فارسی
يكشنبه 25 آذر 1403 - الاحد 12 جمادى الثاني 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

چهره ملكوتى يوسف عليه السلام-جلسه بیست و چھارم (متن کامل +عناوین)

 

مركب روح

 

به كارگيرى بدن و مال براى آخرت

 

تهران، حسينيه همدانى ها

رمضان 1385

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين

و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

اهل خدا، بدن را اصل و ريشه نمى دانند، بلكه از بدن به مركب تعبير مى كنند كه با ارزش ترين سوار و سواركار عالم، يعنى روح كه نفخه مستقيم پروردگار است، بر اين مركب سوار است. از بدن به ابزار آن سوار عرشى و ملكوتى تعبير مى كنند. اين مركب و ابزار بدون او ميّت است و قابل نگهداشتن نيست. بايد دفنش كنند تا تجزيه و خاك شود و به مادرش كه كره زمين است، برگردد و در قيامت اين مركب را به روح برگردانند، فقط به خاطر اين كه در همه امور مثبت و منفى روح همكارى كرده است.

هر چه كه در قيامت بايد به روح برسد، به اين مركب نيز مى رسد. اگر بناست بهشت برسد، به هر دو بايد برسد و اگر بناست دوزخ برسد، به هر دو بايد برسد.

اين بدن محدود است و بايد به خاك برگردد، اما آنچه كه از اين خاك، در مدتى كه حيات و راكب دارد، به دست مى آيد و اضافه از نياز او است، بايد براى عالمِ خاك بگذارد و برود. هر چه مى خواهد باشد.

اگر اين بدن براى به دست آوردن ثروت دنيا به كار گرفته شود، وقتى روح آن را رها كند، چنان كه خودش بايد دفن شود و به خاك برگردد، درآمدها را نيز بايد براى زمين بگذارد. ديگر مالكِ عناصرى كه جمع كرده نيست. به هر نوع، صورت و شكلى، رابطه اش با آن عناصر قطع مى شود. فقط فرداى قيامت بايد جواب بدهد كه اين ها را كه به دست آورد، از كجا آورد و چرا گذاشت و رفت؟ يعنى چرا با اين دارائى ها، كارى نكرد؟ «1»

جمع آورى خيرات تا هنگام مرگ

 

امر پروردگار عالم در قرآن است كه:

«وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ» «2»

تا زمانى كه زنده هستيد، كارهاى خوب و نيك انجام دهيد. انباشتن ثروت به نظر خدا بدى است. اگر خودم اين جمع كردن را خوب مى دانم، اشتباه مى كنم؛ چون اين خوب دانستن من با امر پروردگار عالم نمى خواند. چرا كه او جمع كردن و گذاشتن و رفتن را در صورتى كه به كار خير نبندم، بسيار بد مى داند:

«وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ» «3»

______________________________
(1)- تفسير القمى: 2/ 20؛ بحار الانوار: 7/ 259، باب 11، حديث 3؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله لَاتَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنْ بَيْنِ يَدَيِ اللَّهِ حَتَّى يَسْأَلَهُ عَنْ أَرْبَعِ خِصَالٍ عُمُرِكَ فِيمَا أَفْنَيْتَهُ وَ جَسَدِكَ فِيمَا أَبْلَيْتَهُ وَ مَالِكَ مِنْ أَيْنَ كَسَبْتَهُ وَ أَيْنَ وَضَعْتَهُ وَ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ.»

هم چنين آمده مستدرك الوسائل: 7/ 157، باب 1، حديث 7904؛ «عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام قَالَ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا مَاتَ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ مَا قَدَّمَ وَ قَالَتِ النَّاسُ مَا أَخَّرَ فَقَدِّمُوا فَضْلًا يَكُنْ لَكُمْ وَ لَاتُؤَخِّرُوا كُلًّا يَكُنْ عَلَيْكُمْ فَإِنَّ الْمَحْرُومَ مَنْ حُرِمَ خَيْرَ مَالِهِ وَ الْمَغْبُوطَ مَنْ ثَقَّلَ بِالصَّدَقَاتِ وَ الْخَيْرَاتِ مَوَازِينَهُ وَ أَحْسَنَ فِي الْجَنَّةَ بِهَا مِهَادَهُ وَ طَيَّبَ عَلَى الصِّرَاطِ بِهَا مَسْلَكَه.»

(2)- حج (22): 77؛ «و كار نيك انجام دهيد.»

(3)- توبه (9): 34؛ «كسانى را كه طلا و نقره مى اندوزند و آن را در راه خدا هزينه نمى كنند، به عذاب دردناكى مژده ده.»

يا اگر به خاطر بدن، به سراغ غارت حق ديگران بروم، ممكن است خودم را خوب بدانم، بگويم همه دارند مى برند، اقتضا مى كند كه من نيز ببرم، يا همه دارند مى خورند، من نيز بايد بخورم. «1» اما پروردگار عالم اين غارتگرى را بسيار بد و زشت مى داند و به انسان اعلام مى كند: «2» «وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» «3»

نمى خواهم ذرّه اى شرّ در شما بندگانم باشد، چه برسد به اين كه انسان براى خاطر بدن، غارتگرى كند.

«وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلًا لَمًّا» «4»

ارثى كه حق ديگران است، با فتنه گرى بردارد. براى چه كسى برمى دارد؟ براى بدن. مى خواهد براى بدن خانه دويست مترى را هزار متر كند، ماشين معمولى را گران قيمت كند، در مراكز خوش آب و هوا ويلاى چند ميليارد تومانى بخرد، اين بدن را جابجا كند و از تهران به لندن و پاريس ببرد، در آنجا به بدن خوشگذرانى بدهد.

______________________________
(1)- الكافى: 2/ 139، حديث 9؛ «أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ مَنْ قَنِعَ بِمَا رَزَقَهُ اللَّهُ فَهُوَ مِنْ أَغْنَى النَّاس.»

(2)- عوالى اللآلى: 1/ 364، حديث 56؛ وسائل الشيعة: 16/ 53، باب 78، حديث 20962؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله مَنِ اقْتَطَعَ مَالَ مُؤْمِنٍ غَصْباً بِغَيْرِ حَقِّهِ لَمْ يَزَلِ اللَّهُ مُعْرِضاً عَنْهُ مَاقِتاً لِأَعْمَالِهِ الَّتِي يَعْمَلُهَا مِنَ الْبِرِّ وَ الْخَيْرِ لَايُثْبِتُهَا فِي حَسَنَاتِهِ حَتَّى يَتُوبَ وَ يَرُدَّ الْمَالَ الَّذِي أَخَذَهُ إِلَى صَاحِبِهِ.»

و نيز آمده: وسائل الشيعة: 16/ 53، باب 78، حديث 20960؛ «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ مَنْ أَكَلَ مِنْ مَالِ أَخِيهِ ظُلْماً وَ لَمْ يَرُدَّهُ إِلَيْهِ أَكَلَ جَذْوَةً مِنَ النَّارِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.»

(3)- زلزله (99): 8؛ «و هر كس هم وزن ذره اى بدى كند، آن بدى را ببيند.»

(4)- فجر (89): 89؛ «و ميراث خود را [با ميراث ديگران بى توجه به حلال وحرام بودنش ] يك جا و كامل مى خوريد.»

اين غارت را براى بدن مى خواهد، نه براى روح. در اين كارها روح به غربت كشيده مى شود؛ يعنى وقتى تمام نگاه و توجه انسان به سراغ بدن معطوف باشد و روح فراموش شود، گويا وجود ندارد. آن وقت اين نگاه همان نگاه حيوانات است؛ چون افق ديد حيوانات بيشتر از بدن نيست. هر كارى مى كنند، براى بدن مى كنند.

وقتى نگاه كاملًا به بدن معطوف باشد و به روح ديگر نتواند نگاه كند، انسان غاصب، ظالم، فرعون، نمرود، فتنه گر، گناهكار و معصيت كار به گناهان كبيره مى شود.

مقابله با خواسته هاى نامشروع

 

همه انبيا و ائمه طاهرين عليهم السلام در اين موارد مى فرمايند: مگر حق بدن چقدر است و بدن چقدر مى ارزد؟ اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: اگر غذايى از گندم و عسل خالص هر روز بخواهم براى خود فراهم كنم، امكان دارد، ولى براى چه؟ من كه توان بدنم را مى توانم با دو لقمه از نان جو و مقدارى دوغ، خرما، شير و اين چيزهايى كه معمولًا غذاى حضرت بود، تأمين كنم، چرا بيش از اين مقدار را به بدن بدهم؟

مقدار لباس و كاشانه اى كه مى خواهم به بدن بدهم، خدا از حلال مقرّر كرده است و اضافه تر از حلال را نيز به من اجازه نداده است، چون كه اسراف است.

حلال خالص را نيز پروردگار فرموده است: با زكات، خمس و انفاق آن را حرث كن. براى چه بيش از حد به بدن برسم؟ اينجا نقطه جهاد اكبر است.

با بدن درگير مى شود، مى گويد: تو بخواه، من كه خواسته تو را به غير از مقدار حلال، آن هم بدون اسراف، جواب نمى دهم. تو زبانت دراز است و اگر تو را رها كنم، حتى در حلال نيز به حدّ معين قناعت نخواهى كرد.

مى خواهى هر روز و هر شب بهترين سفره رنگين را براى خود بياندازى. يا مى خواهى در اتاقى بخوابى كه چند ميليون پول دكوربندى آن و تخت خارجى و گچ برى آن باشد، اما بى خود مى خواهى، تو چند روز ديگر مى خواهى در قبر بروى، اين همه گچ كارى و آينه كارى و سالن و تخت هاى آن چنانى خارجى را چگونه مى خواهى ببرى؟ مگر بدن چقدر مى ارزد كه ماشين چند ميليونى به آن مى دهى؟

اگر او را رها كنى، تو را گرفتار همه بلاها مى كند. بلاهايى كه در چهره ظاهرى، خوش سيما است.

آن وقت حاضر نيست با كفش روى زمين راه برود. اين زمين به اين پرقيمتى، كه خدا از آن، انسان و موجودات را مى سازد، حتماً بايد سر راهش فرش بياورند بياندازند كه از روى فرش راه برود كه كف كفش او به زمين نخورد.

اى انسان بيچاره! اين ها به خاطر نگاه كردن صِرف به بدن است كه حيات، زندگى، خوشى، لذت بردن، پول، ازدواج، خانه و مركب براى بدن باشد. لعنت بر اين بدن. قدرى گوشت و پوست و خون نجسى كه مى چرخد و هر روز نجاست سازى مى كند، مگر چقدر مى ارزد كه اين همه سنگ را به سينه مى زنند؟

زير و بالا پيش و پس وصف تن است

 

بى جهت ها ذات جان روشن است «1»

     

 

هزينه كردن نعمت ها در حدّ نياز

 

اما آن افرادى كه به اصل انسان، به سوار اين مركب نگاه دارند، واقعاً وقتى به بدن و به روح نظر مى اندازند، روح را مانند حضرت عيسى عليه السلام مى بينند و بدن را مانند خر عيسى.

چقدر بايد خرج اين مركب كرد؟ چه اندازه براى اين مركب بايد كوشيد؟ مركب را بايد آب و نان داد كه براى روح كار كند. بايد تقويتش كرد كه روزه بگيرد، نماز

______________________________
(1)- مولوى.

واجب را بخواند، صبح برخيزد و صورت روى خاك بگذارد و با پروردگار خود مناجات كند.

اگر لذت ترك لذت بدانى

 

دگر لذت نفس لذت نخوانى «1»

     

 

عجيب است كه اين ها طبق آيات قرآن و روايات در خلوت خود، خوبى هايى كه از بدن مى كشند، حرف اول را مى زنند. به قدرى خالص هستند كه ابداً در مسير گوش دادن به قضاوت مردم نيستند كه چه نوع قضاوتى مى كنند. مردم آزادند كه هر قضاوتى مى خواهند بكنند.

مخفى بودن اوليا در قالب بدن

 

مدرسه اى كه دربش درون صحن حضرت رضا عليه السلام باز مى شود و تقريباً رو به روى پنجره فولاد قديم و صحن كهنه است، صحن معروف به سقّاخانه اسماعيل طلا. اسم اين مدرسه، مدرسه ميرزا جعفر است كه به دانشگاه رضوى تبديل شده است. قبلًا حوزه علميه پانصد ساله بود. حياتش باغچه، درخت و سنگ فرش بود و در دو طبقه نيز حجره داشت و خيلى كهنه بود.

سازنده مدرسه در وقفنامه اش نوشته بود كه چه نوع طلبه اى را در اينجا قبول كنيد و آن طلبه چگونه بايد درس بخواند و اگر طلبه اى در ايام طلبگى در اينجا مرد، پاى همان حجره دفنش كنيد.

در بيست قدمى حرم حضرت رضا عليه السلام، من مدرسه قديمى و قبرها را ديده بودم.

بيشتر نماز مغرب و عشايم را در سفرهاى مشهد به آنجا مى رفتم كه يكى از اولياى خدا آنجا نماز مى خواند. چقدر زندگى با خدا لذت دارد. خدا اهل افراد بدنى نيست. خدا آب و نان بدن را مى دهد، اما بدنى نيست.

______________________________
(1)- سعدى شيرازى.

نگاه خدا به روح شما است:

«قال رَسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ لَايَنْظُرُ إلى صُوَرِكم وَ أَعْمالِكُمْ وَ إِنَّما يَنْظُرُ إلى قُلُوبِكُم» «1» تمام نگاه خدا به باطن شما است؛ چون باطن، جاى ايمان، عشق و علاقه به خدا، انبيا و ائمه عليهم السلام است، جاى محبت به اولياى خدا است. باطن ما جهانى عجيب و خارق العاده است. حد و مرز ندارد. خيلى روشن و صاف است. اما بدن روى آن سايه مى اندازد و آن را مانند ديو مى كند، باطن حسود، رياكار، طمع كار، حريص و متكبر مى شود. «2» اين حالات روح آلوده است كه بدن آن را آلوده كرده است و الّا حسد براى روح امر اصيلى نيست، بلكه به روح عارض مى شود.

چند نفر طلبه در آنجا درس مى خواندند. به يكى از اين چند نفر بدبين بودند كه در عبادت خيلى سستى مى كند.

عبادات مخفيانه اوليا به دور از طعن مردم

 

خيلى جالب است كه كسى بدنش را نيز در پنهان كارى ببرد و وقتى در مقابل مردم مى آورد، ظاهرش را بياورد. مردم هر چه مى خواهند بگويند، بگويند.

نمى دانند كه اين بدن ديشب با محبوب چه برنامه هايى داشته است كه حالا مانند بيمار يا خسته به نظر مى رسد.

______________________________
(1)- بحار الأنوار: 67/ 248، باب 54، ذيل حديث 21.

(2)- بحار الانوار: 24/ 276، باب 63، حديث 62؛ «امام باقر عليه السلام مى فرمايد: شِيعَتَنَا فِي بَاطِنِ السُّورِ الَّذِي فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ النُّورُ وَ يُصَيِّرُ عَدُوَّنَا وَ الْكُفَّارَ فِي ظَاهِرِ السُّورِ الَّذِي فِيهِ الظُّلْمَةُ فَيُنَادِيكُمْ عَدُوُّنَا وَ عَدُوُّكُمْ مِنَ الْبَابِ الَّذِي فِي السُّورِ مِنْ ظَاهِرِهِ.»

اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد:

«فَيَحْسَبُهُم مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ» «1» مردم مى گويند: حتماً معتاد است. معلوم نيست بيچاره چه كاره است.

روزى، همدرسى هايش به او گفتند: پنج شنبه و جمعه كه درس تعطيل است، ما نان و پنير و سبزى آماده كرده ايم، مى خواهيم كنار رودخانه طرقبه و باغ هاى بيرون از مشهد برويم، شما مى آييد برويم؟ گفت: دعوت مؤمن را بايد اجابت كرد. مى آيم.

شب جمعه بود. شام خوردند و مقدارى نشستند و حرف زدند، بعد گفتند: بخوابيم.

او نيز كنار درختى خوابيد. همه خوابيدند فقط در آن تاريكى يكى از آنان بى خوابى به سرش زده، ولى نشان نمى دهد كه خواب نيست. نصف شب بود. آهسته برخاست. از لاى درخت ها به طرف آب پيچيد.

حسن ظنّ به مردم

 

اين طلبه اى كه بى خوابى به سرش زده بود، با خود گفت: او اين وقت شب كجا مى رود؟ پابرهنه، آرام، پشت سرش آمد و ديد او وضو گرفت، چه وضويى. نه آب ماليدن به صورت و دست.

من هماندم كه وضو ساختم از چشمه عشق

 

چهار تكبير زدم يكسره بر هر چه كه هست «2»

     

 

وضوى او تمام شد. به گوشه اى آمد و يازده ركعت نماز شب را خواند كه عبادات شب اميرالمؤمنين و امام زين العابدين عليه السلام را به ذهن مى انداخت. بعد تا به ستاره ها نگاه كرد، ديد صبح صادق شده است، نماز صبح را خواند، بعد سريع آمد، روى آن تشكچه رفت و رواندازش را روى خود كشيد و خوابيد. بقيه يكى يكى بيدار شدند و نمازها را خواندند و به يكديگر گفتند: او را ببين، مانند جنازه افتاده است، اى بدبخت! شب جمعه و صبح جمعه است.

به ما كه نگفته است بيدارش كنيم، ما نيز وظيفه نداريم او را بيدار كنيم. خوابيد تا آفتاب زد. آنها گفتند: اى بدبخت! تو طلبه هستى؟ آمدى درس بخوانى و بعد بروى مردم را نماز خوان كنى، آن وقت خودت نماز صبح را نخواندى؟

عصر جمعه برگشتند. آنها كه به حجره هاى خود رفتند، اين كسى كه در شب او را ديده بود، بعد از نماز مغرب و عشا آمد، با دنيايى از ادب رو به روى او نشست. او گفت: اى شيخ! چرا راحت نمى نشينى؟ گفت: من وظيفه ندارم راحت بنشينم، من آمده ام تا تو مرا به غلامى قبول كنى. گفت: مگر ديوانه شده اى؟ من هم مانند تو طلبه ام، غلامى چيست؟

گفت: خيال مى كنى ما در حق تو كم گناه كرده ايم؟ ما در حق تو بدبين بوديم. ما را ببخش. ما خيال مى كرديم كه تو حتى نماز صبح را نيز نمى خوانى. من ديشب بيدار بودم. پشت سر تو آمدم و خيلى گريه كردم. من مى خواهم غلام تو باشم.

گفت: باشد، بنشين تا بيايم. پشت پنجره فولاد آمد و گفت: يا بن رسول الله! سرّ ما روى آب افتاد، تا همين جا كافى است. دعوتى كن از من تا بيايم. برگشت، خوابيد و بعد هم مرد.

______________________________
(1)- نهج البلاغه: خطبه 184 (هَمَّام)؛ «قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْيَ الْقِدَاحِ يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ النَّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَ يَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِيمٌ لَايَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِيلَ وَ لَايَسْتَكْثِرُونَ الْكَثِيرَ فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُون.»

(2)- حافظ شيرازى.

 

شب مردان خدا روز جهان افروز است

 

روشنان را به حقيقت شب ظلمانى نيست «1»

     

 

اوليا در غربت دنيا

 

ما همانى را مى گوييم كه امام زين العابدين عليه السلام در دعاى ابوحمزه مى فرمايد:

«فَارْحَمْ فِى هذِهِ الدُّنْيا غُرْبَتى» «2» خدايا به غربتم در اين دنيا رحم كن.

ما مى خواهيم با تو باشيم، يار نداريم، بيشتر مردم به دنبال غير خدا، بدن، زمين و ملك و پول هستند، بر ما عيب مى كنند: اى بيچاره ها! قديمى ها! هر چه مى خواهند بگويند، مگر به پيغمبر صلى الله عليه و آله مجنون، كذّاب و ساحر نمى گفتند. «3»

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 

______________________________
(1)- مواعظ، سعدى شيرازى.

(2)- إقبال الأعمال: 73؛ «إلهي إن عفوت فمن أولى منك بالغفران [بالعفو] و إن عذبت فمن أعدل منك في الحكم اللهم فارحم في هذه الدنيا غربتي و عند الموت كربتي و في القبر وحدتي و في اللحد وحشتي و إذا نشرت للحساب بين يديك ذل موقفي و اغفر لي ما خفي على الآدميين من عملي و أدم لي ما به سترتني.»

(3)- در آيات متعدد سوره هاى زير نسبت مجنون و ساحر به وجود مقدس پيامبر صلى الله عليه و آله مى دادند:

صافات: 36 «وَ يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِكُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ »

دخان: 14 «ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ »

ذاريات: 52 «كَذلِكَ ما أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ »

ذاريات: 39 «فَتَوَلَّى بِرُكْنِهِ وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ »

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

نقل رحمت‌های الهی
نشان ششم: كم كردن معاشرت با زنان‏
خودشناسی - جلسه اول
صله با قاطع رحم
اندیشه در اسلام - جلسه پانزدهم
3. در استفاده از حلال دنيا احتياط مى‏كنند (و ...
تشبيه مرگ به حمام‏
مرگ و فرصتها - جلسه بیست و هفتم
اهل بهشت همراه خويشان خود
مؤمن، در جايگاه نبوت

بیشترین بازدید این مجموعه

اندیشه در اسلام - جلسه پانزدهم
تجارت مادی و معنوی - جلسه پنجم
صله با قاطع رحم
اهل بهشت همراه خويشان خود
بناگذارى هستى بر پاى عدل از نظرقرآن‏
داستان دوم: ماجراى پارچه‏فروشى كه با خدا معامله ...
داستاني دربارۀ كلاغ و مار
تفاوت مودّت با محبت
تهران حسینیه هدایت ویژه برنامه شهادت امام رضا (ع) ...
تهران/ مسجد جامع غدیرخم/ دههٔ اوّل جمادی‌الاوّل/ ...

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^