گذشته از مسائل ریشه دار تربیتى که بنیانش بر وحى و نبوت استوار است ، شاید بتوان گفت آیینه تاریخ و حوادثى که ملل و اقوام با آن روبرو بودند براى انسانى که مى خواهد در کشتزار تربیت قرار گیرد بهترین درس و برترین مصدر براى عبرت گرفتن است .قرآن مجید بخشى مهم از آیاتش را به بازگو کردن این مسائل اختصاص داده ، و هدفش را بیان تاریخ پیامبران و اقوام و ملل در کلمه عبرت خلاصه مى کند :لَقَدْ کانَ فى قِصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِاُولِى الْاَلْبابِ .(1) همیشه سعى خردمندان بر این بوده که از کوچکترین حادثه بهترین درس را براى خود و دیگران بسازند .راستى به انداره ذرات جهان براى بیدارى بشر درس عبرت هست براى نمونه حافظ در دیوان شعرش از بسیارى از برنامه هاى عادى پندها و عبرت ها ساخته و نشان داده است که از تمام مسائل حیات مى توان پند گرفت :بر لب جوى نشین و گذر عمر ببین کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
* * *مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کِشته خویش آمد و هنگام درو
دقت در عوامل عزت و عوامل ذلت اقوام و مللى که قبل از ما مى زیستند براى
ــــــــــــــــــــــــــــ
(1) سوره ى یوسف : آیه ى 111 .
ما بهترین درس عبرت است ، و آراستگى ما به عبرت به این است که از عوامل ذلت دورى جسته و به برنامه هاى عزت آفرین آراسته شویم .داستان زندگى مسلمین دیروز در اندلس و اسپانیا که روزى در سایه اسلام از عزّت کامل برخوردار بودند ، و پس از غرق شدن در لذات حیوانى و مغرور شدن به جاه و مال زهر ذلت را چشیدند و داستان فلسطین در امروز براى ما جالبترین درس عبرت و زندگى است ، شکست ها و پیروزى ها ، عزت یافتن ، و ذلت دیدن در اوج بودن و در حضیض قرار گرفتن همه و همه درس است و پند تاریخ به نسلى که داراى عقل زنده و اندیشه تابناک است .گرچه باید در این بخش تجزیه و تحلیل دقیقى از مسائل عبرت آموز به میان آید ولى صفحات اندک کتاب و مسائل مهمى که در فصول آینده خواهد آمد اجازه توضیح این برنامه نمى دهد ، خوانندگان محترم مى توانند به کتب تاریخ مخصوصاً تاریخ قرآن و حوادثى که از براى خودشان و همنوعانشان در زندگى پیش آمده براى عبرت گیرى مراجعه کنند ، شاید از این رهگذر بیش از پیش بر خیر دنیا و آخرت خود بیفزایند این بخش را با یادداشت کردن شعرى براى عبرت گرفتن زورمندان و قلدران پایان داده و از خداوند مى خواهیم که ما را براى پذیرفتن نصایح لفظى و عملى و آراسته شدن به فضایل انسانى کمک بخشد .
نادره مردى ز عرب هوشمند گفت به عبدالملک از راه پند
روى همین مسند و این تکیه گاه زیر همین قبه و این بارگاه
بودم و دیدم بر ابن زیاد آه چه دیدم که دو چشمم مباد
تازه سرى چون سپر آسمان طلعت خورشید ز رویش نهان
بعد ز چندى سر آن خیره سر بد بر مختار به روى سپر
بعد که مصعب سر و سردار شد دستکش او سر مختار شد
این سر مصعب به تقاضاى کار تا چه کند با تو دیگر روزگار
لقمان حکیم : در پرتو اندیشه تابناکش از جزئیات و کلیات عالم طبیعى و حیات بنى آدم براى دریافت رشد و کمال پند و عبرت مى آموخت تا جایى که مى گویند از او پرسیدند :
ادب از که آموختى ؟گفت : از بى ادبان .گفتند : چگونه ؟گفت : از کارهایى که آنان را پیش مردم خوار مى کرد من دورى جستم .