فارسی
شنبه 03 آذر 1403 - السبت 20 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

سعادت ابدى

در كتاب « اسرار معراج » اين حديث بسيار مهم و جالب و حيرت آور را مى خوانيم : در زمان رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در شهر مدينه ، شخصى بود بسيار ظاهر الصلاح ، به طورى كه كسى در حق او در هيچ موردى ، گمان سوء و ظن خلاف نداشت .
شايد بسيارى از مردم در برخورد با او از وى طلب دعا مى كردند ، ولى او بدون توجه به ظاهر آراسته خويش ، در بعضى از شب ها به خانه مردم مدينه ، دستبرد مى زد ! !
شبى براى دزدى از ديوار خانه اى بالا رفت ، اثاث زيادى در آن خانه بود و در ميان خانه به غير از يك زن جوان تنها كسى نبود ، عجيب خوشحال شد كه امشب علاوه بر به چنگ آوردن مال فراوان ، در رختخواب عيش و عشرت هم شركت خواهم كرد .
همان طور كه در دل تاريكى بر سر ديوار ، منظره فريبنده اثاث خانه و چهره دلرباى زن را مى نگريست ، به فكر فرو رفت : دزدى تا كى ، ننگ تا چه مدت ، براى چه بايد زحمات انبيا و اوليا را از ياد برد ، عاقبت اين همه گناه و فساد چه خواهد شد ، مگر براى من مرگ و برزخ و قيامت و محاكمات الهيه نيست ، در پيشگاه حق و در دادگاه عدل ، جواب اين همه ظلم و جنايت را چگونه بايد داد ؟ ! !

آرى ، با ادامه اين اعمال به روزى خواهم رسيد كه براى من راه گريز و فرار از چنگال عدالت نخواهد بود ، آن روز پس از اتمام حجت حق ، مبتلا به غضب خداوندى مى شوم و از پس آن به زندان آتش خواهم افتاد و در آن صورت انتقام آلودگى هايم را پس خواهم داد ! !
پس از اندكى تأمل و فكر ، از دزدى و تجاوز به آن زن ، سخت پشيمان شد و با دست تهى به خانه بازگشت .
به وقت صبح خود را به لباس آراستگان و صلحا آراست و به مسجد به محضر مقدس رسول اكرم صلى الله عليه و آله آمد و در حضور آن جناب نشست !
ناگهان ديد ، زن صاحب خانه اى كه شب گذشته براى دزدى اثاث آن ، در نظر گرفته بود به محضر رسول اكرم صلى الله عليه و آله آمد ، عرضه داشت : اى رسول خدا ! زن بى شوهرى هستم همراه با ثروتى زياد ، پس از چند ازدواج ديگر قصد شوهر كردن نداشتم ، اما ديشب به نظرم رسيد كه دزدى به خانه ام راه پيدا كرده ، گر چه چيزى نبرده ، ولى مرا وحشت زده كرده ، از اين پس مى ترسم در تنهايى ادامه زندگى دهم ، اگر صلاح مى دانيد براى من همسرى انتخاب كنيد 
حضرت اشاره به آن مرد ـ يعنى به دزد شب گذشته ـ كردند و فرمودند : اگر ميل دارى ، تو را به آن شخص تزويج كنم ، زن به چهره مرد خيره شد ، او را پسنديد و نسبت به او اظهار ميل و رغبت كرد .
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله عقد آن زن را براى آن مرد بست ، سپس هر دو به منزل آمدند ، دزد در كمال نشاط و شادى داستان خود را براى آن زن تعريف كرد و به او گفت : اگر شب گذشته ثروتت را مى بردم و دامن عفتت را آلوده مى كردم ، علاوه بر اين كه يك شب بيشتر در كنار تو نبودم ، آتش غضب هميشگى حق را ، براى خود برمى افروختم ، ولى در عاقبت كار فكر كردم و بر هجوم هواى نفس صبر و استقامت ورزيدم و در نتيجه براى هميشه به ثروت حلال و زوجه صالحه و عاقبت خوش و سعادت ابد رسيدم ! !


منبع : برگرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

چرا عذاب نازل نمى‏شود؟
امام سجاد عليه السلام و عبداللَّه مبارك‏
حلم آيت اللّه‏ اصفهانى
بلال حبشى‏
نشنيدى مريم چه گفت؟
در راه خدمت به خلق
شاید عمل‌های من هم مثل این پارچه پر از عیب باشد!
داستان جريح و مادر او
من از آن عمل توبه كردم
دامادی که شب عروسی غذایش را بخشید!

بیشترین بازدید این مجموعه

اجابت او را به تأخير اندازيد
حكايت گرگان و كرمان‏
حكايتى از رمى جمرات‏
گردنبند با برکت حضرت زهرا(س)
حکایت ترجيح خدا بر همه چيز
حکایت خدمت به پدر و مادر
مخالفت با هواى نفس اساس پاكى‏ها
خانه‏اى دو در
حالتان چطور است؟
على را برايم توصيف كن‏

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^