در آسمان ملكى است به نام حزقائيل داراى هيجده هزار بال پر قدرت ، ما بين هر بال او تا بال ديگر پانصد سال راه ملكوتى است . روزى به خاطرش گذشت آيا در فوق عرش چيزى هست ، خداوند قادر بال هاى او را دو چندان كرد و به او امر به پرواز فرمود ، آن ملك راه پريدن گرفت بيست هزار سال به سال هاى ملكوتى پريد بجايى نرسيد ، باز بال ها و قدرت او مضاعف شد و به امر حق به پريدن ادامه داد ، سى هزار سال ملكوتى ديگر پريد ولى به سر يك ستون از ستون هاى بى شمار عرش نرسيد ، خداوند عالم به او وحى كرد اگر تا قيامت دنبال پريدن خود را ادامه دهى به آخر يك قائمه عرش نخواهى رسيد ، ناگهان ملك فرياد زد : سُبْحانَ رَبِّىَ الْأعْلى وَبِحَمْدِهِ .
منبع : برگرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان