زندگى سالمى براى آنها بساز و به آنها بگو: «لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى » من هيچ پاداشى از شما نمى خواهم. بلكه فقط پاداش من يك چيز است: به اهل بيتم عليهم السلام صميمانه محبت كنيد و در عمل با آنان هماهنگ شويد و پاداشى غير از مودّت اهل بيت عليهم السلام از شما نمى خواهم. «ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ» اين پاداش نيز براى خود شما باشد و اين پاداش همان قرآن است. يعنى اگر با اهل بيت من هماهنگ شويد، سود دنيا و آخرت آن براى خود شما است و روزى كه از قبر درآمديد، آنها را صدا كنيد، تا به فرياد شما برسند. اين براى خود شما باشد، من كه نيازى ندارم. تو نيازمند اين فريادرس ها هستى. «وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً» حبيب من! تو خورشيد نور دهنده، «سِراجاً وَهَّاجاً» و «سِراجاً مُنِيراً»، مربّى خيرخواه، دلسوز، بى مزد، ملكوتى و الهى هستى. اين خورشيد نور دهنده است. معلمِ مؤدّب به آداب روحانى خورشيد سوم؛ انسانى است كه از نور نبوت و امامت امامِ هدايت استفاده مى كند و روح او بعد از مدتى به نورى يك پارچه تبديل مى شود و در وجود او جلوه و مظهر كامل اين خورشيد ظاهر مى شود. آيه اى در اين زمينه ببينيد. خداوند در سوره حديد مى فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ» اى مردم! از همه گناهان دور شويد. معلوم مى شود اين دورى، شدنى است كه به ما امر مى كند؛ چون اگر نشدنى بود كه نمى فرمود. در ماه رمضان مگر از گناه دورى نكرديد؟ پس مى شود دورى كرد: «وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ» به رسول من پيوند بخوريد تا براى شما سه كار كنم؛ اول: از طريق پيامبر زندگى دنيا و آخرت شما را از رحمتم پر مى كنم. «وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ» «نُوراً» نكره است، الف و لام ندارد، نكره بودن نور دلالت بر عظمت آن دارد. دوّم: تمام درون شما را غرق در روشنايى مى كنم كه آن روشنايى مانند نورافكن پيشاپيش شما را روشن مى كند تا در زندگى راه را از چاه تشخيص دهيد و گرفتار امثال زليخا نشويد. با اين نور گرفتار ربا، دروغ، ياوه گويى، غيبت، تهمت و هرزه گويى نخواهيد شد و بهترين زندگى را مى كنيد. آمرزش، نتيجه جذب نور رسالت «يَغْفِرْ لَكُمْ» سوم: شما را غرق در آمرزش خودم مى كنم كه در روز قيامت وقتى پرونده شما را بخوانند، از من مى پرسى: آيا اين پرونده من است؟ مى گويم: بله، براى تو است. مى گويى: پس گناهانى كه مى كردم كجاست؟ مى گويم: حرارت نور نبوت و امامت گناهانت را سوزاند و نابود كرد. حضرت يوسف عليه السلام از خورشيد وجود حضرت ابراهيم عليه السلام جدّ پدر، حضرت اسحاق عليه السلام پدر پدر و حضرت يعقوب عليه السلام پدر خود، اين چنين بهره گرفت. در زندان نيز به اين معنا اشاره فرمود: «مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ» «1» حضرت يعقوب عليه السلام نيز به اين معنا اشاره مى كند: «كَما أَتَمَّها عَلى أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ» «2» حضرت يوسف عليه السلام خورشيد شده بود. جان و عشق او برخاسته از اين معرفت بود و معشوق او خدا بود، اما زليخا چون معلّم الهى نداشت، تاريك بود. عاشق شد، اما معشوق او شهوت بود. به اشتباه مى گويند: زليخا عاشق حضرت يوسف عليه السلام بود، او گرفتار اشتهاى كاذب و شهوت شده بود. عشق هايى كز پى رنگى بود عشق نبود عاقبت ننگى بود «3» اگر اسم اين ها عشق است، پس چرا نمى ماند؟ پس چرا آخرش به نزاع و طلاق مى كشد؟ اين عشق در مقابل خود معشوقِ پوچ، فرارى، نامرد، بى وفا و خائن دارد.
منبع : پايگاه عرفان