همان گونه كه گذشت محبّت و عشق محصول معرفت و آگاهى به حقايق است . اينك به ذكر آيات و روايات مربوط به محبّت مى پردازيم :
وَلكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِى قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ . ولى خدا ايمان را محبوب شما قرار داد و آن را در دل هايتان بياراست ، و كفر و بدكارى و نافرمانى را ناخوشايند شما ساخت، اينان [كه داراى اين ويژگى ها هستند ]هدايت يافته اند . ايمان خط ارتباط بين انسان و اللّه است . خداى متعال در اين آيه به اين معنى اشاره مى كند كه وقتى به شما توفيق شناخت حقايق عنايت شود آن حقايق محبوب شما خواهد شد . قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ .بگو : اگر خدا را دوست داريد ، پس مرا پيروى كنيد تا خدا هم شما را دوست بدارد ، و گناهانتان را بيامرزد و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است . ادّعاى خدا دوستى بدون شناخت پيامبر صلى الله عليه و آله و اطاعت از آن حضرت كه مبلّغ فرهنگ الهى است ، بى مورد است . قرآن مجيد بارها از مردم دعوت كرده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله را بشناسند ، پيامبرى كه پرونده قبل از بعثتش روشن است و از ابتداى ابلاغ نبوّت دلايل و براهين واضحى داشت و خداى متعال تمام نشانه هاى نبوت را با او قرار داده بود تا براى هيچ كس عذرى باقى نماند . آنان كه براهين و دلايل
و حجج او را ديدند و براى آنان معلوم شد كه تنها عامل سعادت دنيا و آخرت آنان ، پذيرش رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله بود ، به او علاقه مند شدند . علامت آن علاقه و عشق ، اطاعت از قرآن و سنّت او بود كه از همين راه پاك باخته خدا شدند و در راه محبوب از همه چيز خود گذشتند و در تاريخ بشر از بهترين بندگان شايسته حق شدند . سلمان ، ابوذر ، مقداد ، عمّار ، ياسر ، سميّه ، بلال و چهره هايى از اين قبيل ، همانان بودند كه پيامبر صلى الله عليه و آله را به حقيقت شناختند و دل در گرو عشق او دادند . آنان از طريق تعليمات آن حضرت ، خدا را شناختند و در صف مقدم عاشقان حق قرار گرفتند . آرى ، عشق به خدا محصول معرفت به پيامبر صلى الله عليه و آله و دين خداست كه بدون
اين معرفت ، ادّعاى عشق به خدا پندار و خيالى بيش نيست . يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِى اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ
وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرينَ يُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ .
اى اهل ايمان ! هر كس از شما از دينش برگردد [ زيانى به خدا نمى رساند ]خدا به زودى گروهى را مى آورد كه آنان را دوست دارد ، و آنان هم خدا را دوست دارند ؛ در برابر مؤمنانْ فروتن اند ، و در برابر كافرانْ سرسخت و قدرتمندند ، همواره در راه خدا جهاد مى كنند ، و از سرزنش هيچ سرزنش كننده اى نمى ترسند . اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد مى دهد و خدا بسيار عطاكننده و داناست . راستى بدون شناخت راه اللّه چگونه انسان به چنين صفاتى كه در اين آيه شريفه آمده است ، آراسته گردد ؟ انسان تا معرفت به صراط مستقيم پيدا نكند ، از راهى غير از فكر ، انديشه و معرفت و شناخت ، عشق پيدا نكرده و به مراتب عارفان دست پيدا نمى كند . اين راه خداست كه انسان پس از مطالعه و دقّت در آن ، مى يابد كه تنها راه نجات است . بنابراين چگونه انسان بعد از يافتن راه نجات ، به آن عشق پيدا نكند و به لوازم آن دل نبدد ؟ راه نجات ، راه خداست و سرانجام به او پايان مى پذيرد ، پيمودن اين راه ، محبّت به اوست و محبّت به او مهمترين راه رسيدن به عشق است . عشقى كه از درجات عرفان و مرتبه عارفان است بنابراين هر چه شناخت ومعرفت بيشتر ، عشق شعله ورتر و آتشين تر خواهد بود . اين است كه آيه شريفه مى فرمايد :وَيُحِبُّونَهُ انسان هايى كه به شدّت به خداى متعال عشق مى ورزند . همين عشق عامل حركت آنان به سوى اوست و مركب اين راه همان برنامه هايى است كه در آيه ذكر شده است . اينان فراق بين خود و محبوب را با انجام شايسته ترين اعمال كه دستور خود
حق است ، به وصل تبديل مى كنند . وَالَّذينَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ .ولى آنان كه ايمان آورده اند ، محبّت و عشقشان به خدا بيشتر و قوى تر است .
ايمان آورندگان چرا نهايت عشق را به خدا نداشته باشند ؟ مگر جز حضرت حق كسى مى تواند چنين صفاتى داشته باشد: خالق ، بارى ، مصوّر ، اول ، آخر ، ظاهر ، باطن ، رازق ، بديع ، مقدّر ، مدبّر ، حكيم ، مطهّر ، منوّر ، ميسّر ، مبشّر ، منذر ، مقدّم ، مؤخّر ، عاصم ، قائم ، دائم ،
راحم ، سالم ، حاكم ، عالم ، قاسم ، قابض ، باسط ، غنىّ ، وفىّ ، علىّ ، مَلىّ ، حفىّ ،رضىّ ، زكىّ ، بدىّ ، قوىّ ، ولىّ ، احد ، واحد ، شاهد ، ماجد ، حامد ، راشد ، باعث ، وارث ، ضارّ ، نافع ، مانع ، دافع ، رافع ، صانع ، سامع ، جامع ، شافع ، واسع ، موسع ، جليل ، جميل ، وكيل ، كفيل ، دليل ، قبيل ، مديل ، منيل ، مقيل ، محيل ، غافر ، ساتر ، قادر ، قاهر ، فاطر ، جابر ، ذاكر ، ناظر ، ناصر ، عفوّ ، غفور ،
صبور ، شكور ، رؤوف ، عطوف ، مسئول ، ودود ، سبّوح ، قدّوس ، ناطق ، صادق ، فالق ، فارق ، فاتق ، راتق ، سابق ، سامق ، سميع ، رفيع ، منيع ، كبير ، قدير ، خبير ، مجير . مگر انسان با شناخت اين صفات به اين معنى نمى رسد كه همه چيز انسان اوست و غير او چيزى نيست ، در اين صورت چرا انسان كمال عشق را به فرموده آيه شريفه ، مخصوص به حقّ نگرداند . اين نكته را نيز نبايد ناگفته گذاشت : آنان كه از طريق معرفت عاشق حقّند ، خداوند هم عاشق آنان است و در حقيقت اين عشق طرفينى است ، عشق عبد به حق و عشق حق به عبد ، خداى بزرگ در قرآن مجيد در ده مورد به بندگان عزيزش ، آنان كه در عشق و عمل مى سوزند ، اعلام محبّت و عشق كرده است .
بر گرفته از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان