فارسی
يكشنبه 16 ارديبهشت 1403 - الاحد 25 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

دعاى سه گرفتار

جابر جعفى كه از راويان معتبر و مورد اعتماد حضرت باقر و حضرت صادق (عليهما السلام) بود از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت مى كند : سه مسافر در سفرشان به كوهى رسيدند كه غارى در بلنداى آن كوه بود ، وارد غار شدند و در آنجا به عبادت مشغول گشتند ، سنگى بزرگ از بالاى كوه غلطيد و چون قالبى كه براى در غار ساخته باشند بر در غار افتاد و روزنه نجات را به روى آنان بست !به يكديگر گفتند : به خدا سوگند راه نجاتى وجود ندارد ، مگر در توجه به حق و راستگويى به محضر مبارك پروردگار در ضمن دعا يا عمل خالصى ارائه كنيد يا سلامت رستن از گناهى .اولى گفت : خدايا ! تو آگاهى دنبال زنى صاحب جمال رفتم ، مال زيادى به او دادم تا خود را براى من حاضر كرد ، وقتى كنارش نشستم ياد آتش دوزخ كردم ، در نتيجه از او جدا شدم ; به اين خاطر اين بلا را از ما دور كن و راه نجاتى به روى ما بگشا . يك بخش از سنگ كنار رفت .دومى گفت : خدايا ! تعدادى كارگر براى زراعت آوردم ، هر كدام را به نصف درهم جهت مزد قرار گذاشتم ، غروب يكى از آنان گفت : من به اندازه دو كارگر كار كردم ، مزدم را يك درهم عطا كن ، از پرداخت يك درهم امتناع كردم ، او از من روى گرداند و رفت ، من به اندازه نصف درهم در گوشه اى از زمين بذر پاشيدم ; آن زراعت بركت كرد . روزى آن كارگر نزد من آمد و طلبش را از من خواست ، من هجده هزار درهم كه ثمره زراعت نصف درهم بود و ساليانى چند ذخيره شده بود به او دادم و اين كار را فقط به خاطر رضاى تو انجام دادم ، به اين خاطر ما را نجات ده . بخشى ديگر از سنگ كنار رفت .سومى گفت : خدايا ! شبى پدر و مادرم در خواب بودند ، ظرف شيرى براى آنان بردم ، ترسيدم ظرف را زمين بگذارم بيدار شوند ، علاوه ترسيدم خودم بيدارشان كنم ، ظرف را نگاه داشتم تا هر دو به اختيار خود بيدار شدند . تو مى دانى كه من آن رنج را به خاطر تو تحمل كردم ، به اين سبب ما را نجات ده . بخش ديگر سنگ كنار رفت و هر سه به سلامت از آن غار رستند .

 برگرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

حکایتی از خانه ‏اى دو در
بيعت كنيد!
حکایت همسايه‏ ابوبصير
حکایت خدمت به پدر و مادر
داستان شگفت انگيز سعد بن معاذ
در و دیوار هم با نماز شبش هم‌صدا می‌شدند
حكايت زنبور و آتش نمرود
با حسودان چگونه باید رفتار کنیم؟
مشاهدات ملکوتی سيّدالشهدا(ع) در عصر تاسوعا
ما دزد پول مردم هستیم نه دزد اعتقادات آنها!

بیشترین بازدید این مجموعه

تواضع محمد بن مسلم
در و دیوار هم با نماز شبش هم‌صدا می‌شدند
عطا و بخشش به كسى كه تو را محروم نموده
حكايت زنبور و آتش نمرود
حکایت خدمت به پدر و مادر
حکایتی از خانه ‏اى دو در
اگر زبانم را از بيخ و بن بر كنند...
عبادت مادر از زبان پسر
از آنان بازرسى نكنم‏
مشاهدات ملکوتی سيّدالشهدا(ع) در عصر تاسوعا

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^