
ارزش عمر و راه هزینه آن -جلسه چهاردهم(متن کامل +عناوین)
قزوين، مسجد النبى دهه اول صفر 1384
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
كلام در اين مسأله بود كه از بهترين، عظيمترين و پرمنفعتترين نعمتهايى كه وجود مقدس حضرت حق به انسان عنايت فرموده، عمر است. در طول تاريخ، يعنى از زمان شروع زندگى انسان در كره زمين تا كنون، اين نعمت و سرمايه به دو صورت هزينه و خرج شده است: صورت اول: صورتى بوده كه اين نعمت عمر، در حالت تجارت پرسودى كه سودش هميشگى و ابدى است، هزينه شده و صورت ديگر نيز صورتى است كه: اين نعمت به صورت خسارتى سنگين و غير قابل جبران خرج و هزينه شده است.
براى اين كه اين سرمايه عظيم الهى و نعمت بىنظيرى كه فقط يك بار به انسان عنايت مىشود، به صورت تجارت پرسود ابدى خرج شود، تجارتى كه در آيات قرآن كريم با همين لفظ مطرح است، انسان بايد خودش را در چارچوب نظامى متين، استوار و حكيمانه قرار بدهد كه طرح اين چارچوب را به راحتى مىتوانيم از آيات قرآن كريم و كلام پيامبر عظيم الشأن اسلام صلى الله عليه و آله و اهلبيت عليهم السلام استفاده كنيم.
در اين نظام عمر، رعايت مراتب و درجاتى هست كه اگر رعايت شود، به يقين اين نعمت به صورت آن تجارت پر سودِ ابدى هزينه و خرج خواهد شد. رعايت اين نظام و مراتب نيز در اختيار خود انسان است. انسان در اين زمينه آزاد و مختار است كه اين مراتب و نظام را رعايت كند.
مراتب حكيمانه براى علاقهمندان به سعادت
البته قرآن كريم جملهاى دارد كه اين بايد آن را مورد توجه قرار داد و آن اين است كه مىگويد:
تمام اين مسايل كه ريشه در قرآن كريم و نبوت انبيا عليهم السلام دارد، براى كسى كه به واقع دنبال سعادت دنيا و آخرت است و علاقهمند كسب آن است، مفيد است. «لِمَن شَآءَ مِنكُمْ أَن يَسْتَقِيمَ»
براى هر كسى از شما كه بخواهد زندگى مستقيم، صحيح، درست و مفيد داشته باشد. اما اگر كسى نخواهد در اين مراتب و نظام حركت كند، كمترين نصيبى از اين سفره عايد او نخواهد شد و قرآن مجيد مىفرمايد: در آخرت نيز به طور كامل بىبهره خواهد بود و به اندازه يك جو از عنايات خدا و منافع اين گونه زندگى در آخرت، نصيبى نخواهد داشت چون خودش نخواسته است كه اين بهره و سود ابدى به او برسد. لذا در روز قيامت، تيره بختانِ اهل دوزخ و اهل عذاب، هيچ گلايهاى از پروردگار عالم نمىكنند، چون خداوند متعال سخنان اهل جهنم را نقل كرده است كه از درون جهنم هم با پروردگار عالم حرف مىزنند و هم با اهل بهشت و هم جهنمىها با يكديگر حرف مىزنند. همه اين مطالب نقل شده است و در گفتار اهل جهنم با خودشان، و چه با خدا و با اهل بهشت، هيچ گلايهاى از پروردگار عالم مطرح نيست. چون براى آنها مانند روز روشن و معلوم است كه خودشان مقصّر هستند و همه مشكلات ابدى را خودشان براى خودشان ساختند و اين گرهها را به كار خودشان زدند و طرح اين اسارت ابدى و عذاب را خودشان ريختند، پس چه جاى گله از خدا، انبيا، ائمه و اولياى الهى است. بر همه، در هر عصر و زمانى حجت تمام و كامل است. اين انسان است كه نپذيرفته و قبول نكرده و اين حقايق را مسخره كرده است.
