فارسی
شنبه 08 ارديبهشت 1403 - السبت 17 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

صبر از ديدگاه اسلام - جلسه بیستم (متن کامل +عناوین)

 

حقيقت صبرپاداش صابران نزد پروردگار 

 

تهران، مسجد امير

رمضان 1385

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين

وصلّ على محمد و آله الطاهرين.

آيات قرآن و روايات، به طور مستقل صبر را مورد توجه قرار داده اند. به اين معنا كه آيات شريفه يا روايات، جز به صبر و پاداش صابران نپرداخته اند. گاهى آيات كتاب خدا و روايات، مسايل بسيار با ارزشى را در رابطه با انسان مطرح مى كنند كه صبر نيز جزء يكى از آن حقايق مطرح شده است. نمونه اى از آن آيات و روايات را كه به ارزش هاى صبر اشاره كرده اند، عنايت كنيد.

نكته بسيار مهمى كه در ضمن نگاه به آيات قرآن، درباره صبر متذكر شدم اين است كه صبر از نعمت هاى ويژه پروردگار مهربان عالم است كه گويا به صورت نورى كيفى و غيبى نزد پروردگار است و اهل ايمان بايد اين نعمت را با دعا، درخواست و سؤال از پروردگار مهربان عالم بخواهند و خدا نيز به آنها عنايت كند.

البته وقتى اين نور در ظرف روح قرار بگيرد، آثار مهم خود را در زندگى دنيا و آخرت آدمى آشكار خواهد كرد. آيه اى را كه چند ارزش را بيان كرده است و گوياى اين مسأله است كه صبر حقيقت الهى و نعمت معنوى است كه بايد از حضرت حق درخواست كرد، مورد بررسى قرار مى دهيم.

در بين ما رسم شده است به كسى كه مصيبت ديده است، مى گويند: خدا تو را صبر دهد. اين ريشه در همين آيه شريفه دارد كه صبر، حقيقتى قابل تحصيل است كه انسان بايد به دنبال به دست آوردن آن از پروردگار مهربان عالم باشد.

 

مخالفت دين با جنگ طلبى

جنگى بين حق و باطل اتفاق افتاد، البته در جنگ هاى بين حق و باطل، هميشه پيشقدم و طراح جنگ، طرف باطل بوده است، چون:

«وَ مَآ أَرْسَلْنَكَ إِلَّا رَحْمَهً لّلْعَلَمِينَ » «1» ايشان اقتضاى طرح و پيشقدم شدن در جنگ را ندارد، بلكه:

«لَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ » «2» اين بزرگواران منابع رحمت بودند. زجر مى كشيدند. اگر به ناحق به كسى لطمه وارد مى شد، تمام انبيا و ائمه عليهم السلام فرو رفتن خار به پاى كسى را تحمل نداشتند.

كارى به اين نداشتند كه طرف مقابل كيست؛ رفيق، مؤمن و ديندار است؟ يا با آنها دشمنى دارد؟ شما ناله جگر سوز اميرمؤمنان عليه السلام در مسجد كوفه را بخوانيد كه با چه سوزى، درحالى كه روى منبر ايستاده بود، ناله كرد از اين كه كارگزاران معاويه در مرز كشور، خلخالى را از پاى زن يهوديه بيرون كشيده اند و شما ساكت هستيد. «3» آن وقت حاضر بودند در ميدان جنگى شركت كنند كه از روى ظلم چند هزار نفر را مثل برگ درخت روى زمين بريزند؟

دشمن با عملش رضايت به كشته شدن را اعلام كرده است. دشمن لشگر كشى كرده ومى خواهد شهر را بگيرد، غارت كند، زن ها ودخترهارابه اسارت ببرد، پيغمبر اسلام صلى الله عليه وآله هر چقدر رحمتش فراگير باشد، باز نمى تواند نسبت به ظلمى كه مى خواهد به مظلومان بشود، بى تفاوت باشد. بايد برود و در مقابل دشمن بايستد.

وجود مبارك سيدالشهداء هشت روز زمينه را فراهم مى كرد كه يزيديان به جنگ

______________________________
(1)- انبياء 107: 21؛ «و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم.»

(2)- آل عمران 159: 3؛ «و اگر درشت خوى و سخت دل بودى از پيرامونت پراكنده مى شدند.»

(3)- نهج البلاغه: خطبه 27؛ «أَلَا وَ إِنِّى قَدْ دَعَوْتُكُمْ إِلَى قِتَالِ هَولَاءِ الْقَوْمِ لَيْلًا وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلَاناً وَ قُلْتُ لَكُمُ اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ يَغْزُوكُمْ فَوَاللَّهِ مَا غُزِىَ قَوْمٌ قَطُّ فِى عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا فَتَوَاكَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَيْكُمُ الْغَارَاتُ وَ مُلِكَتْ عَلَيْكُمُ الْأَوْطَانُ- فَهَذَا وَ هَذَا أَخُو غَامِدٍ] وَ [قَدْ وَرَدَتْ خَيْلُهُ الْأَنْبَارَ وَ قَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ الْبَكْرِىَّ وَ أَزَالَ خَيْلَكُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا وَ لَقَدْ بَلَغَنِى أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ يَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَهِ الْمُسْلِمَهِ وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهِدَهِ فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلُبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رُعُثَهَا.»

 

با او نيايند. نه اهل ترس بود، نه اهل فرار از مرگ. از انتقال به عالم ديگر نيز وحشت نداشتند. وقتى اقوام حضرت عليه السلام در آستانه دروازه مكه عرض كردند: اين سفر بوى مرگ مى دهد، نرويد. ايشان جواب داد: اشتياقم به مرگ از اشتياق حضرت يعقوب عليه السلام به ديدن حضرت يوسف عليه السلام بيشتر است. «1» پس چرا از دوم محرم تا روز دهم كارى كردند كه جنگ نشود؟ براى اين كه دشمن در دنيا و آخرت ضرر نكند. اصلًا بحث خودش، اصحاب و خانواده اش مطرح نبود. مى خواست در اين هشت روز، با كار فرهنگى، شايد اين مردم خواب زده و غافل را بيدار كند و نگذارد اين ها به شقاوت كشتن امام كه پاداشى جز جهنم ندارد، گرفتار شوند:

«وَ مَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَلِدًا فِيهَا» «2» اما دشمن به امام عليه السلام گفت: با يزيد مى سازيم و شقاوت را مى خواهيم.

امام عليه السلام فرمودند: دين و دامن پاك مادرانى كه ما در آن دامن ها تربيت شده ايم به ما اجازه نمى دهد كه ما با يزيد بسازيم. خدا ما را به امامت انتخاب كرد و ما را واسطه اى قرار داد كه شما را به بهشت ببريم. ما چرا با شما بسازيم كه به جهنم برويم؟ شما با ما بسازيد كه به بهشت برويد.

پاسخ عمر سعد كه از قول سى هزار نفر وكالت مى كرد اين بود: اى حسين بن

______________________________
(1)- بحار الأنوار: 44/ 36؛ «وَ رُوِىَ أَنَّهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ لَمَّا عَزَمَ عَلَى الْخُرُوجِ إِلَى الْعِرَاقِ قَامَ خَطِيباً فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ سَلَّمَ خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَهِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاهِ وَ مَا أَوْلَهَنِى إِلَى أَسْلَافِياشْتِيَاقَ يَعْقُوبَ إِلَى يُوسُفَ وَ خُيِّرَ لِى مَصْرَعٌ أَنَا لَاقِيهِ كَأَنِّى بِأَوْصَالِى يَتَقَطَّعُهَا عُسْلَانُ الْفَلَوَاتِ بَيْنَ النَّوَاوِيسِ وَ كَرْبَلَاءَ فَيَمْلَأَنَّ مِنِّى أَكْرَاشاً جُوفاً وَ أَجْرِبَهً سُغْباً لَا مَحِيصَ عَنْ يَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ وَ يُوَفِّينَا أُجُورَ الصَّابِرِينَ لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ لَحْمَتُهُ وَ هِىَ مَجْمُوعَهٌ لَهُ فِى حَظِيرَهِ الْقُدْسِ تَقَرُّ بِهِمْ عَيْنُهُ وَ تَنَجَّزُ لَهُمْ وَعْدُهُ مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنِّى رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ.»

(2)- نساء 93: 4؛ «و هر كس مؤمنى را از روى عمد بكشد، كيفرش دوزخ است كه در آن جاودانه خواهد بود.»

 

على! اكنون كه با ما سر سازش ندارى، جنگى را برپا مى كنيم كه در اين جنگ، دست ها و پاها قطع، بدن ها قطعه قطعه و سرها جدا شود و مردى در ميان شما زنده نماند.

يعنى دشمن خودش را با اختيار در آغوش غضب و آتش جهنم قرار داده است.

اينجا حضرت سيدالشهداء عليه السلام ديگر بايد چه كار كند؟ حضرت بايد شهادت را بپذيرد و جهنم رفتن آنها را نيز قبول كند، چون ذات كار دشمن دارد اين را مى گويد.

اينجا همان نقطه اى است كه خدا در قرآن به پيغمبر صلى الله عليه وآله مى گويد:

«ذَرْهُمْ فِى خَوْضِهِمْ يَلْعَبُون » «1» آنها را در اين بازى گرى خيالات، فساد باطن و فساد عمل رها كن تا بچرند.

ديگر چگونه بايد با مردم حرف زد و راهنمايى كرد؟ ديگر راهى نيست. خدا راه نبوت انبيا، عقل، امامت و قرآن را كه باز كرده است. راه دعوت از مردم، كه ميليون ها سال باز است. راه ماه مبارك رمضان، شب قدر، بيان حلال و حرام باز است. ديگر چه راهى براى نجات اهل دوزخ از دوزخ باقى مى ماند؟

خدا اين مطلب را در قرآن مى فرمايد:

«فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقّ إِلَّا الضَّلَلُ » «2» بعد از حق، جز گمراهى چيست؟ خداوند متعال، انبيا و ائمه عليهم السلام حجت را بر مردم از هر ناحيه اى تمام مى كنند، بعد مردم نافرمان را به جهنم مى برند. پروردگار بدون اتمام حجت كسى را به هيچ عنوان به جريمه محكوم نمى كند.

 

نجات دلقك دربار فرعون از عذاب

______________________________
(1)- انعام 91: 6؛ «آنان را رها كن تا در باطل گويى و خرافاتشان بازى كنند.»

(2)- يونس 32: 10؛ «بنابراين بعد از حق چيزى جز گمراهى و ضلالت وجود دارد؟»

 

روزى هنرمندى كه به دربار فرعون مى آمد، فرعونيان و وكلا و وزرا را مى خنداند، آمد وارد دربار شود، مردى را با لباس و كفش معمولى، با چوبدستى ديد كه چهره اش به چوپانان مى ماند. تعجب كرد كه چنين كسى، با وضعى كه هيچ چيزش با دربار تناسب ندارد، اينجا براى چه كار آمده است؟

از مأمور دربار سؤال كرد: اين كيست؟ گفت: اين موسى بن عمران عليه السلام است.

گفت: عجب، اين با اين وضعيت مى خواهد اعلى خ حضرت و اطرافيان او را به دين خودش در آورد؟ گفت: بله.

اين هنرپيشه مقدارى حضرت موسى عليه السلام را ارزيابى كرد، به خانه رفت. چون هنرپيشه ها همه وسايل گريم را دارند، لباسى شبيه حضرت موسى عليه السلام را پوشيد و چوبدستى اى شبيه او برداشت و خود را شبيه حضرت كرد و به دربار آمد، گفت: به اعلى حضرت خبر بدهيد كه هنرپيشه دربار مى خواهد اداى اين چوپان بيابانگردى را كه مى گويد من پيغمبر هستم و از طرف خدا آمده ام، در بياورد.

گفتند: بيا. ادايى درآورد كه آن روز فرعون و فرعونيان از روزهاى ديگر بيشتر خنديدند. فرعون به او گفت: گاهى تو به لباس موسى در بيا و ما را از خستگى در بياور. از اين داستان مدتى گذشت. به فرموده خدا در قرآن مجيد: زمان غرق شدن فرعون و فرعونيان و نجات حضرت موسى عليه السلام و اهل ايمان رسيد.

خداوند به حضرت موسى عليه السلام گفت: شبانه كل مؤمنين را بردار و وارد رود نيل شو، من آب را از دوازده منفذ خشك باز مى كنم كه اين منافذ زمين باشد و دو ديوار آن از آب باشد و آب نيز به هم جمع نيايد.

خدا در قرآن مى فرمايد:

«مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا يَبْغِيَانِ » «1» ميليون ها سال است كه در اين اقيانوس ها، رودخانه اى وسط آب از آب شيرين هست و دو طرف آن نيز آب تلخ و شور است. ميليون ها سال است كه آب آن طرف

______________________________
(1)- رحمن 19: 55- 20؛ «دو درياى ] شيرين و شور] را روان ساخت در حالى كه همواره باهم تلاقى و برخورد دارند؛* [ولى ] ميان آن دو حايلى است كه به هم تجاوز نمى كنند [درنتيجه باهم مخلوط نمى شوند!].»

 

با اين طرف مخلوط نمى شود. عكس بردارى ماهواره اى كرده اند، اين همه باد و طوفان مى آيد، ولى آب اين طرف با آن طرف مخلوط نمى شود.

 

كفايت خدابر بندگان

همه كار ما دست خدا است و خداوند بهترين كارگردان مى باشد:

«أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ » «1» من براى شما كافى نيستم؟ اين همه اين در و آن در مى زنيد و همه چيز شما با هم مخلوط و پيچيده شده است؛ زن و مرد شما، محرم ونامحرم، دين با وسوسه، فرهنگ ايرانى با فرهنگ آمريكا و اروپا، اخلاق شما با اخلاق يهود و مسيحيت بى دين مخلوط شده است.

 

دنباله حكايت موسى عليه السلام

فرمود: اى موسى! شبانه اهل ايمان را بردار و به آب بزن. اين ها مى فهمند كه شما داريد مى رويد. من آنها را حركت مى دهم كه به دنبال شما بيايند و وارد آب شوند. بنا بود آخرين نفر از قوم حضرت موسى عليه السلام كه بيرون مى آيد، آخرين نفر از افراد فرعون به داخل رود بيايد، بعد آب به هم بريزد و همه را خفه كند.

آنها همه نابود شدند، حضرت موسى عليه السلام و اهل ايمان نجات پيدا كردند. از جمله نجات يافتگان، آن هنرپيشه دربار بود. به حضرت موسى عليه السلام گفتند: او چرا غرق نشد؟ او كه حقوق بگير دربار بود و تو را مسخره مى كرد و آنها مى خنديدند؟

حضرت موسى عليه السلام از خدا پرسيد، خطاب رسيد: او چون در آن لباس ها و حركاتش به بنده محبوب من شباهت پيدا كرد، به خاطر همين شباهتش، نجات پيدا كرد. اين خدا.

______________________________
(1)- زمر 36: 39؛ «آيا خدا براى بنده اش [در همه امور] كافى نيست؟»

 

بعد خدا در قرآن مى فرمايد: خود را مانند كلاف سر در گم كه گره اش را پيدا نمى كنيد تا باز كنيد، به همه چيز پيچيده ايد.

اما آيه شريفه اى كه ارزش ها و نكته هاى عالى در مورد صبر دارد كه صبر نعمت خدا است و گويى نورى در حريم كبريا است كه بايد چراغ دل را به جانب اين نور گرفت كه اين نور در اين چراغ تاريك وارد شود و باطن را روشن كند، انسان در مقابل معصيت ها، ناگوارى ها و تلخى ها خود را نگهدارد و به دينش لطمه نخورد.

 

صبر لشگر حضرت داود عليه السلام

جنگى بين حق و باطل شروع شد كه نيروى دشمن سه برابر نيروى اهل ايمان بود. دشمن به طور كامل مسلح بود، اما اهل ايمان مسلح نبودند، پس چگونه بر دشمن پيروز شدند؟ به دعاى خالصانه متوسل شدند:

«رَبَّنَآ أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا» «1» خدايا! صبر را در ظرف وجود ما بريز. معلوم مى شود نور صبر به انسان مؤمن روحيه مى دهد، و ترس و اضطراب را از او مى گيرد، به او امنيت باطن مى دهد و به اين نقطه مى رساند كه چه بكشم و چه كشته شوم پيروزم، چون شهيد مى شوم.

ديگر باخت براى او وجود ندارد.

«فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ » «2» ديگر با دشمن نمى سازد، چون مى گويد: بزنم يا بخورم، جنگ را برده ام، پس معنى ندارد كه با دشمن بسازم.

صبر چگونه انسان را از لحاظ معنوى پر و سنگين مى كند كه به اسلحه دشمن،

______________________________
(1)- بقره 250: 2؛ «پروردگارا! بر ما صبر و شكيبايى فرو ريز.»

(2)- توبه 111: 9؛ «پس [دشمن را] مى كشند و [خود در راه خدا] كشته مى شوند.»

 

زخم خوردن و شهادت مى خندد.

«رَبَّنَآ أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَفِرِينَ » «1» خدايا! اگر وارد درگيرى شديم، ما را در مرز ايمان و دين و در حريم خود نگهدار. پيروزيى به ما بده كه كافران تا اين حد مزاحم زندگى ما و مردم نباشند.

پروردگار عالم دعاى اين گروه را كه يكى از جنگجويان آنها حضرت داود عليه السلام بود، مستجاب كرد. با صبر وارد جنگ شدند، ثابت قدم ماندند و بر جالوتيان پيروز شدند. «2» داستان اين صبر، دعا و اين كه صبر نعمت است و ثبات قدم و پيروزى بر كافران با تعداد اندك، در اواخر سوره مباركه بقره به طور مفصل ذكر شده است.

 

مظهر صبر دركربلا

وقتى روز عاشورا جنگ شروع شد، امام عليه السلام فقط اين جمله را به ياران خود فرمودند:

«صبراً بنى الكرام» «3»

اى فرزندان كرامت و آقايى! صبر كنيد! يعنى زير بار سازش با دشمن نرويد و از

______________________________
(1)- بقره 250: 2؛ «پروردگارا! بر ما صبر و شكيبايى فرو ريز، و گام هايمان را استوار ساز، و ما را بر گروه كافران پيروز گردان.»

(2)- بحار الأنوار: 13/ 441، باب 19؛ «وَ رُوِىَ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ أَنَّهُ قَالَ الْقَلِيلُ الَّذِينَ لَمْ يَشْرَبُوا وَ لَمْ يَغْتَرِفُوا ثَلَاثُمِائَهٍ وَ ثَلَاثَهَ عَشَرَ رَجُلًا فَلَمَّا جَاوَزُوا النَّهَرَ وَ نَظَرُوا إِلَى جُنُودِ جَالُوتَ قَالَ الَّذِينَ شَرِبُوا لا طاقَهَ لَنَا الْيَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ وَ قَالَ الَّذِينَ لَمْ يَشْرَبُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ فَجَاءَ دَاوُدُ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَوَقَفَ بِحِذَاءِ جَالُوتَ وَ كَانَ جَالُوتُ عَلَى الْفِيلِ وَ عَلَى رَأْسِهِ التَّاجُ وَ فِى جَبْهَتِهِ يَاقُوتَهٌ يَلْمَعُ نُورُهَا وَ جُنُودُهُ بَيْنَ يَدَيْهِ فَأَخَذَ دَاوُدُ عَلَيْهِ السَّلَامُ مِنْ تِلْكَ الْأَحْجَارِ حَجَراً فَرَمَى بِهِ فِى مَيْمَنَهِ جَالُوتَ فَمَرَّ فِى الْهَوَاءِ فَوَقَعَ عَلَيْهِمْ فَانْهَزَمُوا وَ أَخَذَ حَجَراً آخَرَ فَرَمَى بِهِ فِى مَيْسَرَهِ جَالُوتَ فَوَقَعَ عَلَيْهِمْ فَانْهَزَمُوا وَ رَمَى جَالُوتَ بِحَجَرٍ فَصَكَّتِ الْيَاقُوتَهُ فِى جَبْهَتِهِ وَ وَصَلَتْ إِلَى دِمَاغِهِ وَ وَقَعَ إِلَى الْأَرْضِ مَيِّتاً وَ هُوَ قَوْلُهُ فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ.»

(3)- بحار الأنوار: 44/ 297، باب 35، حديث 2.

 

مرگ دلگير نباشيد. با همين صبر شما، تحولى در تاريخ عالم اتفاق خواهد افتاد كه نمونه اين تحول در دنيا بى نظير است.

حضرت و يارانش با دلهاى مردم عالم چه كردند؟ در طول سال ها، چه تعداد گمراه را به توبه كشاندند؟ حضرت دراين عالم چگونه محورى شده است كه هر انقلاب دينى، از او نشأت گرفته است.

هيچ ارتشى، افراد ارتش ابى عبدالله عليه السلام را نداشت، نه حضرت ابراهيم، نه حضرت داود و نه موسى عليه السلام. هيچ ارتشى در دنيا هرگز مانند قمر بنى هاشم، على اكبر، حبيب بن مظاهر، حرّ بن يزيد، زهير بن قين، قاسم بن الحسن را نداشت.

در هر ارتشى كه زنان شركت داشتند، مانند حضرت زينب، سكينه و رباب عليهم السلام هرگز نبود.

زنان و دخترانى كه از شب يازدهم تا برگشتن به مدينه، حتى يك شب هم نماز شب آنان ترك نشد. در حالى كه جلوى چشم آنان هفتاد و دو نفر را سر بريدند ولى نفسى كه در آن نارضايتى خدا باشد، نكشيدند.

در اين حادثه چه صبرى اتفاق افتاد! كه از طلوع آفتاب تا بعدازظهر، حضرت ابى عبدالله عليه السلام اين همه داغ ديد، گرسنه و تشنه بود، ولى دل و لب مباركش به ذكر خدا مشغول بود.

آن وقتى كه براى آخرين بار از روى زين اسب مردم را شروع به نصيحت كرد، با تير سه شعبه قلب مباركش را هدف قراردادند كه نتوانست تير را از جلو در آورد دو پا را از ركاب خالى كرد آنجا هم ذكر گفته، فرمود:

«بسم الله و بالله و فى سبيل الله و على مله رسول الله»

بلند مرتبه شاهى ز صدر زين افتاد        غلط نكنم عرش بر زمين افتاد

هوا ز باد مخالف چو تيره گون گرديد      عزيز فاطمه از اسب سرنگون گرديد «1»

______________________________
(1)- مقبل اصفهانى.

 

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

نمونه‏هايى از زنان تاريخ اسلام‏
نيكى‏
اشتیاق خدا نسبت به بندگانش
تفاوت مودّت با محبت
راه تحصيل شرح صدر ، دقّت در مفاهيم قرآن
تلاوت كنندگان و شنوندگان حقيقى آيات قرآن
تعليم خودشناسى از طريق انبيا و ائمه عليهم ...
تفقّه در دين، مقدمه تجارت‏
نفس - جلسه چهاردهم
پند شيخ ابوالحسن خرقانى به سلطان محمود

بیشترین بازدید این مجموعه

شهادت کودک شیر خواره ی ابا عبدالله الحسین(ع)، ...
وسائل هدايت - جلسه پنجم (1) - (متن کامل + عناوین)
روزگار عدالت و عدالت گستر جهان
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
تجلّى خدا در قرآن
تلاوت كنندگان و شنوندگان حقيقى آيات قرآن
عشق حقيقى و مجازى
اندیشه در اسلام - جلسه دوازدهم- (1) - (متن کامل + ...
چگونه گناه نکنیم؟
اهمیتِ حفظ آبروی مؤمن

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^