روزى از روزها كنيزش از ابريقى گلين به روى دستش جهت وضو آب مى ريخت، از بى توجّهى كنيز آفتابه رها شد و پيشانى حضرت را مجروح كرد! حضرت سربلند كرد; كنيز عرضه داشت: خداوند عزّوجلّ مى فرمايد: وَ الْكاظِمينَ الْغَيظَ (و آنانكه خشم خود را فرو مى خورند)
حضرت فرمود: خشمم را فرو خوردم. عرضه داشت: وَ الْعافينَ عَنِ النّاسِ (و آنانكه ازمردم گذشت مى كنند)
فرمود: از تو گذشت نمودم. گفت: وَ اللّه يُحِبُّ الْمُحْسرنينَ (و خداوند نيكوكاران را دوست دارد) فرمود: برو در راه خدا آزادى!
منبع : برگرفته از کتاب دیار عاشقان استاد حسین انصاریان