شما نگوييد اين جزوه درباره عرفان اسلامى است نه فيزيولوژى حيات ، چرا در اين نوشتار به مسائل طبيعى حيات اشاره شده است ؟ در جواب شما خواهم گفت :
يكى از معتبرترين و مهم ترين منابع عرفان و حال دعاى پرارزش عرفه امام عاشقان ، سالار شهيدان حضرت سيد الشهدا عليه السلام است كه در بخشى از آن به عنايات و الطاف حضرت حق نسبت به آفرينش انسان اشاره شده و من لازم مى دانم در توضيح گفتار حضرت صادق عليه السلام كه نعمت را فقط از خدا بدانى و اين رؤيت نعمت از خدا ، كم ترين مرحله شكر است به آن قسمت از دعاى عرفه كه هزار و چهارصد سال پيش در بيابان عرفات بدون در اختيار بودن انواع ابزار طبّى و تجربى از سينه صافى و دل پاك روح عارفان تجلّى كرده اشاره كنم و شما را با درياى معرفت حضرت او آشنا كرده و اين معجزه الهى را براى شما بيان نمايم تا ملاحظه كنيد كه آخرين تحقيقات دانشمندان علوم با گفتار امام حسين عليه السلام كه به صورت دعا القا شده برابر است ، و در ضمن آگاه شويد كه روح عرفان و حال ، ريشه در شناخت صنع حق و عنايات و محبّت هاى حضرت حق به انسان دارد . اگر انسان بى خبر از خالقيّت حضرت دوست باشد و ادعاى عرفان كند ، اين عرفان نيست بلكه ادعاى باطل است ، ممكن است انسان بى خبر از محبّت هاى حق زندگى كند و عارف باشد ؟!
عارف واقعى كسى است كه در حدّ خودش از خلقت وجودش و نعمت هايى كه در ارتباط با وجود اوست آگاه باشد و بداند حضرت حق درباره او چه كرده ، در اين صورت است كه عشق حق در دل او تجلّى كرده و با تمام هستى به عبادت و اطاعت حق كشيده مى شود و حاضر نيست لحظه اى از ياد دوست غافل شود و حاضر نيست آنى از حضرت يار جدا گردد ، مگر مى توان به اين همه عنايت حق آگاه شد و از او غافل ماند ؟پسران غالب اسدى روايت كرده اند كه :
پسين روز عرفه در عرفات در خدمت امام حسين عليه السلام بوديم ، آن جناب از خيمه خود با گروهى از اهل بيت عليهم السلامبيرون آمدند ، در حالى كه عدّه اى از شيعيان همراه حضرت بودند ، با نهايت ذلّت و خشوع در جانب چپ كوه ايستادند و روى مبارك به سوى كعبه كردند و دست ها را برابر رو برداشتند ، مانند مسكينى كه طعام طلبد ، در حالى كه در نهايت زارى در پيشگاه حضرت دوست بودند عرضه داشتند : سپاس خدايى را سزاست كه براى حكمش جلوگيرى نيست و نسبت به عطايش مانعى وجود ندارد و همانند صنعت او صنعتى يافت نمى شود .
اوست جواد واسع ، به وجود آورده اجناس پديد شده و به حكمتش استوار ساخت مصنوعات را ، دسته پيش قراول از نظر او مخفى نيست ، امانت ها نزد او ضايع نگردد ، پاداش دهنده هر كارگرى است و فراهم آورنده زندگى هر قانعى .
بر هر نالان مهربان است ، نازل كننده منافع و كتاب جامع به نور درخشان است ، دعاى دعاكنندگان را مى شنود ، گرفتارى ها را رفع مى كند ، درجات اهل استحقاق را بالا مى برد ، جبّاران را ريشه كن مى كند ، جز او معبود حقى نيست و چيزى با او برابرى نمى كند و مانندش نيست ، او شنوا و بيناست ، لطيف و آگاه است و بر هر چيزى تواناست .
پروردگارا ! من به تو مشتاقم و به ربوبيّت تو گواهم ، اعتراف دارم كه تو پروردگار منى و بازگشتم به سوى تو است ، پيش از آن كه چيزى باشم به نعمتت وجودم را آغاز كردى ، از خاكم آفريدى و در پشت پدرها ساكنم نمودى ، در حالى كه از شائبه مرگ آسوده ام داشتى ، گردش دوران و آفات ، سال ها به لطف تو در من اثر سوئى نداشت و پى در پى كوچ كردم از پشتى به رحمى در ايّام گذشته و قرن هاى ره سپر ، به خاطر لطف و احسانى كه به من داشتى مرا به جهان نياوردى ، در دورانى كه پيشوايان كفر كه پيمانت را شكستند و رسولانت را تكذيب كردند ، حاكم بودند ، ولى به مهر خود مرا به جهان آوردى ، در روزگارى كه به علمت گذشته بود براى هدايت من كه طريق آن هدايت را براى بنده ات ميسّر كردى ، در دوران هدايت مرا پرورش دادى و پيش از آن به من مهر و محبت ورزيدى ، با من به خوش رفتارى و نعمت شايانت معامله كردى .
آفرينشم را از قطره منى كه ريخته شود پديد آوردى و جانم دادى در سه تاريكى ميان گوشت و پوست و خون ، مرا شاهد و گواه آفرينشم نكردى و كارى از خلقت من به عهده من نگذاشتى ، سپس مرا به خاطر هدايتم به دنيا آوردى ، در حالى كه آفرينشم تمام و درست بود ، در حال خُردى و كودكى در گهواره نگهدارى ام كردى و از شير گوارا روزى ام دادى ، دل دايه ها را به من مهربان نمودى ، مادران را كفيلم كردى و از بلاهاى شبانه جان ، حفظم نمودى و از زيادى و كاستى نگاهم داشتى .
اى مهربان ! بخشنده برترى تو ، برنامه ام را با لطف به پيش بردى ، تا زمانى كه آغاز سخن كردم ، به فراوانى نعمتت را بر من تمام كردى ، به فزونى در هر سال آن چنان پرورشم را به عهده گرفتى ، تا فطرتم را كامل گرداندى و اعتدال توانم رسيد ، حجّت تو بر من واجب آمد براى آن كه شناخت و معرفت خود را به من الهام كردى ، به عجايب حكمت خويش به هراس اندرم نمودى ، به آنچه در آسمان و زمينت از نقشه هاى خلقت آفريدى بيدارم كردى و براى شكر و ذكر خودت آگاهم ساختى . طاعات و عبادات را بر من واجب ساختى ، آنچه رسولانت آوردند به من فهماندى ، پذيرش مرضات خود را بر من هموار كردى و در همه اينها به عون و لطفت به من منّت نهادى ، اى معبودم ! چون مرا از خاك آفريدى تنها يك نعمت را بر من نپسنديدى ، بلكه از انواع معاشم ، روزى دادى و اصناف و انواع ابزار زندگى ام دادى ، به منّت بزرگ و بزرگ ترت بر من و احسان قديمت به اين عبد ، تا چون همه نعمتى را بر من تمام كردى و هر نقمتى را از من باز گرداندى ، نادانى و جرأتم بر تو مانع نشد كه به آنچه مرا به تو نزديك مى كند دلالتم كنى و توفيق دهى مرا به آنچه تو را راضى سازد .
اگر دعا كردم اجابت كردى ، اگر خواهش نمودم عطا فرمودى و اگر فرمانت را اطاعت كردم از من قدردانى كردى و اگر شكرت را به جا آوردم نعمتت را بر من فزونى دادى ، همه اين ها پيرو كامل كردن نعمت هايت بر من و احسان و محبّتت به اين عبد بود ، منزّه و منزّهى كه آغاز كننده و برگرداننده اى ، ستوده و بزرگوارى ، نامهايت مقدّس است و مهربانى هايت بزرگ است .
معبودا ! كدام نعمت تو را در آمار و به ياد بشمارم يا كدام عطايت را مى توانم شكر كنم ، اى محبوب من ! نعمت ها و عطاهايت بيش از آن است كه شمارندگان بتوانند بشمارند يا در دسترس علم حافظان باشد ، پس از اين هم آنچه گردانيدى و دفع كردى از من اى خدا از زيان و سختى بيش تر است از آنچه پديد است برايم از عافيت و خوشى .
معبودا ! من گواهم به حقيقت ايمان خود و تصميمات متيقن و توحيد صريح خالص خود و باطن ناديدنى نهادم و پيوست هاى جريان نور ديده ام و خطوط صفحه پيشانى ام و رخنه هاى تنفّسم و نرمه هاى تيغه بينى ام و آوازگيرهاى پرده گوشم و آنچه بچسبد و بر هم آيد بر دو لبم و حركات تلفّظ زبانم و گردشگاه آرواره دهان و فكم و محل روييدن دندان هايم و مايه گوارايى خوردن و نوشيدنم و بارگيرى مغز سرم و لوله بلعيدن درون چنبره گردنم و آنچه درون سيه چال سينه من است و حمايل رشته رگ وتينم و آويزه پرده دلم و پاره هاى گوشه و كنار جگرم و آنچه درون خود گير و خميدگى هاى دنده هايم و گودى هاى مفاصلم و بندش اعضاى كار كنم و اطراف انگشتانم و گوشتم و خونم و مويم و تنم و پِى ام و نِى ام و استخوانم و مغزم و رگ هايم و همه اعضايم و آنچه بر من روييده از دوران شيرخوارى ام و آنچه زمين از من بر خود برداشته و خوابم و بيدارى ام و سكوتم و جنبش هايم و ركوع و سجودم كه اگر بخواهم و تلاش كنم در همه اعصار و دوران تاريخ به فرض اين كه عمرم وفا كند كه شكر يكى از اين نعمت ها را گذارم ، باز هم در توان و قدرت من نيست ؛ جز به منّت خودت كه باز به خاطر آن منّت ، شكر ابدى ديگر بر من لازم مى شود .
آرى ، اگر من حريص باشم و تمام شمارندگان هم همين طور كه نعمت بخشى تو را در گذشته و آينده بشماريم ، نه شماره آن را توانيم و نه آمار دوران آن را ، هيهات !
چه گونه شمارش نعمت تو ممكن است در حالى كه در قرآنت خبر دادى ، آن قرآن گويا و بيان درست كه اگر شماره كنيد نعمت خدا را نمى توانيد آنها را بشماريد .
حضرت حسين عليه السلام به قسمت اعظمى از نعمت هايى كه در خلقت انسان به كار رفته اشاره فرمود و دوبار در طول بيان نعمت ها عرضه داشت :
نه نعمت هايت را مى توان شمرد و نه احدى قدرت دارد شكر يك نعمت را به جاى آورد .
مهمترين عملى كه بر عهده ماست است كه به فرموده حضرت صادق عليه السلام :
نعمت را فقط از خدا ببينيم و از اين معنى غافل نشويم كه خود نعمت را از خدا ديدن ، ادنى مرتبه شكر است .
من باز لازم مى دانم از باب اداى وظيفه و معرفت نسبت به حضرت حق ، به قسمتى از كارگاه هاى بدن و برخى از نعمت ها كه به عنوان روزى قرار داده شده اشاره كنم ، شايد توفيق پيدا كنيم به اداى شكر حق در حد توان خود برآييم .
منبع : برگرفته از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان