فارسی
چهارشنبه 07 آذر 1403 - الاربعاء 24 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

داستان شگفت‏انگيز مرگ هارون‏

 

زمانى كه بيمارى «هارون الرشيد» در خراسان شديد شد، فرمان داد طبيبى از طوس حاضر كنند، آنگاه سفارش كرد ادرار او را با ادرار گروهى از بيماران و از افراد سالم بر طبيب عرضه كنند، طبيب شيشه ها را يكى پس از ديگرى بررسى مى كرد و بى آن كه بداند از كيست، گفت: به صاحب اين شيشه بگوييد وصيتش را آماده كند، زيرا نيرويش مضمحل شده و بنيه اش فرو ريخته است. هارون با شنيدن اين خبر از زندگى اش مأيوس شد و اين رباعى را خواند:

ان الطبيب بطبه و دوائه

 

لا يستطيع دفاع نحب قد أتى

     

ما للطبيب يموت بالداء الّذى

 

قد كان يبرء مثله فيما مضى

     

در آن حال به او خبر دادند كه مردم شايعه مرگش را پخش كرده اند، براى اين كه اين شايعه برچيده شود فرمان داد چهارپايى آوردند تا بر آن سوار شود و ميان مردم ظاهر گردد، وقتى سوار شد ناگهان زانوى حيوان سست شد، گفت: مرا پياده كنيد كه شايعه پراكنان راست مى گويند، سپس سفارش كرد كفن هايى برايش بياورند، از ميان آن ها يكى را انتخاب كرد و گفت: در كنار همين بسترم قبرى براى من آماده كنيد سپس نگاهى در قبر كرد و اين آيات را خواند:

«مَا أَغْنَى عَنِّى مَالِيَهْ* هَلَكَ عَنِّى سُلْطَانِيَهْ» .

مجرمى هستم كه كارم از كار گذشته و زبان به اين حقيقت مى گشايم كه: مال و ثروتم چيزى از عذاب خدا را از من برطرف نكرد و امروز كه روز بيچارگى من است به دادم نرسيد، نه تنها مال و ثروتم مشكلى را از من حل نكرد و گرهى را برايم نگشود، بلكه قدرت و سلطنتم نيز نابود شد و از دستم رفت .

آرى، اى خداى من، با توجّه به زنجيرها و غل هاى قيامت بر ناتوانى جسمم و نازكى پوستم و باريكى استخوانم رحم كن، كه اگر اين غل ها و زنجيرهاى گناه بر من بماند، يقيناً فرداى قيامت به صورت غل ها و زنجيرهاى آتشين مجسم مى شود و بر همه اعضا و جوارحم مى نهند و در كمال بى طاقتى و ناتوانى جسمانى و نازكى پوست و باريكى استخوان بايد براى ابد در آن زنجيرها و غل ها بمانم و بى آن كه مرگى برايم باشد در طبقات دوزخ بسوزم!!

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

دو مخلوق خدا
حكايت سمره‏
داستانى عجيب در حسد
تنبيه نفس در حضور پیامبر (ص)
داستانى آموزنده درباره آبرودارى
احسان حضرت زهرا به مستمند
حكايت بهلول نبّاش‏
خدا و گنه‏كاران پشيمان‏
داستان ابراهيم و چهار پرنده‏
توبه فضیل عیاض

بیشترین بازدید این مجموعه

سرانجام شاهد بى گناهى يوسف
تنبيه نفس در حضور پیامبر (ص)
حكايت گرگان و كرمان‏
چند داستان عجيب در مسئله توبه‏
گردنبند با برکت حضرت زهرا(س)
طلب رزق و روزی و عنایت امیرالمؤمنین علیه السلام
حکایت خدمت به پدر و مادر
محروم ماندن از سعادت ابدى‏
عبوديت را از يك عبد بياموزيم‏
عابد و فاسق‏

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^