فارسی
جمعه 14 ارديبهشت 1403 - الجمعة 23 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

چهره ملكوتى يوسف عليه السلام-جلسه ششم (متن کامل +عناوین)

 

تفاوت عشق زمينى و آسمانى

تهران، حسينيه همدانى ها

رمضان 1385

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين

و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

حضرت يوسف عليه السلام و زليخا هر دو عاشق بودند، اما معشوق يوسف با معشوق زليخا با هم تفاوت اصولى داشتند، لذا ساختمان عشق زليخا بعد از مدتى به خاطر بى ارزش بودن معشوقش فرو ريخت، ولى ساختمان عشق حضرت يوسف عليه السلام سر به عالم ملكوت كشيد و درسى براى زنان و مردان روزگار شد.

در اين زمينه لطائف، اشارات و حقايقى بيان شد. تحليل ديگرى درباره عشق يوسف و زليخا وجود دارد كه ريشه اين مطالب در كتاب خدا، قرآن مجيد و حكمت حكيمان است.

صاحب دلان، اهل خدا، سالكان و آنهايى كه در حدّ خود راه انسانيت را در كنار خدا طى كردند، بر اين اعتقادند كه در جهان هستى سه نوع خورشيد وجود دارد.

وقتى كلمه خورشيد به زبان كسى جارى مى شود، همه ذهن ها متوجه حرارت و روشنايى مى شود. البته هر موجودى كه در ارتباط با خورشيد است، به اندازه استعداد و ظرفيت خودش از نور و حرارت او استفاده مى كند و به اندازه اى كه نور و حرارت خورشيد را جذب كرده، كمالات در او ظهور مى كند.

البته اين كمالات، كمالات تكوينى است؛ يعنى نور و حرارت به موجود نيازمند مى رسد و او اين حرارت و نورى كه جذب مى كند، كمالاتى كه در او به صورت

استعداد نهاده شده، به ظهور مى رساند.

تشبيه حركت معنوى انسان به رشد نباتى

 

دانه زبر سياه و بسيار كوچكى را به خاك مى دهند. خاك اين دانه را قبول مى كند و با اراده پروردگار، اين دانه مى شكافد:

«إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى » «1»

اين كار را به خود نسبت مى دهد و مى فرمايد: من اين دانه را در تاريكى و غيب خاك و زير اين بار سنگين مى شكافم.

از يك طرف اين دانه ريشه خود را به آغوش زمين فرو مى برد تا اين فرزند از مادر تغذيه كند. از طرف ديگر، ساقه خاك را كنار مى زند و از اين قبر به صورت زنده بيرون مى آيد.

خدا در قرآن مجيد اين گياه را غير از اين كه زنده مى داند، با شعور نيز مى داند؛ يعنى وقتى كه از خاك بيرون مى آيد، غرق در شعور است؛ چون در حالِ تسبيح حركت خود را ادامه مى دهد:

«يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ» «2»

هر گياهى كه از زمين رويد

وحده لا شريك له گويد

 

اين خبر قرآن است. اما ما وقتى به دنيا مى آييم، چه مى كنيم؟

پيغمبر صلى الله عليه و آله مى فرمايند: گريه چهار ماه اول بچه «لا اله الا اللّه»، چهار ماه دوم،

______________________________
(1)- انعام (6): 95؛ «بى ترديد خدا شكافنده دانه و هسته است.»

(2)- جمعه (62): 1؛ «آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، خدا را [به پاك بودن از هر عيب و نقصى ] مى ستايند.»

شهادت به رسالت و شهادت به ولايت و امامت عباد خاصّ پروردگار، يعنى ائمه طاهرين عليهم السلام و چهار ماه سوم دعا براى پدر و مادر است. هر چه به وجود مى آيد، با ارتباط با تسبيح خدا به وجود مى آيد. «1» وقتى دانه سر از خاك بيرون مى زند، ابتدا رخساره زردى دارد. اينجا ديگر با خورشيد سر و كار پيدا مى كند. در كلاس هاى دروس طبيعى اين را خوانديد كه گياه نور و حرارت خورشيد را جذب مى كند و يكى از كمال هاى او كه كلروفيل؛ يعنى سبزينه گياه است، از آن ظهور مى كند.

همين طور در اين هزينه كردن، به ساقه ها و برگ هاى آن اضافه مى شود و بعد از مدتى غنچه ها از آن ظهور مى كند و زيباترين گل با انواع رنگ ها را تحويل مى دهد.

كافى است مدتى جلوى نور و حرارت خورشيد را بگيرند. تمام موجودات زنده بيمار، زرد و خشك شده و در نهايت مى ميرند.

ارزش خورشيد

 

اين يك نوع خورشيد است. به قدرى نقش اين خورشيد مهم است كه پروردگار مهربان عالم در قرآن مجيد به دو صورت از اين خورشيد ياد كرده است؛ يكى به صورت خبر از وجود خورشيد كه چه جايگاهى در اين عالم دارد و يكى نيز سوگند به خورشيد و گستردگى روشنايى و نور آن. قسم خورنده شخص پروردگار است؛ يعنى بايد ديد اين مسأله از چه جايگاه عظيمى برخوردار است كه پروردگار عالم به نور و حرارت گسترده خورشيد سوگند ياد مى كند.

______________________________
(1)- وسائل الشيعة: 21/ 447، باب 63، حديث 27544؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله لَاتَضْرِبُوا أَطْفَالَكُمْ عَلَى بُكَائِهِمْ فَإِنَّ بُكَاءَهُمْ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ شَهَادَةُ أَنْ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ الصَّلَاةُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وَ آلِهِ عليهم السلام وَ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ الدُّعَاءُ لِوَالِدَيْه.»

خداوند متعال در سوره مباركه نحل مى فرمايد:

«وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ»

كه خود اين ليل و نهار در ارتباط با خورشيد است. عمق مطلب در لام «لَكُمُ» است، يعنى همه محور اين آيه، يك «لام» است.

«وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» «1»

اولًا روى حرف با آنهايى است كه حرف را مى فهمند؛ يعنى با نفهم ها كار ندارد.

آنها ارزش اين را ندارند كه خدا با آنها حرف بزند. شما كه مى فهميد ارزش داريد كه مورد خطاب قرار مى گيريد.

اين «لام» يعنى من به نفع همه شما قرار دادم؛ يعنى چقدر شما را دوست داشته ام كه قبل از اين كه شما را به عالم بياورم، تمام وسايل زندگى شما را آماده كرده ام. اگر بناى:

«إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» «2»

را نداشتم، زمين را نمى آفريدم. براى اين كه ميلياردها سيّاره در اين عالم بود و من بى توجّهى- معنوى- به آنها ندارم. اگر توجّهى به زمين دارم، به خاطر شما انسان ها است.

______________________________
(1)- نحل (16): 12؛ «و شب و روز و خورشيد و ماه را نيز رام و مسخّر شما قرار داد.»، وستارگان هم به فرمانش رام و مسخّر شده اند؛ قطعاً در اين [حقايق ] نشانه هايى است [بر توحيد، ربوبيّت و قدرت خدا] براى گروهى كه تعقّل مى كنند.

(2)- بقره (2): 30؛ «به يقين جانشينى در زمين قرار مى دهم.»

 

ارزش مكان به مكين

 

كعبه چقدر عظمت دارد؟ قبله ميلياردها انسان نمازگزار است. فرمود:

«بَيْتِيَ» «1» خانه ام. به قدرى عظمت دارد كه آن در دل مسجد الحرام و در حرم قرار داده است. حرم قطعه اى از مكه از شمال و جنوب و شرق و غرب، با فاصله هاى مختلف است.

چقدر براى حرم ارزش قائل است كه اگر محرِم، علف خشك حرم را بخواهد بكند، حرام است. چقدر حرم مهم است كه اگر درختى سايه شاخه اش در حرم باشد و كبوترى روى اين درخت باشد و محرم دست تكان بدهد و كبوتر فرار كند، مرتكب حرام شده است.

ولى در قرآن مجيد فرموده است:

«لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ» «2»

قسم به اين شهر، به اين حرم و مسجد الحرام، به اين بيت، اما نه به طور مستقل:

«وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ» «3»

به خاطر گل جمال تو اى حبيبم كه در اين شهر هستى، به اين شهر قسم مى خورم. اگر تو نباشى، نمى خواهم كعبه، مسجد الحرام و حرم باشد. اين عظمت انسان است.

من اگر به زمين نگاه مى كنم، به خاطر تو نگاه مى كنم. من اگر خورشيد را خلق

______________________________
(1)- بقره (2): 125؛ «خانه ام را.»

(2)- بلد (90): 1؛ «قسم مى خورم به اين شهر.»

(3)- بلد (90): 2؛ «در حالى كه تو در آن جاى دارى.»

كردم، براى شماست و اگر قمر، روز، شب و ستارگان را در عالم بالا قرار دادم، براى شما زمين نشينان است. بودن اين ها به خاطر تو است والا اين ها لياقت بالانشينى را ندارند. اين معناى «لَكُمُ» در آيه است.

عبرت آموزى از مراحل رشد نباتات

 

شما اهل عقل ببينيد كه دانه بسته سياه زبر، وقتى نور و حرارت خورشيد را جذب كند، به چه چيز تبديل مى شود؟ شما هم اگر نور و حرارت عشق را درست جذب كنيد، چه خواهيد شد؟ در هزينه و جذب عشق ادب داشته باشيد:

دانه اى در صيدگاه عشق بى رخصت مچين

كز بهشت آدم به يك تقصير بيرون مى رود «1»

 

شاعر، در اين تك بيت غوغا كرده است. از زورخانه اى ها كه كمتر نيستيم؟

مى خواهد ميل را بگيرد، به مرشد مى گويد: رخصت! ادب مى كند. با اين كه ميان دار است، اما مى خواهد شنا برود، مى گويد: رخصت! بعد به همه تماشاگران رو مى كند، دور مى زند و مى گويد: رخصت! تا اين حد اينجا ادب مهم است.

ادب در برابر پروردگار

 

زمين، خانه معشوق است. دريا، صحرا، ابر، باد و باران، همه ابزار معشوق براى توليد خير براى انسان هستند، همه دو ادب را رعايت مى كنند؛ يك ادب اين كه حرف خالق را گوش مى دهند و ادب ديگر اين كه خود را براى تو خرج مى كنند، اما تو دارى خرج چه كسى مى شوى؟

______________________________
(1)- صائب تبريزى.

 

هر چه بر تو آيد از ظلمات و غم

اين ز بى باكىّ و گستاخى است هم

هر كه بى باكى كند در راه دوست

رهزن مردان شد و نامرد اوست

شد ز بى باكى كسوف آفتاب

شد عزازيلى زجرئت ردّ باب

هر كه بى باكى كند اندر طريق

مى شود در وادى حيرت غريق «1»

 

آيا ما را واقعاً براى غصه خوردن و زندگى در فضاى وحشت و ناامنى آفريده اند؟

خدا در قرآن مى فرمايد:

«فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» «2»

نمى خواهم يكى از شما غصّه دار، با ترس، بيم و اضطراب زندگى كند. براى اين چند روزه زندگى، چقدر ظلم، گناه، فساد، ترس و وحشت به وجود آورده ايد؟

رانده شدن بى ادب از درگاه حق

 

اميرالمؤمنين عليه السلام در «نهج البلاغه» در خطبه قاصعه مى فرمايد:

ابليس بى ادب، شش هزار سال خدا را عبادت كرد، «3» گفتند: سجده كن،

______________________________
(1)- مولوى.

(2)- بقره (2): 38؛ «چنانچه از سوى من هدايتى براى شما آمد، پس كسانى كه از هدايتم پيروى كنند نه ترسى بر آنان است و نه اندوهگين شوند.»

(3)- نهج البلاغة: خطبه 234 (قاصعه)؛ «فَاعْتَبِرُوا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِيسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِيدَ وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَايُدْرَى أَ مِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الآْخِرَةِ عَنْ كِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِيسَ يَسْلَمُ عَلَى اللَّهِ بِمِثْلِ مَعْصِيَتِهِ كَلَّا مَا كَانَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَكاً إِنَّ حُكْمَهُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ لَوَاحِدٌ وَ مَا بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ فِي إِبَاحَةِ حِمًى حَرَّمَهُ عَلَى الْعَالَمِين.»

گفت: من سجده نمى كنم، گفتند:

«فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ» «1»

برو، تو رانده شده اى:

«وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلى يَوْمِ الدِّينِ» «2»

همه شش هزار سال عبادت تو نيز باطل شد و قبول نيست.

خدا عجيب بى ادبان را ذليل، بى آبرو و خوار مى كند. آنها را در درون خود ذليل و دچار مضيقه مى كند، به طورى كه مى خواهند براى راحت كردن خود دست به خودكشى بزنند.

اين خورشيدى است كه به آن قسم نيز مى خورد؛ چون جايگاه با عظمتى دارد:

«وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها» «3»

سوگند به خورشيد و به نور گسترده آن.

خورشيدِ هدايتگر انسان ها

 

اما خورشيد دوم: اين خورشيد نيز در قرآن مطرح شده است. سوره «عَمَّ يَتَساءَلُونَ» اسم ديگر اين خورشيدِ فلك را «سراج وهّاج» گذاشته است:

«وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً» «4»

چراغ افروخته و چراغى كه نور و حرارت خود را خودش توليد مى كند. سوره

______________________________
(1)- ص (38): 77؛ «از آن [جايگاه ] بيرون رو كه بى ترديد تو رانده شده اى.»

(2)- ص (38): 78؛ «لعنت من تا روز قيامت بر تو باد.»

(3)- شمس (91): 1؛ «سوگند به خورشيد و گسترش روشنى اش.»

(4)- نبأ (78): 13؛ «چراغى روشن و حرارت زا پديد آورديم.»

مباركه احزاب، خورشيد را كه وجود مربّى، معلّم خيرخواه، دلسوز الهى و ملكوتى است تا نور و حرارتى همراه او كرده اند كه اين نور و حرارت را رايگان در اختيار خواهندگان بگذارند. براى اين كه خواهنده اين نور بسته، سياه و كوچك است و با حرارت و نور اين خورشيد الهى شكافته و شاخه انسانيت از زمين بشريت او ظهور كند تا به شجره طيّبه تبديل شود:

«أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ» «1»

اين موجودِ زمينىِ دربسته كه زمانى نطفه اى كمتر از يك ميلى گرم بوده و بيشتر آن نطفه نيز از بين رفته، اين نور از وجود اين بشر خاكىِ بسته، درخت انسانيت را بروياند و تمام اين گِل وجود او را به گُل ملكوت تبديل كند.

اوصاف پيامبر صلى الله عليه و آله هدايتگر بى نظير

 

چه آيه عجيبى است. دلم مى خواست در طول ماه رمضان فقط اين آيه را بگويم:

«إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً* وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً» «2»

همان طور كه خورشيد و فلك را گفت: «جعل» يعنى خدا قرار داده است، اينجا مى فرمايد: «إِنَّا»، درباره خورشيد فلك مى فرمايد: من، اما درباره خورشيد مربّى الهى مى فرمايد: ما، يعنى تمام صفات و اسماى خود را در ظهور اين خورشيد به كار

______________________________
(1)- ابراهيم (14): 24؛ «آيا ندانستى كه خدا چگونه مثلى زده است؟ كلمه پاك [كه اعتقاد واقعى به توحيد است ] مانند درخت پاك است، ريشه اش استوار و پابرجا و شاخه اش در آسمان است.»

(2)- احزاب (33): 45- 46؛ «به راستى ما تو را شاهد [بر امت ] و مژده رسان و بيم دهنده فرستاديم.* و تو را دعوت كننده به سوى خدا به فرمان او و چراغى فروزان [براى هدايت جهانيان ] قرار داديم.»

گرفته ايم. اينجا فقط قدرت، اراده و عناصر را به كار گرفتم، اما آنجا اسما و صفات را.

«إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً»

من تو را به عنوان شاهد فرستاده ام. شاهد چه چيز و چه كسى؟ يعنى اگر مردم مى خواهند بدانند كه عالم خدايى دارد، با اسما، صفات، جلال، جمال و كمالات بى نهايت، خورشيد وجود تو را نگاه كنند، تا تو شاهد بر خدا شوى.

«شاهِداً وَ مُبَشِّراً»

من تو را فرستاده ام تا به بندگانم رحمت، رضوان، بهشت، مغفرت، كرم، احسان و كرامت مرا بشارت دهى كه اگر به تو اقتدا كنند و از نور تو بهره بگيرند، من همه اين ها را به آنها عطا خواهم كرد.

«مُبَشِّراً وَ نَذِيراً»

تو را فرستاده ام كه بندگانم را هشدار دهى كه خود را گرفتار جهنم و عذاب فردا نكنند.

«وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ»

تو را فرستاده ام كه دست اين زمينيان را بگيرى و در دست من بگذارى. آيا ما از شدت عشق و محبت، دست دراز كرده ايم تا به ما دست بدهند؟ خدا در اين آيه مى فرمايد: نه، من دست دراز كرده ام و به شما مى گويم: با من دست بدهيد.

تو را فرستاده ام كه روى بندگانم را به جانب من برگردانى و آنها را با من آشنا كنى.

واسطه اى از اين بالاتر؟ بعد از آن گفته است: همه كارهاى خود را رايگان انجام بده و هيچ توقعى از بندگان من نداشته باش. همه را به من و به بهشت برسان. «1»

______________________________
(1)- اوصاف پيامبر صلى الله عليه و آله در روايت: مُتَعَادِلِينَ مُتَوَاصِلِينَ فِيهِ بِالتَّقْوَى مُتَوَاضِعِينَ يُوَقِّرُونَ الْكَبِيرَ وَ يَرْحَمُونَ الصَّغِيرَ وَ يُؤْثِرُونَ ذَا الْحَاجَةِ وَ يَحْفَظُونَ الْغَرِيبَ فَقُلْتُ كَيْفَ كَانَ سِيرَتُهُ فِي جُلَسَائِهِ فَقَالَ كَانَ دَائِمَ الْبِشْرِ سَهْلَ الْخُلُقِ لَيِّنَ الْجَانِبِ لَيْسَ بِفَظٍّ وَ لَاغَلِيظٍ وَ لَاصَخَّابٍ وَ لَافَحَّاشٍ وَ لَاعَيَّابٍ وَ لَامَزَّاحٍ وَ لَامَدَّاحٍ يَتَغَافَلُ عَمَّا لَايَشْتَهِي فَلَا يُؤْيِسُ مِنْهُ وَ لَايُخَيِّبُ فِيهِ مُؤَمِّلِيهِ قَدْ تَرَكَ نَفْسَهُ مِنْ ثَلَاثٍ الْمِرَاءِ وَ الْإِكْثَارِ وَ مَا لَايَعْنِيهِ وَ تَرَكَ النَّاسَ مِنْ ثَلَاثٍ كَانَ لَايَذُمُّ أَحَداً وَ لَايُعَيِّرُهُ وَ لايَطْلُبُ عَثَرَاتِهِ وَ لَاعَوْرَتَهُ وَ لَايَتَكَلَّمُ إِلَّا فِيمَا رَجَا ثَوَابَهُ إِذَا تَكَلَّمَ أَطْرَقَ جُلَسَاؤُهُ كَأَنَّمَا عَلَى رُءُوسِهِمُ الطَّيْرُ وَ إِذَا سَكَتَ تَكَلَّمُوا.

همه از روى تقوى با هم برابر و به هم پيوسته و متواضع بودند، افراد بزرگتر را احترام مى كردند و به اطفال مهربانى مى نمودند و افراد حاجتمند را بر خود ترجيح داده و افراد غريب را پناه مى دادند.

پرسيدم: رفتارشان با همنشينان خود چگونه بود؟ فرمودند: دائما خوشرو و ملايم بوده و خوش برخورد بودند.

سخت گير و خشن، داد و فرياد كن و بد زبان نبودند، نه عيبجوئى مى كردند و نه حمد و ثناى كسى را مى گفتند، در مقابل آنچه كه دوست نمى داشتند، خود را به غفلت ميزدند و به روى خود نمى آوردند، كسى از ايشان نااميد نمى شد و آرزومندانشان محروم نمى شدند. سه كار را كنار گذاشته بودند: بحث و جدل، زياده روى و آنچه كه به ايشان مربوط نمى شد. و سه كار را در مورد مردم انجام نمى دادند: كسى را مذمّت و تقبيح نميكردند، لغزش ها و مسائل پنهانى افراد را دنبال نمى كردند و در موردى تكلّم مى فرمودند كه اميد ثواب داشتند، وقتى صحبت ميكردند همه ساكت بودند و كسى كوچكترين حركتى نميكرد و هر گاه سكوت ميفرمود، ديگران صحبت مى كردند.

 

پاداش تبليغ پيامبر صلى الله عليه و آله

 

زندگى سالمى براى آنها بساز و به آنها بگو:

«لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى » «1»

من هيچ پاداشى از شما نمى خواهم. بلكه فقط پاداش من يك چيز است:

______________________________
(1)- شورى (42): 23؛ «بگو: از شما [در برابر ابلاغ رسالتم ] هيچ پاداشى جز مودّت نزديكان را [كه بنابر روايات بسيار اهل بيت- عليهم السلام- هستند] را نمى خواهم.»

«إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى » «1»

به اهل بيتم عليهم السلام صميمانه محبت كنيد و در عمل با آنان هماهنگ شويد و پاداشى غير از مودّت اهل بيت عليهم السلام از شما نمى خواهم.

«ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ» «2»

اين پاداش نيز براى خود شما باشد و اين پاداش همان قرآن است. يعنى اگر با اهل بيت من هماهنگ شويد، سود دنيا و آخرت آن براى خود شما است و روزى كه از قبر درآمديد، آنها را صدا كنيد، تا به فرياد شما برسند. اين براى خود شما باشد، من كه نيازى ندارم. تو نيازمند اين فريادرس ها هستى.

«وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً»

حبيب من! تو خورشيد نور دهنده، «سِراجاً وَهَّاجاً» و «سِراجاً مُنِيراً»، مربّى خيرخواه، دلسوز، بى مزد، ملكوتى و الهى هستى. اين خورشيد نور دهنده است.

معلمِ مؤدّب به آداب روحانى

 

خورشيد سوم؛ انسانى است كه از نور نبوت و امامت امامِ هدايت استفاده مى كند و روح او بعد از مدتى به نورى يك پارچه تبديل مى شود و در وجود او جلوه و مظهر كامل اين خورشيد ظاهر مى شود. آيه اى در اين زمينه ببينيد. خداوند در سوره حديد مى فرمايد:

______________________________
(1)- شورى (42): 23؛ «جز مودّت نزديكان را [كه بنابر روايات بسيار اهل بيت- عليهم السلام- هستند].»

(2)- سبأ (34): 47؛ «هر گونه پاداشى كه از شما خواستم، آن پاداش براى خودتان.»

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ» «1»

اى مردم! از همه گناهان دور شويد. معلوم مى شود اين دورى، شدنى است كه به ما امر مى كند؛ چون اگر نشدنى بود كه نمى فرمود. در ماه رمضان مگر از گناه دورى نكرديد؟

پس مى شود دورى كرد:

«وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ»

به رسول من پيوند بخوريد تا براى شما سه كار كنم؛ اول: از طريق پيامبر زندگى دنيا و آخرت شما را از رحمتم پر مى كنم.

«وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ»

«نُوراً» نكره است، الف و لام ندارد، نكره بودن نور دلالت بر عظمت آن دارد.

دوّم: تمام درون شما را غرق در روشنايى مى كنم كه آن روشنايى مانند نورافكن پيشاپيش شما را روشن مى كند تا در زندگى راه را از چاه تشخيص دهيد و گرفتار امثال زليخا نشويد. با اين نور گرفتار ربا، دروغ، ياوه گويى، غيبت، تهمت و هرزه گويى نخواهيد شد و بهترين زندگى را مى كنيد.

آمرزش، نتيجه جذب نور رسالت

 

«يَغْفِرْ لَكُمْ» «2»

______________________________
(1)- حديد (57): 28؛ «اى مؤمنان! از خدا پروا كنيد.»

(2)- حديد (57): 28؛ «اى مؤمنان! از خدا پروا كنيد و به پيامبرش ايمان آوريد تا دو سهم از رحمتش را به شما عطا كند، و براى شما نورى قرار دهد كه به وسيله آن [در ميان مردم ] راه سپاريد و شما را بيامرزد.»

سوم: شما را غرق در آمرزش خودم مى كنم كه در روز قيامت وقتى پرونده شما را بخوانند، از من مى پرسى: آيا اين پرونده من است؟ مى گويم: بله، براى تو است.

مى گويى: پس گناهانى كه مى كردم كجاست؟ مى گويم: حرارت نور نبوت و امامت گناهانت را سوزاند و نابود كرد.

حضرت يوسف عليه السلام از خورشيد وجود حضرت ابراهيم عليه السلام جدّ پدر، حضرت اسحاق عليه السلام پدر پدر و حضرت يعقوب عليه السلام پدر خود، اين چنين بهره گرفت. در زندان نيز به اين معنا اشاره فرمود:

«مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ» «1»

حضرت يعقوب عليه السلام نيز به اين معنا اشاره مى كند:

«كَما أَتَمَّها عَلى أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ» «2»

حضرت يوسف عليه السلام خورشيد شده بود. جان و عشق او برخاسته از اين معرفت بود و معشوق او خدا بود، اما زليخا چون معلّم الهى نداشت، تاريك بود. عاشق شد، اما معشوق او شهوت بود. به اشتباه مى گويند: زليخا عاشق حضرت يوسف عليه السلام بود، او گرفتار اشتهاى كاذب و شهوت شده بود.

عشق هايى كز پى رنگى بود

عشق نبود عاقبت ننگى بود «3»

 

اگر اسم اين ها عشق است، پس چرا نمى ماند؟ پس چرا آخرش به نزاع و طلاق مى كشد؟ اين عشق در مقابل خود معشوقِ پوچ، فرارى، نامرد، بى وفا و خائن دارد.

______________________________
(1)- يوسف (12): 38؛ «آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب.»

(2)- يوسف (12): 6؛ «چنانكه پيش از اين بر پدرانت ابراهيم و اسحاق تمام كرد.»

(3)- مولوى.

 

فرار از جهنم به سوى بهشت

 

اما عشق حضرت يوسف عليه السلام كمال و رحمت بى نهايت بود. او پُر بود كه به قرار گرفتن در كنار زليخا اصلًا نيازى احساس نمى كرد. زليخا مى گفت: يا جواب مرا بده، يا تو را به زندان مى اندازم. اما حضرت از آن سالن آينه كارى، كاشى كارى، پرده هاى زربفت، فرش هاى گران قيمت، سفره هاى رنگين فرار كرد. اما چون زليخا قدرت داشت و زن نخست وزير مصر بود حضرت يوسف عليه السلام را به زندان انداخت. او در اتاق تنگ، تا زندانبان دربِ زندان را بست و قفل كرد، گوشه اتاق زندان نشست و فرمود:

«رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ» «1»

خدايا! مرا از جهنم درآوردى و در بهشت گذاشتى. اين سالن، جاى پرمضيقه و تاريكى بود، اما من در اينجا ديگر مزاحم ندارم. فقط من و تو هستيم. و نه سال در اين زندان ماند؟ اما خدا به او چه پاداشى داد؟

نالم به كويت حالى از درد جدايى

گريم كه شايد پرده از رخ برگشايى

تا افكنى بر من نگاه دلربايى

من بنگرم آن حسن تو با ديده جان

يا رب بجز تو ياور و يارى نداريم

جز ياريت با كس سر و كارى نداريم

جز رحمتت با هيچ كس كارى نداريم

باز است بر بيچارگان درگاه سلطان

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 

 

 


منبع : پايگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

حكايتى از آيت اللّه بروجردى
راه گريز از كبر
امام علی علیه السلام کشتیبان دریای بلاها
ایمان و آثار آن - جلسه هشتم (1) - (متن کامل + عناوین)
تهران/ مسجد امیرالمؤمنین(ع)/ ایام غدیر/ ...
ارزش وجودى انبيا و ائمه عليهم ‏السلام
انجام عمل صالح تا سر حد توان
پاداش هاجر و اسماعيل عليهما السلام، داشتن مزار ...
شكر نعمت‏
توبه مشروب فروش‏

بیشترین بازدید این مجموعه

از نصايح پيامبر به ابوذر
معرفت در اسلام - جلسه چهارم
4 ـ توبه و استغفار و تدارك گذشته
كوتاهى مدت برزخ بر اهل تقوا
ساختن براى خراب شدن
رعايت انصاف در معاملات
گناه و سبب آن - جلسه سی و دوم – (متن کامل + عناوین)
اظهار فقر در برابر خدا
ایمان و آثار آن - جلسه هشتم (1) - (متن کامل + عناوین)
گريۀ شوق اهل‌ايمان

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^