
ارزش عمر و راه هزینه آن -جلسه نوزدهم(متن کامل +عناوین)
يزد، مسجد ملااسماعيل دِهه دوم محرم 1384
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
مجموعه نعمتهايى كه وجود مبارك حضرت حق براى انسان مقرر فرموده است، در سوره مباركه لقمان، دو مرحله ذكر شده است؛ نعمتهاى ظاهرى و مادى و نعمتهاى باطنى و معنوى. خدا سفره هر دو نعمت را كامل مىداند. هيچ كدام از اين دو سفره چيزى را كه انسان براى دنيا و آخرتش نيازمند باشد، كم ندارد.
متن آيه شريفه سوره مباركه لقمان اين است:«أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظهِرَةً وَ بَاطِنَةً» خدا نعمتهاى ظاهرى و باطنى، مادى و معنوى را بر شما كامل كرد. از ميان اين نعمتها، اعظم نعمتها و مهمترين آنها، نعمت عمر است كه فقط يك بار به انسان عنايت مىشود و درخواست بار دوم براى هيچ كس و هيچ مقامى، نه در دنيا و نه در آخرت، مورد پذيرش نخواهد بود.
در سوره مباركه فاطر مىفرمايد: مقدار عمرى را كه خدا به انسان عنايت مىكند، اگر بنا باشد به نحو طبيعى در دنيا زندگى كند و بماند، به اندازهاى هست كه در آن مقدار و اندازه، انسان اين لياقت و شايستگى را داشته باشد كه خود را به رشد و كمالى كه خدا از او مىخواهد، و انبيا و امامان عليهم السلام كه مبلّغ راه آن رشد و كمال هستند، برساند. اين آيه خطاب به اهل دوزخ است؛ زمانى كه دوزخيان از پروردگار عالم تقاضا مىكنند: خدايا! ما را از دوزخ بيرون بياور و به دنيا برگردان، بار ديگر عمرى كه به ما عنايت فرمودى، عطا كن تا ما اين ورشكستگى سنگينى كه سبب شد به دوزخ كشيده شويم، با حركت مثبت، اعمال پاك و درستىها جبران كنيم. ولى پروردگار به آنها جواب مىدهد:«أَوَ لَمْ نُعَمّرْكُم مَّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ»
آيا من به شما به مقدار و اندازهاى كه هر كس مىخواست در آن بيدار زندگى كند و بيدار بماند عمر ندادم؟ ديگر بنا نيست بار دوم عمرى به شما عنايت شود. اگر بنا به بار دوم بود، يقيناً همه دوزخيان با اين درخواستى كه آنها در قيامت دارند، نجات پيدا مىكردند.
معرفى الگوهاى قرآنى
وجود مبارك حضرت حق در قرآن كريم و انبيا و ائمه طاهرين عليهم السلام در روايات خود سرمشقهايى را نشان داده، اسوهها و الگوهايى را معرفى مىكنند كه آنها از سرمايه و فرصت عمر به زيباترين و احسن وجه استفاده كردند و به فرموده خدا در قرآن كريم- در سوره شورى و صف- با اين عمر خود تجارتى كردند كه سود اين تجارت، ابدى و دائمى بود و زراعتى به وجود آوردند كه محصولات اين زراعت تا ابد خشك و تمام شدنى نيست. با توجه به اين كه اين سرمشقها، اسوهها و الگوها در دنيا از زندگى طبيعى برخوردار بودند و محروميتى از مواهب الهيه در حدّ خود نداشتند، در ميان جامعه زندگى مىكردند، اهل دنبال كردن معيشت، ازدواج، خانه و زندگى بودند، رشتههاى كسب حلال داشتند و انسانهايى نبودند كه براى سالم هزينه كردن عمر از همه ببُرند، گوشهنشين شوند و تنها به عبادت خو داشته باشند و به يك رشته از عبادت قناعت كنند، بلكه انسانهاى جامعى بودند كه خود را بر سر سفره پروردگار از همه عنايات بهرهمند مىكردند و اهل محروم كردن خود از الطاف خدا نبودند و فكر غلطى براى رشد و كمال نداشتند و مىدانستند كه هيچگاه حركت به سوى پروردگار، با محروم كردن خود از طيّبات و رزق الهى و از حركتهاى مثبت همراه نيست.
