
رابطه نفس با سعادت و شقاوت انسان
از زمان نخستین پیامبر تاکنون که مسئله تربیت انسان و تهذیب او مطرح بوده، انبیا، کتب آسمانى، حکیمان و عارفان به اندازهاى که درباره نَفْس انسان سخن به میان آوردهاند، از هیچ مسئله دیگرى بحث نکردهاند، زیرا به نظر همه آنان، اساس تمام بدبختىها و خوشبختىها به وضع نَفْس انسان برمىگردد. خداوند متعال در قرآن کریم این معنا را به صراحت در سوره مبارکه الشمس بیان فرموده است :« وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَاَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ اَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا »1.و به نفس و آنکه آن را درست و نیکو نمود ، * پس بزهکارى و پرهیزکارىاش را به او الهام کرد . * بىتردید کسى که نفس را [ از آلودگى پاک کرد و ] رشد داد ، رستگار شد . * و کسى که آن را [ به آلودگىها و امور بازدارنده از رشد ]بیالود [ از رحمت حق ] نومید شد .رستگار شد، پیروز شد، به نیکبختى و سعادت و خوشبختى رسید آن انسانى که نَفْس خود را از آلودگىها شستشو داد و با طهارت و پاکى نَفْس ملاقات کرد که این طهارت و پاکى نَفْس بنا به فرموده قرآن مجید، علت لقاى نفسى، روحى و معنوى انسان با وجود مقدّس حضرت حق است. منظور از لقاى حق هم رسیدن به اوج رضایت خداوند متعال است، رضایتى که پر مقدّس آن رضایت گسترده به تمام نواحى زندگى انسان باشد.
« وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا » بدبخت شد، بیچاره شد، محکوم شد آن کسى که به معیوب کردن و ناقص کردن نَفْس خود اقدام نمود.کلمه «دسّ» با «سین»، به معناى ناقص کردن آمده است. «دسَّ»، یعنى «نَقَّصَ» یا «نَقَصَ». بیچاره آن کسى که حیات نَفْس، و چهره الهى نَفْس و وجه ربّانى نَفْس را ناقص کرد. ناقص کردن نَفْس هم فقط و فقط با کلنگ گناه و مخالفت پروردگار بزرگ عالم است که این کلنگ را خودِ انسان با شهوات، غرایز و امیالش برمىدارد و به خانه با عظمت نَفْس حمله کرده، آن را خراب مىکند.
الان چرا درد این خرابى را احساس نمى کند؟ به این دلیل که این انسان مانند مریضى است که آمپول کَرَخْ به او زدهاند تا جراحىاش کنند. چطور درد را حس نمىکند؟ دلیلش این است که فعلاً از مستى و شوق گناه و از آن پوششى که از لذت گناه به روى چهره زندگى او خورده، درد ناقص شدن را حس نمىکند