تدبّر، راه جلوگيرى از خسران
اما در رابطه با كسى كه مىخواهد عمرش را صحيح و پاك هزينه كند، به سراغ اين مراتب حكيمانه و زيبا برويم. البته همه ما در سيطره اين مراتب هستيم، ولى به اين شكلى كه مطرح مىكنيم به اين مراتب نگاه نمىكرديم و الا اصل مراتب در زندگى همه ما حاكم است و دانستن و آگاهى به اين مراتب نيز خيلى خوب است. در مرحله اول، وجود مبارك حضرت حق نگاه رحيمانه، تربيتى، رشد و نموّ دهندگى پروردگار نسبت به انسان مطرح است خدايى كه فاعليتش در رشد دادن و به كمال رساندن، در تمام عالم طبيعت قابل مشاهده است. خدا در بيش از هفتصد آيه قرآن مجيد، ما را به نگاه به اين حقيقت در عالم طبيعت دعوت كرده است.
تدبر در طبيعت
نمونه از اين آيات: «إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبّ وَالنَّوَى» خدا شكافنده تمام دانهها و همه هستهها است. همين جملهاى كه يك خط نيز نمىشود، آيه خيلى مهمى است. گستره اين آيه، كل كره زمين، حتى درياها را مىگيرد، چون اين آيه تنها مربوط به موجودات خشكى نيست. شما ملاحظه كنيد كه پروردگار عالم در كره زمين، در اعماق درياها و گاهى روى سطح دريا، با شكافتن دانه و هستههايى مانند هسته هلو، بادام و گردو، در رشد، شكل، طول، عرض، حجم و بهره دادن اين هسته، چه مىكند؟ مگر مىشود اين مسأله را موشكافى كرد؟ گردوى چند گرمى را در دل خاك پنهان مىكنند، پروردگار عالم آن را مىشكافد، بعد از شكافتن آن را هدايت مىكند كه از يك طرف به عنوان ريشه به دل زمين برود، چقدر و به چه صورت رشد كند كه بعد درخت گردويى با آن همه شاخ و برگ را اين ريشه بتواند روى خودش نگاه دارد و نيافتد. چگونه بايد ريشه خود را پخش كند؟ اين ريشه چه كار فيزيكى مىكند كه چندين سال، تنه به اين سنگينى را با اين همه شاخ و برگ، مستقيم نگاه دارد؟ بعد از طرفى ديگر نيز نوك ريشهها را به منابع آبى و خاكى اتصال مىدهد. بين نوك ريشه و منابع آبى و خاكى را چنان آشتى مىدهد كه به تناسب تنه، برگ، درون تنه، شاخهها، شاخكها، پيوندها، آوندها، برگها، اين نوك ريشه، آب و غذا را از زمين بگيرد و چنان بالا بدهد كه به آخرين برگها نيز برسد. اين چه موتورى است؟
اين موتور پانصد سال پيچ و مهرهاش خراب و خشك نمىشود، روغن كارى و مكانيك نمىخواهد، باز و بسته كردن و لوازم يدكى نمىخواهد. اين كار شكافتن هسته است؛ يعنى هسته گردو را در زير خاكِ تاريكى قرار بده، به خدا بسپار بعد ببين كه خدا آن را چگونه رشد و پرورش مىدهد.
دانهاى گندم را در خاك پنهان كن، چند ماه بعد بيا ببين، از آن يك دانه، ريشه، ساقه و خوشه و در هر خوشه، صدها عدد گندم مىتوانيد برداشت مىكنيد. اگر اصلاح علمى شود، دانهاى گندم بعد از چند ماه به سه هزار عدد گندم تبديل مىشود. چنان كه دارند انجام مىدهند. مگر دانه گوجه فرنگى چقدر حجم و وزن دارد؟ اين دانههاى ريز را در هر ترازويى بگذاريد، ترازو را تكان نمىدهد. كشور ژاپن اصلاح بذر كرده است، كه از يكى از اين دانههاى ريز، شانزده هزار گوجه فرنگى گرفته است.
جلوه تربيتى خدا در عالم حيوانات
كار تربيتى او در حيوانات، چگونه و با چند جلسه بايد مطرح شود؟ چند نوع حيوان داريم؟ حداقل تا كنون، چند نوع حيوان كشف كردهاند؟ بعضى از حيوانات كه سه هزار نوع از جنس خودشان دارند.
موريانه در بيابانها خانهاش دوازده طبقه است. درب خانهاش در طبقه دوازدهم است و هر طبقهاى مخصوص به يك كارى است. اشتباه نيز نمىكنند. مورچگان، زنبورها، شتهها، لك لكها، كلاغها، در ساختمان سازى، در امنيت ساختمانى، در محافظ گذاشتن براى ساختمان خود، در تربيت فرزندان، در تمام اينها، جلوه تربيتى خدا ديده مىشود.
تربيت رحيمانه خدا نسبت به بندگان
حرف خدا اين است: من كه تمام دانهها، هستهها، حشرات، حيوانات و موجودات غير از شما را در دامن خودم به اين درستى، زيبايى، خوبى و براساس قوانين حكيمانه دارم تربيت مىكنم، شما را نيز با همان نگاه رحيمانه و عاشقانهام تربيت مىكنم، تا مافوق تمام موجودات، حتى ملائكه شويد. به شرطى كه بخواهيد. اگر بگويى نمىخواهم، صد و بيست و چهار هزار نفر را به دنبال تو مىفرستم كه بعضى از آنان نهصد و پنجاه سال با تو حرف بزنند و فقط بگويند: بخواه، نگو نمىخواهم. اگر هستهها، دانهها، درختها، گوسفندها و ديگر موجودات مىگفتند نمىخواهيم، تو لقمهاى غذا نداشتى كه بخورى. تمام اين نعمتها براى اين است كه تمام موجودات ديگر گفتند: مىخواهيم و تربيت تو را قبول مىكنيم. هيچ كدام نه نگفتند. فقط تو جنس دو پا هستى كه مىگويى: نمىخواهم.
اختيارى بودن سعادت و شقاوت
چند نفر از جنس دو پا مىگويند نمىخواهيم؟ قرآن مىگويد: اكثر آنها. حضرت نوح عليه السلام وقتى سوار كشتى شد و «من آمن معه» يعنى كسانى كه گفتند: مىخواهيم، بعد از نهصد سال، هشتاد و سه نفر از كل آن منطقه بر كشتى سوار شدند. سى هزار نفر در كربلا، هشت روز به آنها گفتند بخواهيد، گفتند نمىخواهيم، از اين همه، سه نفر گفتند مىخواهيم. يكى حرّ بن يزيد بود، دومى سعد بن حارث انصارى بود، سومى نيز برادر او، ابوالحتوف بن حارث انصارى بود كه نيم ساعت مانده به شهادت ابى عبدالله عليه السلام گفت مىخواهم.
حال آن كسانى كه مىگويند تربيت تو را نمىخواهيم، بشمارم: هر چه زن و دختر بد حجاب هستند، اهل زنا، رباخور، رشوه گير، دزد، معتاد و هر كسى كه رابطه نامشروع دارد. پس چند نفر گفتند مىخواهيم؟
شما و امثال شما خواستيد، اما چقدر؟ متدين هستيم، ولى متدين بيمار، ضعيف و ناتوان، چون بيمارى و ناتوانى خود را بيشتر بر سر مسائل پولىِ با خدا نشان مىدهيم. آنجا مىلغزيم؛ يعنى نمىخواهيم.
دريافت عجيب سهم امام
حدود سيصد سال قبل، يكى از مريدان مرحوم آيت الله العظمى كلباسى در اصفهان به ايشان گفت: سى سال است كه به خودم دارم فشار مىآورم كه اين سهم امامى كه قرآن در سوره انفال گفته است و همه مراجع تقليد نيز براساس آن فتوا دادهاند، بپردازم، ولى هنوز نتوانستم به خود بقبولانم و بدهم؛ يعنى سى سال است كه مال مخلوط به حرام دارم مىخورم. گفت: آقا! امسال ديگر آماده شدم تا بدهم، ولى اين گونه كه شما پنج شنبه براى صرف ناهار به خانه ما بياييد، دو سه نفر از مريدان قدرتمند و شجاع خود را نيز بياوريد، با مقدارى طناب. صندوق پول من در فلان قسمت خانه است، صندوقچه را بياوريد. اگر ديديد من عكس العمل نشان دادم، دست و پايم را ببنديد، سرمايه من اين مقدار است، شما يك پنجم آن را برداريد و ببريد. پنج شنبه آيت الله العظمى كلباسى آمدند و ناهار خوردند. گفت: صندوق را بياوريد و سهم امام را برداريد. گفت: چه سهم امامى؟ من در بازار جان كندم، شما پول را ببريد؟ گفت: پول را خدا مىخواهد. دست و پاى او را ببنديد.
خواباندند و او را طناب پيچ كردند. فرياد مىزد كه من راضى نيستم، شما چه روحانىاى هستيد؟ چرا دست به مال مردم مىبريد؟ گفت: حساب كنيد، برداريم و برويم. پولها را برداشتند و بردند. فرداى آن روز به مسجد آمد و گفت: خدا پدر شما را بيامرزد كه مرا راحت كرديد. اگر به زور دست و پا بستن از ما نمىگرفتيد، مگر ما مىداديم؟ به جهنم رفته بوديم.
خواستن، شرط دريافت سود ابدى
به آيهاى در سوره مباركه يونس توجه كنيد، چقدر اين آيه عالى است. محبوب ازل و ابد دارد حرف مىزند. آن كسى كه نگاه تربيتى به كل عالم دارد و به ما بيشتر، او دارد حرف مىزند. مىخواهيد يا نمىخواهيد؟ باز هم از هر ده نفر مرد و زن امروز جهان، هشت نفر مىگويند نمىخواهيم. اى كاش فقط نمىخواستند، پيغمبر صلى الله عليه و آله را مسخره نيز مىكنند، كاريكاتور ايشان را مىكشند. ميلياردها تومان به كشور آنها ضرر مىخورد، بعد از ضرر مىآيند مىگويند: اين كاريكاتورها را امسال در كتاب درسى چاپ مىكنيم. يعنى ما را نابود هم بكنيد، ما بايد با پيغمبران بجنگيم. جنس ما را يك ميليارد مسلمان نخريدند نخرند، نهايت اين است كه ما نابود مىشويم، براى ما بهتر است، بگذار ما نابود شويم، اما به پيغمبر صلى الله عليه و آله فحش بدهيم. اين جنس دو پا است. خدا حرف مىزند، اما گوشى مىخواهد كه اين حرفها را مانند حضرت موسى عليه السلام بگيرد. من دلم مىخواست كه تك تك مردم ايران قرآن را مىفهميدند. اوايل سوره طه را نگاه كنيد! «1» وقتى خدا با حضرت موسى عليه السلام حرف مىزند، شما ببينيد او با شنيدن كلام خدا چه حالى شده است. كسى مىتواند حال حضرت موسى عليه السلام را درك كند؟ به حضرت سيد الشهداء عليه السلام عرض كرد:
من غصه بزرگى دارم. امام عليه السلام فرمودند: آن غصه چيست؟ گفت: نماز شبم كه تمام مىشود و فجر صادق مىدمد و مؤذن «الله اكبر» اذان صبح را مىگويد، من مىخواهم دق كنم. قلبم مىخواهد بايستد. يابن رسول الله! چرا من اين گونه هستم؟
حضرت مىفرمايد: جلسه خصوصى هر كسى با محبوبش تمام شود، همين حال را دارد. تو را چون راه مىدهند كه وقتى مجلس تمام مىشود، اين حال به تو دست مىدهد. آفرين به سعدى كه زيبا مىسرايد:
اگر لذت ترك لذت بدانى دگر شهوت نفس لذت نخوانى
«يأَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَآءَتْكُم مَّوْعِظَةٌ مّن رَّبّكُمْ وَشِفَآءٌ لّمَا فِى الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لّلْمُؤْمِنِينَ»
اين «كُمْ» يعنى تك تك شما، يعنى با همه دارد حرف مىزند. گاهى مىفرمايد: «يا ايها الرسول» اينجا با يك نفر دارد حرف مىزند. اما در اين آيه با تك تك مردم تا روز قيامت حرف مىزند؛ يعنى كل مردم جهان.
من چنين نگاهى به شما دارم، كه با دوا دادن به شما، براى درمان دردهاى درونى، با راهنمايى كردن به جادهاى كه آخرش بهشت است، با نصيب كردن رحمت ويژهام، اين نگاه را به شما دارم، آيا مىخواهيد؟ از ده نفر، هشت نفر مىگويند نمىخواهيم، ما جزء آن دو نفر بوديم، در اين دو نفر نيز يكى عليل و بيمار است و يكى خوبى را مىخواهد. خوش به حال كسانى كه كل خوبى را مىخواهند. آنها اين خواستن را به عبادت و خدمت تبديل مىكنند و خدا از نظر پاداش، با اينها چه مىكند.
