فارسی
پنجشنبه 13 ارديبهشت 1403 - الخميس 22 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

نمونه‏اى ديگر از تاثير نفس حق در قلب انسان‏


روزى پياده از كنار گاراژى رد مى شدم. صاحب گاراژ كه جلوى در ايستاده بود بى مقدمه گفت: آقا، يك استكان چاى پيش ما بخوريد! نگاهش كردم و او را شناختم. يادم آمد چند سال پيش يك نفر او را به من نشان داد و گفت: اين در عرق خورى و لات بازى و شرارت نمره تمام است. در اين فكر بودم كه چرا مرا دعوت كرده و چه بايد بكنم كه خودش گفت: اگر چيزى از من شنيده اى و جريانى را مى دانى، حالا كاملا برگشته ام و آن آدم سابق نيستم! حداقل بيا جريان را برايت بگويم.

نشستم و او برايم تعريف كرد كه يك شب جمعه مطابق عادت رفته بودم كاباره. غوغايى بود: زن ومرد و بزن و برقص و مشروب خالص خارجى و داخلى و .... ما هم كه درآمدمان بد نبود، هر كاباره و كافه اى مى رفتيم گران ترينش بود. (اى كاش ما هم از اين لات ياد مى گرفتيم و دنبال گران ترين نماز و گران ترين روزه و عمل صالح و كار خير مى رفتيم). نمى دانم آن شب چه مشروبى خوردم، ولى يادم هست مشروب گران و اعلايى بود، براى همين من دو برابر هميشه خوردم و طورى مست شدم كه وقتى ساعت دوازده يك شب از كاباره آمدم بيرون نه راه خانه مان را بلد بودم و نه مى دانستم كجا هستم. از فرط مستى و بيحالى، همان جا در خيابان و پياده رو افتادم و ديگر نفهميدم چه شد. چشم كه باز كردم هنور بيحال بودم ولى ديدم هوا تاريك و روشن شده و كسى سرم را به دامن گرفته و دارد دست به سرورويم مى كشد و قربان صدقه ام مى رود. ديد م روحانى همان محل است. (آن روحانى را من مى شناسم. خدا رحمتش كند كه در همين تهران به بدكاران و نيكوكاران خدمات زيادى كرد). هم چنان كه سرم روى دامنش بود گفت:

مى توانى بلند شوى برويم با هم حليم و سنگگ دو بر خشخاش بخوريم؟ ما هرچه تا آن روز ديده بوديم زن نيمه عريان و شيشه مشروب بود، هرجا هم مى رفتيم يا ديگران به آخوندها فحش مى دادند يا خودمان فحش مى داديم؛ اما آن شب، سر بر دامان آخوند و دعوت به حليم و نان سنگگ، آن هم در آن شرايط ... ديگر نمى فهميدم يعنى چه؟ گفتم: آقا، من باطن و ظاهر نجس هستم، مرا كجا مى خواهى ببرى؟ گفت: اين جا حمام عموى خوب و تميزى دارد. با هم مى رويم حمام. ظاهرت را با آب پاك كن و باطنت را همين الان با آشتى با خدا درست كن. اين كه كارى ندارد. خدا دو نوع مطهر دارد: يكى عامل طهارت ظاهر است كه آب است و كل هزينه اش دو تومان مى شود كه من مى دهم و مى نشينم تا تو خودت را آب بكشى و برگردى؛ يكى هم مربوط به باطن است كه آبش دست خداست و شيرش دست خودت. شير توبه را باز كن تا پاك شوى. راهش هم اين است كه در دل پشيمان شوى و به پروردگار بگويى بد كردم و ديگر هم نمى كنم. آن وقت پاك مى شوى. خدا كه خداى سخت گيرى نيست، خدا دولت نيست كه طلبكار برود شكايت بكند زندانى ات كند تا هر وقت بدهى ات را دادى آزاد شوى. خدا هيچ كس را زندانى نمى كند، خيلى هم زود آشتى مى كند و قوانينش هم آسان است ... از آن روز به بعد، من توبه كردم و كارهاى گذشته ام را براى هميشه ترك گفتم.

به راستى، كجا مى شود كسى مانند خدا پيدا كرد كه اين قدر سريع الرضا و بخشنده باشد؟ كسى پس از سى سال مشروب خورى توبه مى كند و او مى بخشد و مى گويد اشتباه كردى!؟ در فقه ما حكم اين است كه هركس يك بار مشروب بخورد بايد هشتاد تازيانه بخورد، اما خدا به اين كه او برود و اقرار به گناهش بكند راضى نيست؛ مى گويد بيا با خودم آشتى كن. چه نيازى هست بروى پيش قاضى بگويى من مشروب خورده ام تا شلاقت بزند؟ اين قدر حكومت خدا آسان گير است. نه مأمور براى بازداشت مى فرستد، نه داد سركشى مى كشد، نه جريمه مى كند و اگر جريمه هم بكند آن ها را راحت مى بخشد. ده دفعه روزه را به حرام باطل كرده درحالى كه مى توانسته روزه بگيرد. بعد، مى نشيند و مى گويد گول خوردم با حرام افطار كردم. حالا هم كه آمده ام با تو آشتى كنم، مى گويى براى هر روزه اى كه با حرام افطار كرده اى دو جريمه بايد بدهى: يا شصت روز روزه بگيرى يا به شصت مسكين طعام بدهى. من نان خودم و زن و بچه ام را هم به سختى در مى آورم. بدنم هم ديگر طاقت روزه ندارد و ديگر جوان نيستم. چه كنم؟ مى گويد: جريمه ات را بخشيدم.

مى ماند قضاى روزه هايت. آن ها را هم پشت هم نگير، تابستان هم نگير، برو تقويم را نگاه كن و كوتاه ترين روزها را براى روزه گرفتن انتخاب كن.

دولت خدا دولت آسان گير و حكومت با محبتى است. واقعا، انسان از اين كه يك قدرت بى نهايت در كنارش گذشت بى نهايت هم باشد تعجب مى كند. آخر زورداران عالم هرچه قوى تر مى شوند بى رحم تر مى شوند، اما اين قدرت بى نهايت گذشت بى نهايت هم دارد. گاهى، آن قدر آسان در مرده اى را بيدار مى كند كه غير قابل باور است؛ آن هم در يك شب، به يك نفس، به يك پشيمانى، به يك خط شعر، به يك ذكر مصيبت، به يك پرچم عزا كه سر در مسجد يا حسينيه اى نصب كرده اند و با خط قرمز رويش نوشته اند: يا ابا عبد اللّه. خيلى ها را ديده ام كه با دين همين نام آمده اند و دل مرده شان زنده شده است. اين قدر وسايل توبه و بازگشت و در راه قرار گرفتن آسان است كه حد ندارد. قرآن مى فرمايد:

«يريد اللّه بكم اليسر و لا يريد بكم العسر».

خدا آسانى و راحت شما را مى خواهد نه دشوارى و مشقت شما را.

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

شرابخوارى تا لحظه مرگ‏
اميد
نفس - جلسه بیست ودوم
كشف حقيقت با گذر زمان
خدمت پاك و با درايت براى اماكن متبركه
ارزشها و لغزشهای نفس - جلسه سیزدهم
رحمت آوردن به كوچكتر و احترام به بزرگتر
اثر عبادت خالص و بامعرفت در زندگی
فضل و رحمت الهی - جلسه نوزدهم - (متن کامل + عناوین)
گريۀ شوق اهل‌ايمان

بیشترین بازدید این مجموعه

نفس - جلسه بیست ودوم
ارزشها و لغزشهای نفس - جلسه سیزدهم
دعای حضرت ابراهیم علیه السلام برای پیروان اهل ...
نگاهى كوتاه به زندگانى امام زين‏العابدين (ع)
رعايت انصاف در معاملات
زنده كردن مردگان در آخرت
پاسخ دوزخيان در برابر عقل
كشف حقيقت با گذر زمان
تهران/ مسجد امیرالمؤمنین(ع)/ ایام غدیر/ تابستان1396/ ...
معنای ذات الله و صفت‌های رحمان و رحیم

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^