ابوذر، الگويى براى هزينه صحيح عمر
يكى از آن چهرهها كه به عنوان سرمشق مىشود به او نگاه كرد، كه عمر خويش را به صحيحترين و زيباترين شكل، در سايه هدايت پروردگار و پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله و امام معصوم عليه السلام هزينه كرد و با اين شكل هزينه كردن عمر، به همان تجارت و كشتى نجات وصل شد، وجود مبارك «ابوذر غفارى» است كه وجود مقدس حضرت صادق عليه السلام او را همراه با دو ويژگى معرفى مىكند.
البته ويژگى او منحصر به اين دو مسأله نبوده، بلكه ويژگىهاى ديگرى نيز داشته است كه از زبان پيغمبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام بيان شده است. اين مجموعه ويژگىها سبب شد كه سرمايه عمر او صحيح هزينه شود و در حقيقت تجارتى شود كه سودش ابدى است و زراعتى شود كه محصول آن خشك نشدنى است.
ويژگىهاى ابوذر
امام صادق عليه السلام به ياران خود فرمودند:«كانَ أكثَرُ عِبادَةِ أبىذرٍ التَّفَكُّرُ وَ الْاعتبارِ» بيشترين عبادت ابوذر بر دو محور تفكّر و اعتبار بود. كلمه عبادت، بر خلاف تصوّر بعضىها نماز و روزه، حج، زيارت و چند ركعت عبادت مستحبى است، از نگاه قرآن و اهلبيت عليهم السلام عبارت است از: مجموع حركات مثبت باطنى و ظاهرى. گرچه اين حركت- چه در درون و چه در بيرون- كوچك و كم به نظر بيايد و به فرموده خدا در قرآن مجيد: در نهايت، هم وزن ذرّه باشد كه من نمىدانم كلمه ذرّه را در قرآن چگونه معنا مىكنند.
گاهى گذشتگان ذرّه را به اين اشيايى كه در نور آفتاب شناور است، معنا مىكردند، مىگفتند: «اين شىء بسيار ريزى كه اگر آفتاب نتابد، ما نمىبينيم و در تابش آفتاب شناور است.» قرآن مجيد مىفرمايد: خداوند همين ذرّه اگر مثبت باشد، براى آن ارزش قايل شده است، چون در پيشگاه مقدس پروردگار، كميّت مطرح نيست، بلكه كيفيّت مطرح است. كسى كه ميليونها تومان خرج كار خير مىكند، ولى پروردگار طرف معاملهاش نيست، كار او ارزش ندارد، چون كار وقتى ارزش پيدا مىكند كه به زلف قبولى حضرت حق متصل شود. خانوادهاى نيز مىآيند و سه روز پياپى، در غروب، چند لقمه به يتيم و مسكين و اسير مىدهند، يك سوره كامل از قرآن در حق آنها نازل مىشود و به اين كار آنان بها مىدهد، در حالى كه كار از نظر كميت، چيزى نبوده است.
چهار قرص نان به محتاج دادند، ولى شما ببينيد كه خدا در قرآن مجيد براى همين كار كه به نظر كم مىآيد و وزن كمّيتش چيزى نيست، چقدر ارزش و حرمت قايل شده است كه پروندهاى دايمى براى اين كار باز كرده و كار را به عنوان اصيلترين، پرقيمتترين و زيباترين كار، تحت عنوان «ايثار» ثبت كرده است. اين همان است كه حافظ مىگويد:
هرگز نميرد آن كه دلش زنده شد به عشق ثبت است در جريده عالم دوام ما
ارزش كيفيّت عمل
خدا در قرآن براى كار مثبت به قدرى ارزش قايل شده است كه مىفرمايد: «فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ»
«يعمل» يعنى حركت كردن و هزينه كردن خود. عمل در اصطلاح قرآن، يعنى خرج كردن خود. چون وقتى شما كارى مىكنيد، در واقع داريد خود را خرج مىكنيد، لذا گرسنه و خسته مىشويد، كم مىآوريد و دوباره به مواد غذايى پاك، آن مقدار كه خرج شده است احتياج داريد كه تأمين كنيد. «فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ» كسى كه به وزن ذرّه حركت خوبى انجام دهد، خود را به اندازه وزن همان ذرّه هزينه درست كند، من اين ذرّه را نگه مىدارم، از بين نمىبرم و از چشم خودم نمىاندازم، تا در قيامت مزد آن را به او برگردانم.
شما اين مسأله را با عظمت پروردگار محاسبه كنيد؛ وجود مقدّسى كه ذات بىنهايت است، ذرّهاى مثبت كه عملكرد بنده او است، در اين نظام آفرينش حفظ كند، بندهاش بميرد و بدنش خاك شود، باز آن را نگهدارد، با به هم زدن نظام عالم و خاموش شدن خورشيد و ماه و ستارگان و تبديل اين عالم به عالم آخرت، باز هم آن ذرّه را نگهدارد و بعد بندهاش را زنده كند و ذرّه را در برابر ديد او قرار دهد، البته با تبديل كردن آن ذرّه به رضايت و بهشت ابدى خود. اگر عمر و مجموعه وجود انسان- بدن با اعضا، جان با حالات، قلب با حقايق و عقل با محتوياتش- درست هزينه شوند، اين مىشود. بيشترين عبادت ابوذر، تفكّر بود؛ يعنى ابوذر عمر خود را انديشمندانه و به بيدارى، بينايى و بصيرت هزينه مىكرد. ابوذر فكر مىكرد، حق را مىيافت، قبول مىكرد و خود را براى حق هزينه مىكرد.
پند گرفتن در حركت توحيدى
ويژگى ديگر ابوذر، پند گرفتن از همه جريانات بود. چه جريانات طبيعى و چه جريانات اجتماعى و چه جريانات تاريخى. اما انديشه، عقل را در چه چيزى هزينه كردن است؟ در عالم طبيعت. براى يافتن صاحب عالم، كه اسم اين حركت را بايد حركت توحيدى گذاشت كه با انديشه كردن در نظام عالم، حق را پيدا كنيم، ببينيد اين سير چه سير مثبت و با منفعتى است. در سوره آل عمران آمده است: «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيمًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّموَ تِ وَالْأَرْضِ»
بعد از سفر فكرى و حركت فكرى اذعان كردن به: «رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بطِلًا»
كبر، دليل انكار حق
خداوند متعال سازمان عقل را به گونهاى آفريده است كه در مقابل حق تسليم است، چه از راه مشاهده، لمس، شنيدن، استدلال و برهان و چه به هر شيوهاى كه ما را به حق برساند. عقل در مقابل حق تسليم مىشود و آن را پس نزده، انكار نمىكند. انكار حق به خاطر بيمارى كبر است. كينهورزى حاصل بيمارى حسد است. كينه كينهورزان به اهلبيت عليهم السلام از عقل آنها نبوده است، بلكه: «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَآ ءَاتهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ» كينه از حسد بوده است حال، انكار و امتناع از قبول حق نيز از كبر است: «أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكفِرِينَ»
اينها را بايد تفكيك كنيم كه گمراه نشويم. انكار دانشمندانى كه منكر خدا هستند از عقل نيست، از كبر علمى آنان است، لذا هر كدام به خاطر حادثهاى، از صندلى كبر سرنگون شدند و به حق اقرار كردند. هر حسودى وقتى از حسادت معالجه شد، در برابر پيغمبر و ائمه عليهم السلام فروتنى كرد. هر مغرورى وقتى از غرور افتاد، اهل توحيد شد. شما هيچ بار منفى را نمىتوانيد به عقل نسبت دهيد. ما بايد تمام برنامهها را از هم تفكيك كنيم. اشتباه مردم دنيا اين است كه: حقايق را خلط كرده، خيال مىكنند كه اگر دانشمندى تودهاى، كمونيسم، لاييك و منكر حق بوده، براى نبوغ، فعاليت مغزى و عقل او است، نه، بلكه اين انكار به خاطر فعاليت كبر در او است؛ يعنى بيمارى روانى دارد و الّا عاقلترين عقلاى عالم، انبيا هستند كه خدا را با همه وجود باور داشتند. اگر عقل عامل انكار مىبود، آنها منكرترين مردم عالم مىبودند، ولى مؤمنترين بودند، چون حسد نداشتند، با خوبىها كينه نداشتند و چون كبر نداشتند، انكار نيز نداشتند. يا چون ريا نداشتند، ظاهر و باطن آنان در حركات يكى بود، بلكه باطن آنان بهتر بود.
انديشه در خلقت موجودات
براى يافتن حق؛ كافى است كسى در ذرّه و اتم انديشه كند. ماده بسيار ريز و عنصر بسيار كوچكى كه چند هزار از آن بر سر سوزن جا مىگيرند و با قوىترين ميكروسكوپها قابل مشاهده نيستند، اين ذره كه داراى دو هسته مركزى و الكترون است، نظمش با نظم كل جهان مساوى است. داراى حركات، فعل و جايگاه منظم و صحيح در اين عالم خلقت است كه وقتى انسان انديشه مىكند، خود اين ذره و اتم براى آن انديشمند، آينهاى براى ديدن خالق اتم مىشود.
اين شعر از يك حكيم، فيلسوف و عارفى است به نام حكيم الهى قمشهاى كه من سالها با او ارتباط داشتم. انسان فوق العاده و كم نظيرى بود. در سال هزار و سيصد و چهل و نه از دنيا رفت. ديوان اشعار او بيش از هزار صفحه است و غير از اين، كتابهاى ديگرى نيز دارد؛ شرح عرفان و حكمت ابونصر فارابى به نام «حكمت الهى» دارد. انسان جامع، متخلق به اخلاق، تسليم حق، اهل حال و عابد با اخلاصى بود. تمام هزار صفحه ديوانش در آيات قرآن، روايات، حكمت حكيمان و عرفان عارفان ريشه دارد؛
گيتى و خوبان آن، در نظر آيينهاى است ديده نديدند در او، جز رخ زيباى دوست
انديشه در وجود پيامبر صلى الله عليه و آله
هرچه كه از دوست صادر شده، خوب است. كهكشان، سحابى، يا اتم. چون وقتى انديشه در عالم كنيد، مىبينيد كه همه موجودات جلوه علم، حكمت، عدل، قدرت، رحمت و كرامت او هستند؛ يعنى انسان در هر موجودى، بخشى از اسماى حسناى حضرت حق را، مىبيند و اگر آن موجود، پيغمبر صلى الله عليه و آله باشند، همه
اسماى حسناى پروردگار را در او جلوهگر مىبيند، چون به ما امر كردهاند كه در عظمت وجودى پيغمبر صلى الله عليه و آله نيز انديشه كنيد. خدا به ما نمىگويد كه بايد پيغمبر صلى الله عليه و آله را بدون شناخت قبول كنيد، بلكه مىگويد: «ثُمَّ تَتَفَكَّرُواْ مَا بِصَاحِبِكُم مّن جِنَّةٍ»
در مورد پيغمبر صلى الله عليه و آله عقل خود را به كار بگيريد، انديشه و فكر كنيد، به اين نتيجه مىرسيد كه او فرستاده ماست. سياق آيه، نكره در سياق نفى است؛ يعنى كمترين عيبى در او نمىبينيد، اما اگر با غرور جلو نياييم. اگر با غرور جلو بياييم، ابولهب مىمانيم. اگر حسود باشيم، عقبة بن ابى معيط مىمانيم. با كبر بياييم، چون ابوجهل مىمانيم. با عقل جلو بياييد تا ابوذر، سلمان، ابن سينا، ملاصدرا، ابورافع، ابوالهيثم بن تيهان بشويد. اگر با عقل بيشترى بياييد، سلمان مىشويد، با عقل صد در صد كامل بياييد، على بن ابى طالب عليه السلام مىشويد. اگر انديشه كنيد، مىبينيد كه در اين مرد حتى يك عيب نيز نمىتوانيد پيدا كنيد. عيب كه پيدا نمىكنيد هيچ، او را «مطلع الفجر» و افق اسماى حسناى خدا مىبينيد.
انديشه در نفس
انديشه در طبيعت با قدم عقل، براى رسيدن به خدا، انديشه در پيغمبر صلى الله عليه و آله براى رسيدن به فرهنگ جامع و پاك الهى و انديشه در نفس خود: «وَ فِى أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ» تا از درون خود، خدا را بيابيد. چرا؟ چون خدا از شما دور، جدا و بيرون نيست، البته به آن معنايى كه در خطبه اول «نهج البلاغه» وارد شده است. «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» من از رگ گردن به شما نزديكتر هستم؛ يعنى از جان شما. به نظر مىآيد كه ما نزديك تر از جان به خودمان چيزى نداريم، اما خدا مىفرمايد: نه، جان شما ذرهاى از شما دورتر است و نزديكتر از جان شما، من هستم، ولى درك اين مطلب نياز به انديشه دارد. اين كار، يكى از كارها و برنامههاى ابوذر بود.
رؤيت جمال الهى در آيينه طبيعت
خداى متعال از طريق تفكر و تعقل در عالم طبيعت، خود را به ما نشان مىدهد كه آينهاى براى ديدن من در اختيار شما است. «هُوَ الَّذِى أَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً لَّكُم» اوست كه از آسمان براى شما و به نفع شما آب را نازل مىكند. اين چه كتابى است! مسأله آبها با تابش آفتاب به اقيانوسها، به اندازه گرم كردن آب، بخار بالا رفتن، ميل بالا رفتن بخار، بعد در هواى سرد به ابر تبديل و بارور شدن، آمدن باد و راندن ابرها، در محلهاى لازم بارش آن را خالى كردن و بعد از خالى شدن، اين بار «منه شراب» بخشى از اين آبى كه از بالا براى شما فرستادم، آب آشاميدنى شماست؛ تلخ، شور و غيرقابل شرب نيست، املاح بيش از اندازه ندارد، براى بدن مضر نيست، رفع تشنگى است، تركيبى از اكسيژن و هيدروژن است كه يكى مىسوزاند و يكى مىسوزد، ولى براى شما خنك، زياد و قابل دسترسى است، مانند طلا نيست كه استخراجى باشد، بلكه به صورت اقيانوس، رود، قنات، چشمه، دريا و درياچه در اختيار شماست. «وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ» كار بخشى از اين آب نيز اين است كه در آغوش خود، انواع روييدنىها را پرورانده، به شما تحويل بدهد تا براى دامها و منافع ديگر خود استفاده كنيد: «يُنبِتُ لَكُم بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخِيلَ وَ الْأَعْنبَ وَ مِن كُلّ الَّثمَرَتِ» اين آبى كه نازل مىكنم، براى شما زراعت مىروياند، زيتون مىسازد، خرما به وجود مىآورد و انواع انگورها را به شما تحويل مىدهد: «إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَأَيَةً لّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» و هر ميوهاى كافى است تا شما انديشه كنيد و بفهميد كه اينها آثار قدرت، رحمت، حكمت و علم كسى به نام «الله» است. يا نه، انديشه نمىكنيد و چشم عقل خود را مىبنديد، مىخوريد، چاق مىشويد، مىميريد و خوراك مورچهها و كرمها مىشويد. پروردگار متعال مىفرمايد:
در مورد روييدنىها مانند زيتون، خرما، انواع انگور فكر كنيد، بفهميد كه «من الله» است و نعمتى است كه به شما داده و اين كه براى چه به شما داده شده است؟ لقمه را از فكر و عقل خود عبور بدهيد كه نورانى و خدايى شود، بعد بخوريد.
تفكّر، تمييز دهنده انسان از حيوان
آيه بعد، در دنباله همين دو آيه است: «وَسَخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّرَ تُ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَأَيتٍ لّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» شب، روز، خورشيد، ماه و تمام ستارگان را تحليل عقلى كنيد؛ يعنى عقل شما به قدرى ظرفيت دارد كه اينها را در فهم خود جا دهد و بفهميد كه چيستند. شما براى همين آيه هزاران كتاب در كتابخانهها مىبينيد؟ كتابهاى فراوانى درباره خوراكىها، ويتامينها و آثارشان در بدن و زندگى انسان و حيوانات مىبينيد. براى باد، باران، ابر، درياها و تابش خورشيد، هزاران كتاب مىبينيد كه خدا همه آنها را در اين سه آيه خلاصه كرده است. اين كار ابوذر بود كه باعث شد او ابوذر شد؛ يعنى با پاى عقل، ابوذر شد.
قرآن مىفرمايد: آن افرادى كه حركت عقلى ندارند، «كَالْانْعمِ» هستند؛ يعنى هيچ رشدى نكردهاند. هشتاد سال دارند، اما قيمت و ارزش آنان با گاو، شتر، خر، گوسفند و بز يكى است؛ «بَلْ هُمْ أَضَلُّ» بلكه قيمتى پايينتر دارند. اينها گم شدههاى اين عالم هستند. برنامه ديگر ابوذر، درس گرفتن از همه حوادث و جريانات بوده است، اين هم صفحه جداگانهاى از برنامه اين مرد بزرگ الهى بوده است.
هر كه با پاكدلان صبح و مسائى دارد دلش از پرتو اسرار صفايى دارد
گهر وقت بدين خيرگى از دست مده آخر اين درّ گرانمايه بهايى دارد
هيزم سوخته، شمع ره و منزل نشود بايد افروخت چراغى كه ضيايى دارد
صرف باطل نكند عمر گرامى پروين آن كه چون پير خرد راهنمايى دارد
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته