لطفا منتظر باشید

حيات و مرگ در صحيفه‏


 اين مقدمه را براى اين گفتم كه به نظر مى‏رسد كه چنين انسانى، تحت اين همه فشار و سختى، خيلى نرم به پروردگار عالم بگويد،

خدايا! حيات و مرگ كه به دست توست، قلم مصلحت خودت را عوض كن و مرگ مرا برسان. او بايد اين را بگويد؛ امّا نگاه امام به حيات و مرگ در صحيف سجاديّه اين است: براى چه بمانم و براى چه بميرم.

اين خيلى مهم است كه همان‏طور كه بايد حيات آدمى هدفدار باشد، بايد مرگش هم هدفدار باشد. او همان‏طور كه بايد به حيات عشق بورزد، بايد به مرگ هم عين حيات عشق بورزد.

از پنجاه و چهار دعا همراه با گريه و با ندبه،. اين تنها يك تعليم زين‏العابدين (ع) است. حضرت (ع) با تضرّع، به پروردگار عالم‏ مى‏گويد و در واقع، دارد به ما ياد مى‏دهد، چگونه زيستن را و چگونه مردن را.

حالا در كنار اين خواست انسانى، آن مقدمه در ذهنتان بيايد كه براى يكبار و در يك روز هم آب خوش از گلوى حضرت (ع) پايين نرفته است. خواسته حضرت (ع) در اين دعا چنين است: (وَ عَمِّرْنِى مَا كَانَ عُمُرِى بِذْلَهً فِى طَاعَتِك‏.): خدايا! تا من را بند خودت مى‏بينى كه در فضاى اطاعت از تو هستم، مرگ من را نرسان و بگذار كه من بمانم. اگر من بند تو و مطيع تو هستم، پس براى چه دعا كنم كه بميرم؟ پس خدايا! چرا تو مرا به دنيا آورده‏اى؟ آيا براى اين‏كه من انسان، ظرف معرفت، هدايت و عبادت بشوم، مگر اين مشت خاك را تبديل به من انسان نكردى؟ حالا كه اين عنايت را به من كردى و من اكنون هم اهل معرفتم، و هم اهل‏عبادتم و هم اهل هدايت، پس چرا بميرم؟ هر لحظه‏اى كه من بر اين حال بمانم، به بالاترين تجارت دست زده‏ام. من هر چه بيش‏تر بمانم، آخرت آبادتر و گسترده‏ترى را مى‏سازم. با اين معمارى، و با اين بنّايى، و با اين تجارت، چرا دستم از دنيا كوتاه باشد؟ من عمر مى‏خواهم؛ من ماندن مى‏خواهم؛ من مرگ نمى‏خواهم.

آن وقت انسان اين جا اين معنا را مى‏فهمد كه چقدر معرفت، هدايت و عبادت ارزش دارد كه در كنار اين سه حقيقت، اگر تمام تلخى‏هاى اين عالم را به كام آدم بريزند، براى او قابل‏ تحمّل بوده و هيچ مشكلى برايش نيست. اين قسمت از دعاى حضرت، درخواست عمر طولانى است.

در روايت نبوى است كه رسول‏خدا 6 سعادت را چنين معنا كرده‏اند: (انَّ السَّعَادَهَ، كُلَّ السَّعَادَهِ طُولُ الْعُمْرِ فِى طَاعَهِ اللهِ.) اين سخن رسول‏الله 6 روشن مى‏كند كه آرزوى داشتن طول عمر، آرزوى درستى است، امّا اگر انسان مى‏خواهد چنين آرزوى كند كه مثلًا صد سال و يا صد و بيست سال بماند، بايد چنين آرزو كند و بخواهد كه در گردون طاعت حق بماند؛ چون طاعت و نتيجه طاعت، هدف نهايى خلقت انسان را نشان داده و تحقّق مى‏بخشد.

و امّا مرگ، و اين كه كى بميرم. در اين‏باره، حضرت (ع) چه تعليم عظيمى دارد كه اى كاش! اين هفتاد ميليون جمعيت، مخصوصاً مُفسدان، بى‏بندباران و گناهكارانش، اين زنان و مردان رها شد از مدار دين، و اين دخترانى كه هزار و چهارصد سال پيش، خبر لباس، اوضاع و روابط نامشروعشان، اشك پيغمبر 6 را در آورده است. البته، خبر چنين كسانى، و نه ديدنشان. اى كاش! اين‏ها همين يك جمل زين‏العابدين (ع) را درك و لمس مى‏كردند كه مسأله گناه و معصيت براى انسان چه مصيبتى هست.

(فَإِذَا كَانَ عُمُرِى مَرْتَعاً لِلشَّيْطَانِ فَاقْبِضْنِى إِلَيْكَ‏): خدايا! به محض اين كه ديدى، براى اولين بار من زين‏العابدين (ع) مى‏خواهم، دچار گناه شوم، هنوز كه دچار آن گناه نشده‏ام، مرگم را برسان كه من نباشم تا مرتكب آن گناه شوم.

آنچه بيان شد، تنها داستان يك جمل صحيفه است.

 

منبع :
برچسب ها :
نظرات کاربران (0)
ارسال دیدگاه