فارسی
دوشنبه 17 ارديبهشت 1403 - الاثنين 26 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

ساربان غریب از قاسم صرافان

ساربان غریب می‌خواهی این همه مست را کجا ببری؟
تشنه آورده‌ای که آب دهی، یا به سرچشمه‌ی بقا ببری؟

کعبه‌ی هاج و واج را دیروز، در معمای خود رها کردی
یک قبیله ذبیح آوردی غرق خون تا دل از مِنا ببری

کاش می‌شد که بی‌صدا ... اما تو سرا پا خروش و فریادی
خبر داغ عشق آوردی، نه نمی‌شد که بی صدا ببری

و ستون‌های آسمان لرزید لحظه‌ای که قرار شد دل را
از قد و قامت علی ببُری، صاف و یکدست تا خدا ببری

سر و انگشت و پیرهن یک سو، سجده بر خاک کرده تن یک سو
خواستی این چهار رکعت را پیش لیلا جدا جدا ببری

قصه را مادری جوان دیروز در کمرگاه کوچه کرد آغاز
به گلوگاه نمی‌رسیدی تا قصه را تو به انتها ببری

لطف قرآن به طرز خواندن توست، «والضحی» چشم‌های روشن توست
و «اذا الشَّمسُ کُوّرَت» تنِ توست که در آغوش بوریا ببری

بیت آخر میان خواهش و اشک می‌رسد بی‌قرار و می‌داند
در پی یک بهانه می‌گردی، تشنه‌ای را به کربلا ببری


منبع : قاسم صرافان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

غروب عاشورا ازعلی فرهمند
عباس حداد کاشانی ساقی حرم
درس وفا
داغ از حسین عبدی
ای علی اصغر چشم خود وا کن از سید حبیب حبیب پور
چشمه خشکیده‏ی شعر مرا پر آب کن ازپروانه بهزادی ...
شهادت ابوالفضل‏ از صابر همدانی
در مقام قرب‏ از خباز کاشانی‏
بزرگ فلسفه قتل شاه دین حسین این است از خوشدل ...
اشک فرات بود ز مشکت چکیده بود از محمد زمانی

بیشترین بازدید این مجموعه

غروب عاشورا ازعلی فرهمند

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^