يا اراده الهى, امرى معقول و قابل تصور نيست و تصوير اشاعره از آن در نهايت به علم يا اراده باز مى گردد كه در اين صورت , نمى توان آن را صفتى جداگانه و مستقل به شمار آورد.3
بنابراين, راى صحيح آن است كه متكلم بودن خداوند معنايى جز ايجاد و خلق حروف و اصوات ندارد كه گاه در شيئى مادى (مانند درخت) و گاه از سوى فرشته وحى يا به صورتهاى ديگر ظهور مى يابد و متكلمان شيعى نيز در اين راى با معتزله همداستانند. علامه مجلسى مى گويد:
طايفه اماميه معتقدند كه كلام خداوند متعال حادث است و از اصوات و حروف تركيب يافته و (عرضى) قائم به غير حق تعالى است و معناى متكلم بودن خدا در نزد آنان اين است كه خدا آن حروف و اصوات را در جسم ايجاد مى كند.4
البته , نبايد اين نكته را از نظر دور داشت كه تكلم خداوند, بر خلاف تكلم انسانها, نيازمند اعضا و جوارح خاصى نيست, چرا كه وجود چنين اعضايى از خواص موجودات مادى و خداوند از ماديت وجسمانيت منزه است حاصل آنكه , اگر مقصود از كلام الهى ,واژه هاى مكتوب يا مسموع دال بر مراد خداوند باشد, يقيناً حادث بوده , مانند ساير موجودات هستى, مخلوق او يا به عبارت ديگر, فعل او هستند , و اگر مقصود از آن , ((تكلم)) باشد , حقيقت آن چيزى جز ايجاد كلمات و حروفى مكتوب يا مسموع, بدون نياز به اعضا و جوارح مادى, نيست كه از آن صفت كلام به مثابه يكى از اوصاف فعلى خداوند ,انتزاع مى شود.
همه كائنات ((كلمه اللّه))اند.
شايان ذكر است كه گاه كلام الهى به معنايى وسيعتر از حروف و اصوات به كار مى رود. در اين معنا, كلام خداوندشامل همه مخلوقات او مى گردد و هر موجودى, نه تنها فعل خداوند و آفريده اوست, بلكه كلمه اى از كلمات او نيز هست. در اينجا ممكن است اين سوال به ذهن آيد كه چگونه مى توان واژه كلام را بر شيئى كه در خارج موجود است , اطلاق كرد در حالى كه بنا بر استعمالات عرفى, كلام از سنخ الفاظ است و وجودى مكتوب يا مسموع دارد؟
پاسخ مختصر پرسش بار اين است كه با تامل در كاركرد الفاظ روشن مى شود كه شان اصلى آنها حكايت از معانى ذهنى گوينده است . بنابراين , حقيقت كلام, چيزى جز دلالت و حكايت نيست . از سوى ديگر, فعل يك فاعل علاوه بر آنكه بر وجود او دلالت مى كند, از خصوصيات وجود او نيز حكايت دارد و تنها تفاوت اين دو آن است كه دلالت در الفاظ از سنخ دلالت وضعى و قراردادى است, در حالى كه , دلالت فعل بر وجود خصوصيات فاعل خود , دلالتى عقلى و غير قراردادى است . بدين ترتيب , مى توان معناى كلام را توسعه داده , آن را بر فعل خداوند اطلاق كرد, چرا كه هر فعلى از ويژگيهاى فاعل خود و اهداف و اغراض او حكايت مى كند همانگونه كه در بحث قرآنى خواهيم ديد, قرآن كريم و روايات اهل بيت (ع) اين توسعه در نامگذارى را تاييد كرده , برخى موجودات عينى وخارجى را, از آن رو كه آيه اى از آيات الهى اند, به عنوان ((كلمه خداوند)) معرفى مى كنند.
كلام لفظى , كلام نفسى و كلام فعلى
از مجموع آنچه تاكنون گفته شد, مى توان نتيجه گرفت كه كلام الهى به سه معناى كلى به كار مى رود:

1ـ كلام لفظى; كه مقصود از آن همان حروف و اصواتى است كه خداوند آن را در خارج ايجاد مى كند تا مخاطبان را از مقصود و مراد خويش آگاه گرداند.

2ـ كلام نفسى; كه مقصود از آن معنايى قائم به ذات خداوند است كه با علم و اراده تفاوت دارد و كلام لفظى از آن حكايت مى كند.
3ـ كلام فعلى ; كه عبارت است از مخلوقات خداوند از آن جهت كه فعل اويند و از وجود و كمالات او حكايت دارند.
در ميان سه معناى فوق, معناى اول و سوم پذيرفته و قابل قبول است , ليكن معناى دوم, با توجه به تفسيرى كه در نزد اشاعره دارد, قابل تصور نيست و از آنجا كه تصديق به وجود چيزى , فرع امكان تصور آن است, نمى توان وجود چنين معنايى از كلام الهى را پذيرفت.
حدوث يا قدم كلام الهى
در قرن دوم هجرى, اين بحث در ميان گروهى از مسلمانان درگرفت كه آيا قرآن, به مثابه كلام الهى , حادث است و مخلوق؟ يا قديم است و ازلى؟ اهل حديث و حنبليان از يك سو و اشاعره از سوى ديگر, بر مخلوق نبودن قرآن و ازلى بودن آن اصرار ورزيدند و احمد بن حنبل و اشعرى طرفداران خلق قرآن را كافر خواندند . در طرف مقابل, معتزله مدافع حدوث قرآن بودند و در اين مساله نيز با اشاعره مخالفت مى ورزيدند.5
با توجه به آنچه در بيان حقيقت كلام الهى گفته شد و به ويژه , با انكار كلام نفسى, وجهى براى قول به قديم بودن كلام خداوند نيست : كلام الهى, اگر به معناى حروف و اصوات يا موجودات خارجى گرفته شود, يقيناً حادث است و اگر مقصود از آن, ((تكلم)) باشد, بار ديگر بايد به حدوث آن اعتراف كرد چرا كه تكلم به عنوان يكى از اوصاف فعلى خداوند از ايجاد حروف و اصوات (يا ايجاد موجودات خارجى) انتزاع مى گردد و مى دانيم كه صفات فعلى خداوند همگى حادث اند, زيرا منشا انتزاع آنها افعال حادث خداوند است . البته, طرفداران قديم بودن كلام الهى به ادله ضعيف و بى اساس تمسك كرده اند .6
بدين ترتيب, راى صحيح - كه پيشوايان معصوم (ع) دين نيز آن را تاييد كرده اند و متكلمان شيعى نيز بر آن اتفاق نظر دارند . 7 ـ همان است كه كلام الهى را حادث بدانيم.
دليلى بر متكلم بودن خداوند.
پس از روشن شدن حقيقت كلام الهى, بايد ديد كه چه دليلى بر اتصاف خداوند به اين صفت وجود دارد. در ميان ادله اى كه متكلمان براى اثبات اين صفت بدان توسل جسته اند, به يك دليل اشاره مى كينم :
در بحث قدرت الهى بيان شد كه قدرت خداوند به هر كار ممكنى تعلق مى پذيرد از سوى ديگر, شكى نيست كه ايجاد الفاظ مكتوب يا مسموع, امرى ممكن است . بنابراين ,ايجاد حروف و الفاظ , كه همان تكلم اليه است , در حيطه قدرت خداوند قرار دارد. 8 محقق طوسى در بيان اين استدلال مى گويد: ((و عمو ميه قدرته تدل على ثبوت الكلام))9 (قدرت عام خداوند حاكى از متكلم بودن اوست).
صفت كلام در قرآن و روايات
در قرآن كريم , واژه ((متكلم)) به عنوان صفت خداوند نيامده, ولى در مواردى صيغه فعلى مصدر تكليم (سخن گفتن) به كار رفته است:
و كلم الله موسى تكليماً (نسا : 164)
و خدا با موسى آشكارا سخن گفت.
از اين گذشته , قرآن در سه مورد تعبير ((كلام الله)) (سخن خدا) و در يك مورد , عبارت ((كلامى)) (سخن من) را به كار برده است . 10در مواردى نيز شاهد تعابيرى همچون ((كلمه ربك)) و ((كلمه الله)) هستيم . از اين موارد, مى توان نتيجه گرفت كه قرآن ,خداوند را واجد صفت ((تكلم)) مى داند.
قرآن كريم, در برخى آيات , از كلام لفظى و مسموع خداوند سخن گفته است:
فلما اتاها نودى من شاطى الواد الايمن فى البقعه المباركه من الشجر ان ياموسى انى انا الله رب العالمين (قصص : 30)
پس چون به آن (آتش) رسيد, از جانب راست وادى , در آن جايگاه مبارك , از آن درخت ندا آمد كه : اى موسى, منم , من , خداوند , پروردگار جهانيان.
اين آيه حاكى از آن است كه خداوند سبحان موسى (ع) را از طريق الفاظ مسموع مورد خطاب قرار داده, با او سخن گفت و از قراين موجود در آيه و آيات پس از آن آشكار مى شود كه الفاظ مزبور از سوى موسى (ع) شنيده مى شده است در آيه ديگرى, اقسام سه گانه سخن گفتن خداوند با آدميان بر شمرده شده است :
و ما كان لبشر ان يكلمه الله الا و حيا او من ورا حجاب او يرسل رسولاً فيوحى باذنه ما يشا انه على حكيم (شورى : 51)
و هيچ بشرى را نرسد كه خدا با او سخن گويد جز (از راه) وحى يا فراسوى حجابى, يا فرستاده اى بفرستد و به اذن او هر چه بخوهد وحى نمايد. آرى, اوست بلند مرتبه حكيم .
براساس آيه فوق , اين سه قسم عبارت انداز:
1ـ ارسال وحى (ايحا) بدون واسطه كه در اين موارد, معانى و مفاهيم در ضمير شخصى كه به او وحى مى شود, القا مى گردد.
2ـ ارسال وحى از طريق فرشته وحى.
3ـ ايجاد اصوات مسموع كه از پشت حجاب به گوش مى رسد.
افزون بر كلام لفظى , قرآن كريم مخلوقات خداوند را ((كلمات)) او مى داند . گاه عيسى (ع) را به عنوان ((كلمه الله)) معرفى مى كند:
انما المسيح عيسى بن مريم رسول الله و كلمته القاها الى مريم و روح منه (نسا : 171)
مسيح , عيسى بن مريم, فقط پيامبر خدا و كلمه اوست كه آن را به سوى مريم افكنده و روحى از جانب اوست.
و گاه نيز , از همه مخلوقات و نعمتهاى خداوند به ((كلمات)) تعبير مى نمايد:
ولو ان ما فى الارض من شجره اقلام و البحر يمده من بعده سبعه ابحر ما نفدت كلمات اللّه (لقمان : 27)
و اگر آنچه درخت در زمين است قلم باشد و دريا را هفت درياى ديگر به يارى آيد , سخنان (نعمتهاى ) خدا پايان نپذيرد.11
بدين ترتيب , قرآن كريم, كلام الهى را هم در معناى كلام مسموع و هم در معناى خلق الهى (كلام فعلى ) به كار برده است .
افزون بر اين , پاره اى آيات قرآن بر حدوث كلام الهى دلالت دارند و با تمسك به آنها مى توان نظريه ((قدم كلام خداوند )) را مردود دانست . براى مثال در سوره انبيا مى خوانيم :
ما ياتيهم من ذكر من ربهم محدث الا استمعوه و هم يلعبون (انبيا 2:)
هيچ ذكر (قرآن) تازه اى بر آنان از جانب پروردگارشان نيامد مگر آنكه بازى كنان آن را شنيدند.
با توجه به آيات ديگرى (از جمله آيه 9 سوره حجر) كه قرآن را ((ذكر )) مى خواند, مقصود از ذكر در آيه فوق قرآن است و توصيف آن به ((محدث)) (به معناى جديد) دلالت بر حدوث واژه هاى قرآن دارد.
در برخى روايات اهل بيت (ع) نيز با مساله حدوث وقدم كلام الهى روبرو مى شويم . امامان معصوم (ع) گاه اصحاب خويش را از وارد شدن در اين بحث اختلاف برانگيز بر حذر مى داشتند, چرا كه اين بحث بيشتر از آنكه بحثى اعتقادى و در جهت يافتن حقيقت باشد, صبغه سياسى يافته بود و هر يك از طرفين از آن به عنوان حربه اى عليه خصم خويش سود مى بردند . از اين رو مى بينيم كه امام رضا (ع) در پاسخ يكى از اصحاب خويش كه از راى امام (ع) درباره قرآن پرسيده بود, فرمود:
كلام الله لا تجاوزوه ولا تطلبوا الهدى فى غيره فتضلوا 12
از كلام خداوند (قرآن) تجاوز نكنيد و هدايت را در غير قرآن جستجو نكنيد كه گمراه خواهيد شد.
البته در برخى روايات نيز راى صريح امامان (ع) در اين باب مطرح شده است . براى مثال , امام هادى (ع) در نامه اى به برخى شيعيان خود نوشت:
و ليس الخالق الا الله و ما سواه مخلوق و القرآن كلام الله لا تجعل له اسما من عندك فتكون من الضالين13
و آفريدگارى غير از خداوند وجود ندارد و غير او همه مخلوق اند و قرآن كلام خداوند است بر آن از جانب خود نامى منه كه از گمراهان خواهى شد.
در روايت ديگرى مى خوانيم كه ابوبصير از امام صادق (ع) پرسيد:
فلم يزل متكلماً؟
آيا خداوند از ازل متكلم بوده است؟
امام (ع) در پاسخ فرمود:
الكلام محدث كان الله عزوجل ليس بمتكلم ثم احدث الكلام 14
كلام (خداوند ) حادث است; خداوند متعال وجود داشت در حالى كه متكلم نبود و سپس كلام را ايجاد كرد.
 
1ـ براى مطالعه پيشينه تاريخى اين بحث بنگريد به:
2ـ براى نقد ادله طرفداران قدم كلام الهى ر.ك: سبحان, محاضرات فى الالهيات, صص 170 ـ 167.
3ـ حكيم لاهيجى در كتاب سرمايه ايمان, كلام را به ((قدرت بر ايجاد الفاظ و حروف)) تفسير كرده و بر همين اساس, آن را وصفى قديم, و نه حادث, دانسته است: (سرمايه ايمان, ص 49) ولى به نظر مى رسد كه اين تفسير, در واقع صفت كلام را به صفت ((قدرت)) باز مى گرداند و استقلال مفهومى آن را مخدوش مى سازد و در نتيجه آن را از ((صفت فعلى)) به ((صفت ذاتى)) تبديل مى كند كه در اين صورت, يقيناً نمى تواند صفتى حادث باشد. اما بحث ما بر سر ((كلام)) به عنوان يكى از اوصاف فعلى (نه ذاتى) است .
4ـ به نظر مى رسد كه اين استدلال, صرفاً قدرت بر تكلم را ثابت مى كند و نمى توان از آن نتيجه گرفت كه خداوند, بالفعل متكلم است .
5ـ علامه حلى, كشف المراد, ص 315.
6ـ بقره: 75 و توبه: 6 و فتح: 15 و اعراف: 144.
7ـ نيز بنگريد به كهف: 109.
8ـ شيخ صدوق, التوحيد, باب 30, حديث 2.
9ـ همان, حديث 4.
10ـ علامه مجلسى, بحارالانوار, ج 4, ص 68.
11ـ به عبارت ديگر, اعتبار آنچه كه امروزه به ((الهيات و حيانى يا نقلى)) معروف است, در گروه اثبات صفت صدق است .
12ـ بحث مفصل ((حسن و قبح)) را در فصل مربوط به آن خواهيم آورد.
13ـ علامه حلى, كشف المراد, ص 315.
14ـ علامه حلى در كتاب مناهج اليقين, علاوه بر اين دليل, سه دليل ديگر از اشاعره نقل كرده و هر چهار دليل را رد نموده است. بنگريد به: علامه حلى, مناهج اليقين, ص 195 و 196.


منبع : پایگاه دفتر تبلیغات اسلامی
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

معنای باز بودن درهای بهشت و بسته بودن درهای جهنم ...
نفوذ، از نگاه امیرالمومنین(ع)
اخلاق و عرفان / پیامبر شناسی و امام شناسی
شادی در اسلام
نماز شب و نوافل
آشنای سرزمین بطحا
درسهایى از نهضت عاشورا
اهمیت و آثار نماز شب
پنج درس آموزنده سعادت بخش
تعظيم شعائر در ايام محرم

بیشترین بازدید این مجموعه

تاریخچه‌ شیعه
رابطه تقوا و بصیرت
سوره ای برای اهل سیر و سلوک
در پيشگاه قرآن‏
امانت دار الهى‏
دانستنی هایی درباره امام حسین(علیه السلام)
سیره تربیتی امام محمد باقر علیه السلام
بررسی داده های خداوند متعال به پیامبر اعظم
آیا تصویر امام زمان را دیده اید؟!
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^