خداى مهربان به يكى از پيامبرانش وحى كرد، من نسبت به عمر فلان كس حكم كرده ام كه نيمى از روزگارش را به تهيدستى و نيم ديگرش را در ثروت و دارائى سپرى كند، او را در اين زمينه مخير كن كه كدام را در نيمه اول عمرش و ديگر را در نيمه دوم عمرش قرار دهم.
پيامبر حق آن مرد را خواست و قضاى الهى را به او گفت تا كدام را براى نيمه اول عمر انتخاب كند، آن مرد گفت به من مهلت ده تا در اين مسئله با همسرم مشورت كنم.
زن در برنامه مشورت به همسرش گفت نيمه اول عمر را براى ثروتمند بودن انتخاب كن، همسرش گفت: تهديستى پس از ثروت بسيار سخت، و ثروت پس از تهيدستى خوشى و لذت است، زن اصرار ورزيد كه در اين زمينه مشورت مرا بپذير.
مرد به نزد پيامبر بازگشت و گفت نيمه اول عمرم را به ثروت و امكانات انتخاب كردم، خداى مهربان دنيا را براى او گشايش داد، و دروازه ثروت را به رويش گشود، همسرش گفت: اگر بقاء و دوام اين ثروت را مى خواهى جود و سخا را با خلق خدا به كار گير، او هم در هر زمينه اى كه براى خود غذا و پوشاك و امكانات فراهم مى كرد، مشابهش را براى تهيدستان قرار مى داد چون نيمى از عمرش در ثروت و مكنت گذشت، خداوند به پيامبر زمانش وحى كرد گر چه نيمى از عمر او را به ثروت و نيمى را به فقر حكم كرده بودم، ولى چون او را نسبت به نعمت هايم سپاسگزار و شاكر يافتم، و شكر موجب مزيد نعمت است، نيم ديگر عمرش را نيز به غنى بودن و داشتن ثروت و امكانات بشارت ده.
منبع : پایگاه عرفان