زمانى که مساله ى جنگ تبوک پیش آمد ، سه نفر از اصحاب پیامبر به نام کعب بن مالک و مراره بن ربیع و هلال بن امیه ، از همراه شدن با پیامبر و شرکت در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ حدید ( 57 ) : 16 .
2 ـ تذکره الاولیاء : 79 .
جبهه ى حق علیه باطل امتناع کردند .شرکت نکردن آنان علتى جز سستى و عافیت خواهى و تنبلى نبود ، ولى پس از حرکت جبهه ى حق از مدینه ، از اینکه همراه رسول الهى و مسلمانان به جنگ با دشمنان خدا نرفتند پشیمان شدند .وقتى رسول خدا از عرصه ى تبوک به مدینه باز گشتند ، هر سه نفر خدمت آن حضرت رسیدند و زبان به عذرخواهى و اظهار ندامت گشودند ، ولى پیامبر یک کلمه جواب آنان را نداد و به تمام مسلمانان هم فرمان داد تا کسى با آنان حرف نزند .کار به جایى رسید که همسران و فرزندان آنان به پیشگاه رسول خدا شتافتند ، و از حضرت اجازه خواستند که از آنها فاصله گرفته و جدا شوند !حضرت اجازه ى جدایى و مفارقت ندادند ، ولى فرمودند به آنان نزدیک نشوید و از سخن گفتن با آنها خوددارى کنید .شهر مدینه بر آنان تنگ شد ، در محاصره ى سختى افتادند ، تا جایى که مجبور شدند از این بلاى بزرگ ، و مساله ى کمرشکن از مدینه فاصله بگیرند و به کوههاى اطراف مدینه پناهنده شوند .علاوه بر آن همه مشکلات ، پیشامد دیگرى که ضربه ى سنگینى به آنان زد این بود که کعب مى گوید : در بازار مدینه با غم و اندوه نشسته بودم ، شنیدم فردى مسیحى مرا مى خواهد ، وقتى مرا شناخت ، نامه اى از سلطان غسّان به من داد ، سلطان نوشته بود : اگر پیامبر تو را از خود رانده به جانب ما حرکت کن ، آنچنان ناراحت شدم که گفتم : خدایا ، کار به جایى رسیده که دشمنان اسلام در من به طمع افتاده اند !در هر صورت اقوام آنان براى آنها غذا مى بردند ولى از سخن گفتن با آنها اکیداً خوددارى مى نمودند .انتظار آنان از قبول توبه طولانى شد ، از حریم رحمت حق آیه اى یا پیامى که نشان دهنده ى قبولى توبه ى آنان باشد نرسید ، مطلبى به نظر یکى از آنان آمد که به دو نفر دیگر گفت : برادران ، اکنون که تمام مردم حتى زنان و فرزندانمان با ما رابطه ى خود را بریده اند ، بیایید ما سه نفر هم با یکدیگر قطع رابطه کنیم شاید از جانب حق فرجى و گشایشى به کار ما برسد .از یکدیگر جدا شدند و هر یک به گوشه اى از کوه رفتند ، به درگاه محبوب ناله زدند ، به پیشگاهش اشک ندامت ریختند ، سر به خاک تواضع گذاشتند ، با قلبى شکسته طلب مغفرت نمودند تا پس از پنجاه روز توبه و انابه و سوز و گداز و راز و نیاز این آیه ى شریفه که سند قبولى توبه ى آنان بود نازل شد(1) : وَعَلَى الثَّلاَثَهِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّى اِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الاَْرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیْهِمْ اَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا اَن لاَمَلْجَاَ مِنَ اللّهِ اِلاَّ اِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا اِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (2) .و نیز آن سه نفر که از جنگ باز ماندند تا جایى که زمین با همه ى وسعتش بر آنان تنگ شد و جایى در وجود خویش براى خود نمى یافتند ، و دانستند که پناهگاهى از خدا جز به سوى خدا نیست ، در آن وقت خداوند مهربان آنان را مشمول رحمت خود ساخت و توبه ى آنان را قبول کرد که خداوند توبه پذیر و مهربان است .