فارسی
يكشنبه 04 آذر 1403 - الاحد 21 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

دعاى غلام سياه گمنام

روايت شده : بنى اسرائيل هفت سال دچار قحطى شدند ، با هفتاد هزار نفر براى طلب باران به بيابان رفتند تا شايد از بركت دعا ، باران بر آنان ببارد . خطاب رسيد : اى موسى ! به آنان بگو : چگونه دعايتان را مستجاب كنم در حالى كه گناهانتان بر سر شما سايه انداخته و باطنتان خبيث شده است . مرا مى خوانيد در حالى كه يقين نداريد و دچار امن از انتقام من هستيد . به بنده اى از بندگان من كه او را بُرخ مى گويند رجوع كنيد تا او دعا كند و من مستجاب نمايم .موسى سراغ برخ را گرفت ولى او را نيافت ، تا روزى در راهى عبور مى كرد ، غلام سياهى را ديد كه در پيشانى اش اثر سجود بود و چيزى در گردنش انداخته ، موسى به نظر آورد كه او بُرخ است به او سلام كرد و از نامش پرسيد . گفت : نام من بُرخ است . حضرت فرمود : مدتى است در جستجوى توام ، به خاطر آمدن باران براى ما دعا كن . بُرخ به بيابان شد و در مقام مناجات عرضه داشت : بستن باران به روى بندگانت از شئون تو نيست ، بخلى در پيشگاه تو وجود ندارد ، مگر ديده لطفت ناقص شده ، يا بادها از اطاعتت سرپيچى كرده اند ، يا خزائنت پايان يافته ، يا خشمت بر گنهكاران شديد شده ، آيا تو پيش از آفرينش خطاكاران غفّار و آمرزنده نبودى ؟! از جايش حركت نكرد تا به اندازه اى باران آمد كه بنى اسرائيل سيراب شدند  .

برگرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

حاجت بزرگ‏
حکایت سزاى توهين به بلال‏
چه كسى با من پيمان مى‏بندد
منفعت عظيم اهل شوق و بحث
ذو القرنين در شهرى عجيب‏
جنازه‌ای که کسی بالای سرش حاضر نشد؟!
ذره‏اى ريا
خدا از اين بينايى‏ها به ما هم عنايت كند
جز زيان و خسارت سودى نبرده‏اى
بهتر از بهتر

بیشترین بازدید این مجموعه

چه كسى با من پيمان مى‏بندد
ذره‏اى ريا
حکایتی از لقمه حرام‏
حکایت سزاى توهين به بلال‏
حكايت گرگان و كرمان‏
گردنبند با برکت حضرت زهرا(س)
حاجت بزرگ‏
حکایت خدمت به پدر و مادر
مگو آن شيعه ماست‏
خانه‏اى دو در

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^