يكى از تربيت شدگان علمى و عملى مرحوم آخوند كاشى ، فقيه بزرگ مرحوم حاج آقا رحيم ارباب بود .
اين فقير دو بار براى زيارت اين مرد بزرگ به اصفهان رفت و هر بار از خرمن فيض آن جناب بهره ها گرفت . اين مرد بزرگ از حالات معنوى و روحى استاد عاليقدرش مرحوم آخوند كاشى مسائلى بس مهم نقل مى كرد .
يكى از طلبه هاى مدرسه صدر ( محل سكونت آخوند كاشى ) كه داراى حالات معنوى و عرفانى بود مى گويد : شبى براى عبادت و مناجات با قاضى الحاجات از خواب برخواستم ، وقتى وضو گرفتم و آماده برنامه شدم ، ناگهان ديدم تمام در و ديوار مدرسه و سنگ ريزه ها و برگ درختان در پاسخ ناله انسانى دل سوخته كه به نواى « سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَالرُّوحِ » مترنم است ، در ترنمند .
خداوندا ! اصل ناله و صدا از كيست و اين چه صدايى است كه تمام موجودات مدرسه با او هم آهنگند ؟
مشغول تحقيق شدم نزديك حجره آخوند رسيدم ، ديدم محاسن سپيد را روى خاك گذاشته ، در حالى كه چون سيلاب از دو ديده اشك مى بارد ، اين ذكر شريف را مى گويد :« سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَالرُّوحِ » و در و ديوار مدرسه و درختان و نباتات به دنبال او اين ذكر را مى گويند ؛ از هيبت ذاكر و ذكر و مذكور ، نعره اى زدم و غش كردم ، چون به هوش آمدم به حجره خود برگشتم ؛ وسط روز خدمت استاد رسيدم ، با حالتى پر از اعجاب و بهت و حيرت به حضرت استاد عرضه داشتم كه داستان ديشب چه بود كه مرا سخت به تعجب انداخت ؟ آخوند كاشى در كمال سادگى به من گفت : تعجب از توست كه به چه علت گوش تو باز شد ، تا چنين برنامه اى را شنيدى ! هان تو چه كرده بودى كه در برابر اين برنامه توفيق شنيدن يافتى ؟ !
منبع : برگرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان