آرى، كسى كه در پى حقيقت باشد آن را پيدا مى كند. جناب حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ صادق فجر الاسلام پيش از مسلمان شدن روحانى كليسايى در اروميه بود. ايشان مى گويد: يك بار به ذهنم رسيد كه از استادم كه حدود 100 سال سن داشت سوالى بپرسم. اين بود كه يك روز غروب به منزلش رفتم و گفتم: شما به گردن من حق زيادى داريد و باعث شديد من درس بخوانم و كشيش شوم، اما مى خواهم يك سوال مرا صادقانه جواب بدهيد! گفت: بپرس! گفتم: به نظر شما، واقعا حق با ماست و حق به ما خاتمه پيدا كرده و بعد از ما هر چه دين آمده باطل است؟ به هر حال، شما 100 سال عمر كرده ايد و به يقين در اين باره رسيده ايد، اما من در ترديد هستم و هنوز شك دارم.
توضيح اين مطلب در اين جا ضرورى است كه بعضى شك ها بسيار ارزشمند است. كسى كه قيامت را قبول ندارد و بعد در عقيده خود شك مى كند كه بالاخره قيامت وجود دارد يا ندارد، سرانجام مجبور مى شود نزد انسان آگاهى برود و از او بخواهد كه با دليل و استدلال پاسخش را بدهد. از اين جهت، اميد به آگاه شدن در او مى رود.
پروردگار متعال هم علاقه دارد انسان ها نيست هاى اعتقادى شان را تبديل به هست كنند و نمى دانم ها را به مى دانم بدل سازند.
*** استاد جوابى نداد. گفتم: جوابى نداريد؟ گفت: دارم، ولى آن را شفاهى نمى گويم. بعد، كليدى به من داد و گفت: چيزى كه مى خواهم نشانت بدهم را تا به حال به كسى نشان نداده ام، اما به قلبم افتاده كه به تو نشان بدهم. در صندوق پستوى اتاقم كتابى هست متعلق به پيش از ظهور پيغمبر اسلام كه روى پوست حيوان نوشته شده. آن را بياور!
كتاب را آوردم. استاد صفحه اى از كتاب را باز كرد و گفت: بخوان! گفتم: اين چيست؟ گفت: انجيل نزديك به زمان خود مسيح است. خدا در اين انجيل گفته كار دين به مسيح خاتمه پيدا نمى كند، بلكه پس از مسيح پيامبر ديگرى مى آيد كه نامش فارقليطاست كه ترجمه آن به عربى احمد است. در قرآن مسلمانان نيز خداوند از قول مسيح همين مطلب را نقل مى كند و مى فرمايد:
«وَ إِذْ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِي إِسْرائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ. فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِينٌ».
و [ياد كن ] هنگامى را كه عيسى پسر مريم گفت: اى بنى اسرائيل! به يقين من فرستاده خدا به سوى شمايم، تورات را كه پيش از من بوده تصديق مى كنم و به پيامبرى كه بعد از من مى آيد و نامش «احمد» است مژده مى دهم. پس هنگامى كه [احمد] دلايل روشن براى آنان آورد، گفتند: اين جادويى است آشكار!!
نتيجه مى گيريم كه حق به ما تمام نشده، بلكه بعد از مسيح حق با پيغمبر اسلام است.
گفتم: پس چرا تا به حال اين موضوع را اعلام نكرديد؟ گفت: اول اين كه مى ترسيدم، و دوم اين كه اگر اين مطلب را مى گفتم نانم را ازدست مى دادم و ديگر رئيس نبودم. با اين همه، تو كار درست را انجام بده و دنبال اين دين برو!
از خانه استاد بيرون آمدم و نيمه شب به خانه حاج ميرزا حسن مجتهد اروميه اى رفتم و در زدم. مجتهد پشت در آمد و پرسيد: كسيت؟ گفتم: يك نفر مسيحى باسواد! ايشان در را باز كرد و مرا شناخت و مرا به داخل دعوت كرد. بعد پرسيد: چه اتفاقى افتاده؟ گفتم: مى خواهم لباس هايم را عوض كنم و از دين نصرانيت خارج شوم. مرا مسلمان كن! و بعد از آن شب مسلمان شدم. اين مرد، بعد از اسلام آوردن، به دنبال كسب معارف الهى رفت و درس خواند و از مجتهدان اسلامى شد. او نوشته است كه من در معارف الهى به 15 مشكل علمى برخوردم كه با هر مجتهدى آن ها را در ميان مى گذاشتم از پاسخشان قانع نمى شدم. سرانجام، روزى اسباب سفر را مهيا كردم و به خانواده ام گفتم: براى حل برخى مشكلات علمى به كربلا مى روم! در كربلا به زيارت حضرت ابى عبدالله الحسين، عليه السلام، رفتم و خطاب به ايشان عرض كردم: حسين جان! من ميهمان تازه واردم. چهل سال عمرم را مسيحى و با شما غريبه بودم، اما حال آمده ام. همه ابواب معرفت هم نزد شما گشوده است. لطف كرده و مشكلات مرا حل كنيد!
آن روز، از حرم كه بيرون آمدم خيلى گريه كردم. شب ابى عبدالله الحسين را در خواب ديدم كه پاسخ هر 15 مشكل مرا دادند.
اين مفهوم واقعى كسب معرفت و در پى حقيقت بودن است.
مفهوم راء
راء معرفت به معناى «راضى به رضاى خدا بودن» است.
مفهوم فاء
فاء معرفت به معناى «الفرّ الى الله» است. يعنى انسان از هر چه غير خداست به سوى خدا فرار كند كه قرآن نيز بدان سفارش مى كند:
«فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ».
پس به سوى خدا بگريزيد.
مفهوم تاء
تاء معرفت به معناى «تفويض الامر الى الله» است. يعنى انسان به درجه اى از معرفت برسد كه خود و همه چيزش را به خدا واگذار كند.
منبع : پایگاه عرفان