نمونهاى از معامله پر سود
نمونهاى كه مىگويم، نمونه كوچكى است: درب خانه را زدند، اميرالمؤمنين عليه السلام آمدند و درب را باز كردند. گفت: على جان! تنگ دستم، هيچ چيز ندارم، فقيرم، چه كنم؟ امام مجتبى عليه السلام چهار ساله بودند. حضرت به امام مجتبى عليه السلام فرمود: به مادرت زهرا بگو به اين فقير كمك كند. گفت: در كل زندگى ما شش درهم بيشتر پول نيست. آن را نيز مادرم گذاشته است تا امروز آرد بخريم و خمير كنيم و نان خالى بخوريم. فرمود: حسن جان! اخلاق مؤمن اين است كه نسبت به آنچه كه در خزائن آسمانها و زمين نزد خداست، اطمينان بهترى دارد، تا نسبت به آنچه كه نزد خودش است. شش درهم در مقابل خزائن الهى چيست؟ حسن جان! آن را به فقير بده تا برود. يعنى ما بعد از پرداخت اين شش درهم، نه بىخزانه مىمانيم، نه بىتكيه گاه، و نه بىنگاه رحمانيت. امام مجتبى عليه السلام نزد مادر آمد و گفت: پدر مىگويد: هر چه داريم بده تا به اين فقير كمك كنيم. زهراى مرضيه عليها السلام كه نگاه تربيتى خدا را با همه وجود خواسته است، كل شش درهم را به حضرت مجتبى عليه السلام داد و فرمود: با محبت و مهربانى ببر و به آن مستحق بده. ما امشب آب مىخوريم و گرسنه مىخوابيم. اين كلاس، كلاس ايثار است كه غير از كلاس انفاق است، چون كلاس انفاق اين است كه اگر صد تومان دارم، پنجاه تومان آن را به مستحق بدهم. معلوم مىشود كه مىخواهمِ من، مىخواهمِ بيمار است. اميرالمؤمنين عليه السلام نيز گرسنه بيرون آمد. شخص عربى شترى را داشت به قصد فروش مىراند. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: قيمت آن چند است؟ گفت: صد و چهل درهم. امام فرمود: آيا نسيه مىدهى؟ چند روز ديگر پول تو را مىدهم. گفت: بله، عيبى ندارد. معامله انجام گرفت كه هشت روز ديگر حضرت پول اين شتر را بدهد. فروشنده رفت. اميرالمؤمنين عليه السلام مهار شتر را گرفت و در يك مكانى شتر را نگه داشت. عربى آمد رد بشود، شتر را برانداز كرد، حضرت فرمود: مىخرى؟ گفت: آرى على جان! فرمود: دويست درهم. گفت: پول آن را نقد دارم. پول را داد، شتر را گرفت.
حضرت به دنبال فروشنده اول رفت و فرمود: اين صد و چهل درهم پول شما.
شصت درهم را به خانه آورد. حضرت زهرا عليها السلام فرمود: على جان! پولها را از كجا آوردى؟ فرمود: خدايى كه اين آيه به پدر شما نازل كرده است، اين پول نشانه راست بودن آن آيه است: «مَن جَآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا» اگر شما تربيت يافتگان من، يك خوبى بياوريد، من ده برابر بر شما برمىگردانم. فاطمه جان! ما شش درهم به مستحق داديم، همين امروز ده برابر آن برگشت. اين شش درهم هزينه كردن در راه خدا است. اگر همه عمر حسنه شود و در راه خدا هزينه شود، چه برگشتى خواهد داشت؟ ديگر انسان از محاسبه آن مات و مبهوت مىشود.
اگر فكر دل زارى نكردى به عمر خويشتن كارى نكردى
كسى در سايه لطفت نياسود به عمرت كار ديوارى نكردى
نچينى گل ز باغ زندگانى گر از پايى برون خوارى نكردى
تو را از روز آزادى چه حاصل كه رحمى بر گرفتارى نكردى
شدى مغرور روز روشنى چند دگر فكر شب تارى نكردى
سزاوار تو باشد حق پرستى چرا كار سزاوارى نكردى
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته