منظور من از دعوت تو اين است كه من به تو يك حيات همه جانبه بدهم؛ حيات علمى، قلبى، عقلى، نفسى و جسمى. و مى خواهم در دستگاه خودم بيايى، چه بسا كه شربت شهادت هم به تو بدهم:
« بَلْ أَحْيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ »
هم نصيبت كنم.
تو بيا، دعوت من را اجابت كن، آن وقت ببين در بارگاه قدس من و در حريم كرم من و سر سفره من چه خبر است و چه چيزهايى نصيبت مى شود.
دنباله آيه مى فرمايد:
« وَاعْلَمُوآاْ أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِه »
خيلى لطيف است؛ اى دعوت شده ها! بدانيد. مگر تا حالا شما خيال نمى كرديد ضربان قلبتان باعث زنده بودنتان است؟ مگر تا حالا خيال نمى كرديد كه پخش شدن خون به وسيله قلب و جمع شدن خون باعث حيات شما است؟ اما از اين خيالتان دست برداريد.
« وَاعْلَمُوآاْ أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِه وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ »
من از قلبت به خودت نزديك تر هستم، آن قلبت نيست كه تو را نگهداشته است، بلكه من هستم. چيزى كه در باطنت كار مى كند، من هستم، گوشت و خون تو نيست. آنها همه در درجه بعد قرار دارند، يعنى بين تو و خون و قلبت يك فاصله هست، آن فاصله خدا است، يكى نزديك تر از خونت به تو هست، كه آن خدا است.
« وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ »
منبع : پایگاه عرفان