شفاعت توبه
بررسى معنا و مصاديق شفاعت
تهران، حسينيه همدانى ها
رمضان 1385
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين
و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
كلمات «شفع و وتر» در كتاب خدا به كار گرفته شده اند. «وتر» به معناى تك و فرد است و «شفع» به معناى جفت و زوج است. كلمه شفاعت از همين كلمه گرفته شده است. «1» البته معانى مختلفى درباره لغت شفاعت ذكر شده است كه به برخى از اين معانى مى پردازيم.
تمام حيات مادى و معنوى انسان در دنيا و آخرت در گرو شفاعت است. كودك به شفاعت سينه مادر، مواد لازم غذايى را از سفره طبيعت مى گيرد. انسان به
______________________________
(1)- لسان العرب: 8/ 183، لغت (شفع)
شفع: الشفع: خلاف الوَتْر، و هو الزوج.
تقول: كانَ وَتْراً فَشَفَعْتُه شَفْعاً.
و شَفَعَ الوَتْرَ من العَدَدِ شَفْعاً: صيَّره زَوْجاً؛
الشَّفْعُ: ما شُفِع به، سمي بالمصدر، و الجمع شِفاع
في التنزيل: و الشَّفْعِ و الوَتْرِ.
قال الأَسود بن يزيد: الشَّفْعُ يَوْمُ الأَضْحى، و الوَتْرُ يومُ عَرَفةَ.
و قال عطاء: الوتْرُ هو الله، و الشفْع خلْقه.
و قال ابن عباس: الوَتر آدمُ شُفِعَ بزَوْجَتِه.
شفاعت درختان، هر ميوه و محصولى را به دست مى آورد. موجودات زنده به شفاعت خورشيد، هوا و گردش زمين به دور خود و خورشيد زنده هستند. اگر خداوند متعال اين امور را جفت انسان قرار نداده بود، زندگى كردن محال بود و خيمه حيات برپا نمى شد.
در قيامت نيز حيات پاك و زندگى ملكوتى، الهى، انسانى و بهشتى با شفيعان تأمين مى شود. اگر در قيامت كسى از شفاعت شفيعان محروم باشد، يقيناً نجات نخواهد يافت. شفاعت به اين معنا نيست كه پروردگار در قيامت اداره اى را باز مى كند و پرونده هر گناه و معصيت و ظلم بى توبه اى رادر آن اداره مى بندد، يا محو و نابود مى كند. بلكه شفاعت در قيامت به اين معناست كه انسان بتواند در ارتباط با شفيعان قرار بگيرد.
يكى از شفيعان روز قيامت، ايمان انسان است. كسى كه ايمان، با او جفت نيست و از ايمان تنهاست، در آنجا نجات ندارد. شفيع ديگر قيامت، قرآن است:
«فانّه شافع مشفّع «1»» «2» اگر پرونده انسان، با قرآن جفت نباشد، يعنى عمل به خواسته هاى قرآن در پرونده او نباشد؛ نماز، روزه، زكات و خمس در پرونده نباشد و انسان جداى از قرآن وارد محشر شود، درهاى نجات به روى او بسته خواهد بود.
شفاعت قرآن به اين معنا نيست كه قرآن وارد محشر شود و به پروردگار بگويد: از اول تا آخر امت را به خاطر من كارى نداشته باش. شفاعت قرآن به اين است كه قرآن
______________________________
(1)- الكافى: 2/ 598، حديث 2؛ بحار الانوار: 17/ 89، باب 1، حديث 16؛ «فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّارِ وَ هُوَ الدَّلِيلُ يَدُلُّ عَلَى خَيْرِ سَبِيل.»
(2)- الكافى: 2/ 598، حديث 2.
دستورهايش را در اعمال زندگى ما مشاهده كند و ما را- در حدّ خودمان- با خود هماهنگ ببيند.
يكى از شفيعان ديگر قيامت نيز پيامبر عظيم الشأن اسلام صلى الله عليه و آله هستند. اگر پيغمبر صلى الله عليه و آله در قيامت ما را به عنوان امت خود امضا كند و ببيند كه در پرونده ما، عمل به فرهنگ او ثبت است، اين همان شفاعت پيغمبر صلى الله عليه و آله مى شود. يكى ديگر از شفيعان قيامت، امام معصوم است.
نجات بخش ترين شفيع روز قيامت
وجود مبارك اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: در ميان تمام شفيعانى كه براى انسان قررا داده شده اند، قوى ترين و نجات بخش ترين آنها توبه است:
«لاشفيع أنجح من التوبة» «1» هيچ شفيعى كارگشاتر از توبه نيست.
توبه در معارف اهل بيت عليهم السلام و قرآن كريم از أهمّ واجبات و فرائض است؛ يعنى حقيقتى كه بالاتر از همه واجبات است و بر هر گناهكارى اين فريضه ثبت شده است. اگر گناهكار علاقه داشته باشد كه از چارچوب گناهان نجات پيدا كند، مى تواند به توبه متوسّل شود تا يقيناً گناهان او بخشيده شود.
اما اين كه توبه فريضه و بالاتر از واجب است، در قرآن مجيد آمده است:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً» «2»
______________________________
(1)- نهج البلاغه: حكمت 371.
(2)- تحريم (66): 8؛ «اى مؤمنان! به پيشگاه خدا توبه كنيد، توبه اى خالص [كه شما را از بازگشت به گناه بازدارد].»
اين امر خدا است و امر خدا فريضه، يعنى مافوق واجب است. ولى آن توبه اى كه امامان بزرگوار، براى ما اين گونه معنى كردند: توبه نصوح يعنى قطع رابطه با هر گناهى كه به آن آلوده هستم و بازنگشتن به آن گناه تا آخر عمر. اين معناى توبه نصوح است. «1»
______________________________
(1)- تحف العقول: 210؛ بحار الانوار: 75/ 48، باب 16، حديث 66؛ «وَ قِيلَ لَهُ مَا التَّوْبَةُ النَّصُوحُ فَقَالَ عليه السلام نَدَمٌ بِالْقَلْبِ وَ اسْتِغْفَارٌ بِاللِّسَانِ وَ الْقَصْدُ عَلَى أَنْ لَايَعُودَ.»
هم چنين آمده:
مجمع البيان في تفسير القرآن: 10/ 478، ذيل آيه 8 سوره تحريم
و روى عكرمة عن ابن عباس قال قال معاذ بن جبل يا رسول الله ما التوبة النصوح قال أن يتوب التائب ثم لا يرجع في ذنب كما لا يعود اللبن إلى الضرع.
و قال ابن مسعود التوبة النصوح هي التي تكفر كل سيئة و هو في القرآن ثم تلا هذه الآية و قيل أن التوبة النصوح هي التي يناصح الإنسان فيها نفسه بإخلاص الندم مع العزم على أن لا يعود إلى مثله في القبح و قيل هي أن يكون العبد نادما على ما مضى مجمعا على أن لا يعود فيه عن الحسن و قيل هي الصادقة الناصحة عن قتادة و قيل هي أن يستغفر باللسان و يندم بالقلب و يمسك بالبدن عن الكلبي و قيل هي التوبة المقبولة و لا تقبل ما لم يكن فيها ثلاث خوف أن لا تقبل و رجاء أن تقبل و إدمان الطاعة عن سعيد بن جبير و قيل هي أن يكون الذنب نصب عينيه و لا يزال كأنه ينظر إليه و قيل هي من النصح و هو الخياطة لأن العصيان يخرق الدين و التوبة ترقعه و قيل لأنها جمعت بينه و بين أولياء الله كما جمع الخياط الثوب و ألصق بعضه ببعض و قيل لأنها أحكمت طاعته و أوثقتها كما أحكم الخياط الثوب و أوثقه.
در پاورقى ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن: 25/ 149، ذيل آيه 8 سوره تحريم مترجم آن گويد:
بعضى از تفاسير و كتب آمده كه نصوح مردى بود شبيه زنها صورتش مو نداشت و پستانهايى برجسته چون پستان زنها داشت و در حمّام زنانه كار مى كرد و كسى از وضع او خبر نداشت و آوازه تميز كارى و زرنگى او به گوش همه رسيده و زنان و دختران رجال دولت، و اعيان و اشراف دوست داشتند كه وى آنها را دلّاكى كند و از او قبلًا، وقت مى گرفتند تا روزى در اندرون شاه صحبت از او در ميان آمده دختر شاه مايل شد كه حمّام آمده و كار نصوح را ببيند. نصوح وقت بدختر شاه داده و آماده پذيرايى و نظافت او شد. پس دختر شاه با چند تن از خواص نديمانش باتّفاق نصوح بحمّام آمده و مشغول استحمام شد كه از قضا يك دانه گوهر گرانبهايى از دختر پادشاه در آن حمّام مفقود گشت از اين امر دختر پادشاه در غضب شده و بدو تن از خواصش فرمان داد كه همه كارگران را تفتيش كنند تا شايد آن گوهر ارزنده پيدا شود.
طبق اين دستور مأمورين، كارگران را يكى بعد از ديگرى مورد بازديد خود قرار دادند. همين كه نوبت به نصوح رسيد با اينكه آن بيچاره هيچگونه خبرى از دانه نداشت، ولى بعد از اين جهت كه مى دانست تفتيش آنان، سرانجام كارش را به رسوايى مى كشاند حاضر نمى شد كه وى را تفتيش كنند لذا بهر طرفى كه مى رفتند تا دستگيرش كنند او به طرف ديگر فرار مى كرد و اين عمل او آن طور نشان مى داد كه گوهر را او ربوده است. و از اين نظر مأمورين براى دستگيرى او بيشتر سعى مى كردند. نصوح هم تنها راه نجات را در اين ديد كه خود را در ميان خزينه حمّام پنهان كند، ناچار به داخل خزينه رفته و همين كه ديد مأمورين براى گرفتن او به خزينه آمدند و ديد كه ديگر كارش از كار گذشته و الان است كه رسوا شود به خداى تعالى متوجّه و از روى اخلاص توبه و از خدا خواست كه از اين غم و رسوايى نجاتش دهد.
به مجرّد اينكه نصوح توبه كرد ناگهان از بيرون حمّام آوازى بلند شد كه دست از اين بيچاره برداريد كه گوهر پيدا شد پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شكر خدا را به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخّص شد و به خانه خود رفت و هر مقدار مالى كه از اين راه گناه تحصيل كرده بود در راه خدا به فقراء داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند ديگر نمى توانست در آن شهر بماند. و از طرفى نمى توانست راز خودش را به كسى اظهار كند ناچار از شهر خارج و در كوهى كه در چند فرسخى آن شهر بود سكونت اختيار نمود و به عبادت خدا مشغول گرديد. اتّفاقا شبى در خواب ديد كسى به او مى گويد: اى نصوح چگونه توبه كرده اى و حال آنكه گوشت، و پوست تو از فعل حرام روئيده شده است.
تو بايد طورى كنى كه گوشتهاى حرام از بدنت بريزد همين كه از خواب بيدار شد با خودش قرار داد كه سنگهاى گران وزن را حمل كند و بدين وسيله خودش را از گوشتهاى حرام بكاهاند.
يعنى اگر كسى به مال حرام آلوده است، رابطه اش را از مال حرام قطع كند و تا روز مرگ خود، با مال حرام رابطه برقرار نكند. يا اگر كسى ظالم است، رابطه اش را با ظلم قطع كند و ديگر به ظلم برنگردد. اگر كسى بى نماز و روزه است، حقوق واجب عبادتى و مالى پروردگار و حق خدا را نمى پردازد، رابطه اش را با اين گناهان قطع كند و ديگر به آن برنگردد، اين توبه نصوح است.
اگر چنين توبه اى اتفاق بيافتد، كه امكان اتفاق افتادنش براى همه هست، تمام گناهان او بخشيده مى شود:
«عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ» «1»
«عَسى » در جمله عربى گاهى به معنى صد در صد و قطعى است. اگر شما به پيشگاه مقدس پروردگار توبه نصوح بياوريد، صد در صد پرونده شما پاك و گناهان شما بخشيده مى شود.
معناى صحيح توبه نصوح
اما توبه چيست؟ «2» آيا قول و حرف است؟ يعنى من شب احياء به عربى «أستغفر الله» بگويم و يا بگويم: خدايا اشتباه كردم، تمام است؟
نيمه شب بر روى بام كاخ حاكم بلخى سر و صدا بلند شد، حاكم خيلى تعجب
______________________________
(1)- تحريم (66): 8؛ «اميد است پروردگارتان گناهانتان را از شما محو كند.»
(2)- الكافى: 2/ 432، حديث 4؛ وسائل الشيعة: 80/ 16، باب 89، حديث 21036؛ «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً قَالَ هُوَ الذَّنْبُ الَّذِي لَايَعُودُ فِيهِ أَبَداً قُلْتُ وَ أَيُّنَا لَمْ يَعُدْ فَقَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ مِنْ عِبَادِهِ الْمُفَتَّنَ التَّوَّابَ.»
كرد كه اين سر و صدا چيست؟ با مأمورين گفت: سريع ببينيد چه خبر است؟
مأمورين گفتند: چند نفر بر روى بام پا مى كوبند و مى گويند: ما شترهاى خود را گم كرده ايم و به دنبال آنها مى گرديم.
حاكم گفت: بام كاخ، چه ربطى به گم شدن شترها دارد؟ اين ها ديوانه هستند كه روى بام كاخ من به دنبال شتر خود مى گردند؟ آنها را پايين بياوريد. مأمورها آنها را دست بسته پايين آورند. حاكم به آنها گفت: اى ديوانه ها! چرا روى بام كاخ من به دنبال شترهاى خود مى گرديد؟ آنها گفتند: از ما ديوانه تر تو هستى كه روى تخت ظلم و شهوت رانى به دنبال سعادت مى گردى.
مراحل توبه
آيا توبه قول «استغفر الله ربى و اتوب اليه» است؟ ميليون ها تومان مال مردم و بيت المال به ناحق نزد من بماند، آن وقت با اين قول مشكل حل مى شود؟ بگويم:
غلط كردم، باز همه گناهانى كه داشتم، ادامه بدهم، اين توبه صحيح است؟ امشب بگويم: «استغفر الله» اما باز فردا به سراغ دروغ و تهمت و تحقير بروم، تمام گذشته ام با اين غلط كردم پاك شده است؟
يا نه، توبه حال است؟ يعنى با شنيدن معارف الهى پشيمان و نادم شوم و در درون خود به جوش و خروش دربيايم كه چرا اين همه گناه از من سر زده است؟ آيا اين پيشمانى توبه است و كار ديگرى لازم نيست؟ «استغفر الله» بگويم و ديگر تمام مى شود؟ اين توبه است كه پيشمان شوم و ديگر كارى نكنم؟ يا نه، توبه، حركت و عمل است؟ اين كه تمام حرام هاى مالى و مال غصبى را از اموال خود بيرون بياورم و به صاحبان آنها برگردانم، مثلًا ارث به ناحق خورده را به وارثان، مغازه غصبى را به مالك اصلى و پول غارت شده بيت المال را با كمال مردانگى به خزانه دولت برگردانم، نمازهاى خوانده نشده را بخوانم، روزه هاى نگرفته را بگيرم؟ توبه، اين است؟
بايد به سراغ قرآن و روايات برويم تا ببينيم توبه حال است يا قال و يا حركت؟
دين ما بر طبق قرآن و فرهنگ اهل بيت عليهم السلام است و ما اضافه تر از اين ها چيزى نداريم. نظر قرآن و روايات اين است كه توبه در مرحله اول، حال است. اين كه من در درون خود تفكر كنم كه چه گناهى را مرتكب شده ام؟ در عمرم با چه كسى مخالفت كرده ام و او در حق من چه كرده است؟ آيا او همان كسى نبود كه در رحم مادر مرا پرورش داد و بدون اين كه ناقص شوم، مرا به دنيا آورد؟ بعد از آن، محبت پدر و مادر را متوجه من كرد كه من را با شيره جان خود پرورش دهند؟
او همانى نيست كه سفره طبيعت را براى من پهن كرد و صد و بيست و چهار هزار پيغمبر را براى نجات من فرستاد؟ من گناه و عصيان چه كسى را مرتكب شده ام و به دستور چه وجود مقدسى گوش نداده ام؟
ادا كردن حق نمك
دزدى به خانه شخص ثروتمندى آمد. او خواب بود و متوجه نشد. دزد تمام اجناس قيمتى را داخل كيسه كرد. مقدارى طلا، نقره، انگشتر، جواهر، گردنبند جمع شد. دزد آماده بود تا اجناس را ببرد، ناگهان چشم او در آن تاريكى به شى ء برّاق روى طاقچه افتاد. آن را با انگشت خود لمس كرد، نفهميد چيست، به آن زبان زد، فهميد كه بلور نمك است. كيسه ها را به زمين گذاشت و رفت.
فردا صبح وقتى آن ثروتمند از ماجرا آگاه شد، گفت: در شهر بگويند: دزدى كه به خانه من آمده و همه چيز را داخل كيسه كرده، اما نبرده، اگر ممكن است بيايد تا من او را ببينم و به او جايزه بدهم.
آن دزد نيز بعداً از چهره هاى معروف ايران شد. در كتاب هاى مدرسه نيز اسم او آمده است. دزد با كمال جرأت به خانه ثروتمند آمد و گفت: من به خانه شما براى دزدى آمدم و تمام اجناس قيمتى را داخل كيسه ريختم. ثروتمند گفت: پس چرا آنها را نبردى؟ گفت: بلور نمك روى طاقچه بود، به آن زبان زدم، چون نمك شما را خوردم، مردانگى نديدم در حالى كه نمك شما را خورده ام، مال شما را ببرم. «1» ما چندين سال نان و نمك خدا را مى خوريم و گناه مى كنيم؟ تفكر كنيم تا واقعاً پشيمان شويم و بعد به سراغ جبران برويم. رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
«وَ احْدَثَ لِكُلِّ ذَنبٍ توبةً» «2» هر گناهى توبه خاص خود را دارد. بعد از اين كه پشيمانى سراسر وجود ما را فرا گرفت و براى جبران گناهان حركت كرديم، آن وقت نوبت به قال مى رسد. حال بايد بگويم: «استغفر الله ربى و اتوب اليه»، اين قال آخرين مرحله توبه است؛ يعنى اولين عنصر توبه حال است، دومين عنصر آن جبران و سومين عنصر طلب مغفرت است.
توبه واقعى حر بن يزيد و فضيل عياض
توبه در هر سه مرحله در آن بزرگوارِ با كرامتى بود كه اول پشيمان شود و بعد از همه حيثيتى كه در او بود؛ از مقامِ حكومتى و فرماندهى باطل، از رفتن به شهر و از تعلق به خانواده بيرون آمد؛ يعنى حركت كردن بعد از پشيمان شدن و آخرين مرحله نيز قال بود، وقتى به چند قدمى خيمه رسيد، با چشم گريان به حضرت سيدالشهدا عليه السلام عرض كرد: «هَلْ لِى مِنْ تُوبَةٍ»؟ آيا مرا مى بخشند؟
اين كار او بعد از حال و حركت بود. امام عليه السلام آغوش خود را باز كردند و فرمودند:
______________________________
(1)- داستان معروف، مربوط به يعقوب ليث و حاكم سيستان است كه در كتاب عبرت آموز استاد حسين انصاريان: 159 آمده است.
(2)- بحار الأنوار: 74/ 127، باب 6، حديث 33.
«نَعَمْ تابَ اللّهُ عَلَيكَ» «1» بله خدا تو را بخشيد، اينجا جاى پايين انداختن سر نيست، بلكه جاى رفعت و مقام است.
يا آن شخصى كه در سكوت نيمه شب، براى دزدى روى پشت بام خانه اى در بغداد مى رود و از آنجا مى خواست به جاى ديگرى برود، صداى شخصى را شنيد كه در آن نيمه شب بيدار بود و با حال عجيبى قرآن مى خواند. آن شخص وقتى به اين آيه رسيد:
«أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ» «2»
بنده من! آيا هنوز دارى مى روى و از من دور مى شوى؟ آيا وقت آن نيامده است كه به سوى من برگردى؟
زانوهاى آن دزد سست شد. روى پشت بام نشست و شروع به گريه كرد، گفت:
خدايا! اگر با من هستى، چرا، وقت آن رسيده است، آمد و واقعاً برگشت. در آن تاريكى نيمه شب از شهر بيرون رفت، به كاروانسراى كهنه اى رسيد، ديد مدير قافله تجارتى دارد با عجله تاجرها را بيدار مى كند، مى گويد: بلند شويد و اجناس را بار كنيد، سريع برويم تا فضيل جلوى ما را نگرفته و بار ما را نبرده است. سرش را به ديوار گذاشت و بلند بلند گريه كرد، گفت: اى قافله سالار! سگ هارى كه از آن مى ترسيديد، امشب او را افسار كرده اند. ديگر نترسيد. اين توبه است. «3» اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: توبه، مقام عليين است. اگر آمدى، براى هميشه بيا.
______________________________
(1)- بحار الأنوار: 44/ 319، باب 37، حديث 1.
(2)- حديد (57): 16؛ «آيا براى اهل ايمان وقت آن نرسيده كه دل هايشان براى ياد خدا و قرآنى كه نازل شده نرم و فروتن شود؟»
(3)- تذكرة الاولياء: 79.
اگر آشتى كردى، آشتى خود را هميشگى كن.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
منبع : پایگاه عرفان